چکیده:
واژهی تکامَد (hapax legomenon در عربی: اللفظ الفرید/ الفرائد) به کلمهای اطلاق میشود که تنها یک بار در سراسر یک متن بهکار رفته باشد. بنابراین به واژهای که تنها یک بار در متن قرآن کریم بهکار رفته باشد و هیچ مشتق یا همخانوادهای از آن، در متن قرآن نباشد، "تکامَد قرآنی" میگوییم. مثالهایی از تکامَد قرآنی عبارتند از: صَمَد، اِرم، زنجبیل، یقطین، و تسنیم. بر این اساس، واژهای چون "تنّور" را به سبب ذکر دوبارهاش در قرآن (هود، 40؛ مومنون، 27) نمیتوان تکامَد دانست. چنین کلمهای اصطلاحاً dis legomenon نامیده میشود.1 مقالهی حاضر میکوشد علاوه بر طرح و بررسی کلی مسائل پیرامون تکامَدهای قرآنی، فهرستی کامل از این الفاظ ارائه دهد تا بر مبنای آن، بتوان تصویر روشنی از تعداد، پراکندگی، دامنه، و دایرههای معنایی تکامَدها در قرآن به دست آورد. این فهرست میتواند ــ به صورت کلی یا جزیی ــ موضوع بررسی دیگر محققان علاقمند به واژهشناسی قرآنی شود.
کلیدواژهها: مفردات قرآن؛ واژگان دخیل؛ تکامد در قرآن؛ زبان قرآن
درآمد
موضوع واژههای تکامَد در قرآن کریم تا یکی دو دههی پیش توجه هیچیک از محققان مسلمان یا غیرمسلمان را به خود جلب نکرده بود. مسئلهی تکامَد در متون دیگر چون عهد قدیم، عهد جدید، اوستا، ایلیاد، اودیسه، و حتی متون نسبتاً جدیدی چون اشعار و نمایشنامههای شکسپیر همواره مورد اعتنا و موضوع پژوهش محققان غربی بوده است. اما دینپژوهان غربی که مقالات و کتب متعددی راجع به تکامَدها در تورات، اناجیل، سراسر کتاب مقدس و حتی اوستا نوشتهاند، تا یک دههی قبل تقریباً هیچ اثر مستقلی در این باب ننوشته بودند. فیالمثل باآنکه دائرة المعارف یهودی (The Jewish Encyclopedia) مقالهای با عنوان <تکامَد در عهد قدیم> درآغاز قرن بیستم منتشر کرده،2 اما ویراستاران و مشاوران دائرة المعارف اسلام (EI) و دائرة المعارف قرآن (EQ) در پایان قرن بیستم هیچ مدخلی تحت این عنوان در قرآن در نظر نگرفتهاند.3 به تدریج در یکی دو دههی اخیر، اندک مطالعاتی مستقل راجع به موضوع تکامد در قرآن انجام گرفت و همزمان طرح مکرّر مسئلهی زبان قرآن و پیوند آن با سایر زبانهای سامی (از جمله دو زبان آرامی و سریانی)، سبب توجه بیشتر محققان غربی به واژههای تکامد در قرآن شده است.4
پیشینهی بحث از تکامد در ادبیات جهانی
اصطلاح (hapax legomenon) یا "تکامد" ریشه در زبان انگلیسی ندارد. خاستگاه این واژه در زبان یونانی ἅπαξ λεγόμενον است. معروف است که نخستین بار زنودوت5 (حدود 325ـ234 ق م) دانشمند، ادیب و هومِرشناس یونانی، این اصطلاح یونانی را در قرن سوم پیش از میلاد به کار برده است (Anue, pp. 210-211). وی که نخستین مدیر کتابخانهی اسکندریه، و نخستین مدوّن انتقادی آثار هومر نیز به شمار میآید،6 در توضیح برخی واژههای بهکار رفته در اشعار هومر، از این واژه استفاده کرد. پس از او، آریستاخوس ساموسی (220ـ145 ق م) و آپولونیوس سوفیست (اواخر قرن نخست ق م) مکرراً این اصطلاح را در آثار خود استفاده کردهاند (Anue, pp. 210; Mardaga, 265).
در حوزهی متون دینی، سعادیا بن گائون (268ـ330 ق/ 882ـ942 م) را باید نخستین عالم دینی دانست که به بررسی الفاظ تککاربرد تورات پرداخته است. وی در رسالهای که به عربی و با حروف عبری با عنوان [کتاب] تفسیر السبعین لفظة فریدة [یا مفردة] (תפסיר אלסבעין לפט׳ה אלפרדה) نگاشت و در آن، نود (یا نود و نه)7 کلمهی تکامد عبری از عهد قدیم را با کمک میشنا، تلمود بابلی، تلمود فلسطینی، تارگوم و میدراش بررسی کرد (Henry Malter, Saadia Gaon: His Life and Works, p. 140). اندکی بعد، داوود بن ابراهیم الفاسی (قرن دهم میلادی) یهودی قرائیم مغربی در اثر خود با عنوان کتاب جمع الالفاظ8 که درواقع لغتنامهای عبریـعربی است، مکرراً به الفاظ غریب و تک کاربرد عهد قدیم اشاره میکند و گاه آنها را از خاستگاهی عربی یا آرامی میشمارد. مثلاً مینویسد: لفظ זרב (زرب) [ایوب، 6/17] تکامد است و هیچ اشتقاقی از آن در زبان عبری نیامده است و لذا باید عربی باشد. وی ذیل חט (حط) مینویسد: אחטנה (سفر پیدایش، 31/39) در عهد قدیم نادر و از ریشهی عربی است (Maman, p. 21ff).
پژوهشهای راجع به میزان و شمارش تکامدها در متون دینی مختلف از جمله در عهد قدیم و عهد جدید طی قرون اخیر بیشتر و متنوعتر شده است. به تدریج نیاز به بررسی بسامد و میزان تکرار واژههای عهد قدیم و عهد جدید و پژوهش درباب واژگان غریب یا تک کاربرد فزونی بیشتر یافت (برای برخی نمونهها نک:Schmid, p. 441). آبراهام شالوم یهودا9 (1877ـ1951) و ایمانوئل کازانویکس را باید از مهمترین پژوهشگران این امر در کتاب مقدس در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی به شمار آورد (برای گزارشی از سیر این تحول و گوناگونی دیدگاهها را نک. مقالهی خانم هلن مارداگا Hellen Mardaga). این امر امروزه به یکی از حوزههای مهم پژوهشهای توراتی و انجیلی تبدیل شده و علاوه بر این، در شاخههای مختلف ادبیات، زبانشناسی، نقد متن، سبکشناسی و جزآن کاربرهای وسیع یافته است.
مطالعات جدید درباب تکامد در قرآن
همچنانکه گفتیم موضوع واژههای تکامَد در قرآن کریم تا یکی دو دههی پیش توجه هیچیک از محققان مسلمان یا غیرمسلمان را به خود جلب نکرده بود. بهجز اشارهی کوتاه و حاشیهای آرتور جفری در کتاب واژگان دخیل (Jeffery, p. 32)، نکاتی پراکنده در نوشتههای جان ونزبرو (Wansbrouh, pp117-118, 142-143) و اندرو ریپین (Rippin, EQ, 2/229) نیز آمده است. با این همه، نخستین تلاشهای مستقل در این باب، در قرن بیست و یکم صورت گرفته که البته همچنان نیازمند پژوهشهای گسترده است. مهمترینِ این مطالعات، یک کتاب عربی، یک رسالهی دکتری به آلمانی و یک مقالهی انگلیسی است. نخست باید به کتاب الألفاظ الوحیدة فی القرآن الکریم و سرّ اعجازها، نوشتهی علی المجیلی اشاره کرد (قاهرة: حروس للطباعة و النشر، 2002). پس از آن رسالهی دکتری اورخان ایلماز است که در سال 2008 در دانشگاه وین (اتریش) دفاع، و مدتی بعد از سوی انتشارات هاراسویتز در ویسبادن آلمان منتشر شد.10 عنوان اثر چنین است: مطالعاتی درباب تکامدهای قرآنی با کاربرد یگانه.11 و نهایتاً باید از مقالهی آقای شوکت [محمود] توراوا یاد کنم که نوشتهی خود با عنوان «واژگان تککاربرد در قرآن: تعیین واژگان دخیل» را نخست در کنفرانسی در دانشگاه نوتردام به سال 2009 ارائه کرد و سپس در سال 2011 آن را منتشر ساخت.12 از میان این آثار، در ادامهی مقالهی حاضر به برخی نکات در مقالهی شوکت توراوا اشاره خواهم کرد. گفتنی است در مقالاتی از کریستف لوکسنبرگ، دیوین استیوارت، بهنام صادقی، و ... اشارات موردی به موضوع تکامدهای قرآن آمده که در همین مقاله بدانها اشاره شده است.
جایگاه تکامد در قرآن
ادبیات بهجا مانده از عالمان اسلامی ــ لغویان و مفسران مسلمان ــ از قرن دوم و سوم هجری نشان از توجه فراوان ایشان به واژهها یا مفردات قرآنی دارد. یکی از قدیمترین انواع آثار تفسیری که سابقهاش را در قرن دوم میتوان یافت، کتابهای مجاز القرآن، معانی القرآن، مشکل القرآن، غریب القرآن، و مانند آن است. درواقع مفسران و لغویان مسلمان همواره در تلاشهای علمی خویش راجع به واژهپژوهی قرآنی، موضوعاتی چون واژههای مشکل قرآن، غریب، بیگانه یا دخیل در قرآن را طرح کردهاند، با این همه، ایشان درباب واژههای "تکامَد" قرآن از آن جهت که تنها یکبار در قرآن آمدهاند، هیچگاه پژوهش یا مسئلهای مطرح نکردهاند. نباید پنداشت که استفادهی پیشینیان از اصطلاح "غریب القرآن" در بیان و توصیف برخی واژههای قرآن همین مفهوم تکامد در عصر ما را میفهمانده است. نخستین نویسندگان غریب القرآن و مشکل القرآن، الفاظ دشوار و غریب قرآن را صرف نظر از تکامد یا مکرّر بودن آن بررسی میکردهاند و در دورههای بعدی، آثار کسانی چون راغب اصفهانی با عنوان المفردات فی غریب القرآن، به شرح تمامی الفاظ و مشتقات قرآنی میپردازد.13
بخش دیگری از تلاشهای مرتبط به تکامدهای قرآنی به موضوع شمارش کلمات قرآن بازمیگردد. عدّ الآی و عد الکلمات از قدیمترین پژوهشهای عالمان اسلامی درباب متن قرآن بوده است، این امر اگرچه در قرون نخست صرفاً به شمارش تعداد آیات و کلمات هر سوره و کل قرآن منحصر بوده؛ در فهرستها و معجمهای جدید، به روشنی به موضوع تکامدهای قرآنی کشیده شده است (برای نمونههای مشابه در ادبیات غربی، نک. Schmid, p. 441). برخی از معاجم معاصر قرآنی در این باب عبارتند از: نجوم الفرقان فی اطراف القرآن (گوستاو فلوگل)؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم (محمد فؤاد عبدالباقی)؛ معجم الفاظ القرآن الکریم (مجمع اللغة الغربیة بالقاهرة)؛ معجم الادوات و الضمائر فی القرآن الکریم (اسماعیل احمد عمایرة و عبدالحمید مصطفی السید)؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم حسب جذور الکلمات (محمد جعفر صدری)؛ المعجم الموسوعی لالفاظ القرآن الکریم و قرائاته (احمد مختار عمر)؛ قائمة معجمیة بألفاظ القرآن الکریم و درجات تکرارها (محمد حسین ابوالفتوح)؛ معجم الالفاظ و الاعلام القرآنیة (محمد اسماعیل ابراهیم): الألفاظ الوحیدة فی القرآن الکریم و سرّ اعجازها، (علی المجیلی).
در قرآن کریم نیز همچون سایر متون کهن ادبی و دینی تکامدهای واژگانی میتوان یافت. پارهای از سورههای مکی چون اخلاص، فلق، عادیات انباشته از تکامدند (برای تفاوت سورههای مکی و مدنی از این منظر، نک: Zammit, p. 577). برخی از این تکامدهای قرآنی، واژگانی روزمره و پرکاربردند و برخی دیگر بسیار نادرند و جز در قرآن، به ندرت در سایر متون کهن و معاصر عربی بهکار میروند. گاه پس از ذکر این واژگان نادر، در قرآن الگوی پرسشی "ماادراک ما" آمده است. ونزبرو (Wansbrough, p. 28) اشاره میکند که الگوی پرسشی "ماادراک ما" برای تبیین معنای لغوی آنها نیست، بلکه بیشتر کلمهی ماقبل خود را تفسیر و تشریح میکند، چه "ماادراک ما" هم پس از ذکر تکامدهایی چون هاویة، سقر، علیون، آمده و هم بعد از کلمات پرکاربردی چون عقبة، یوم الدین، یوم الفصل ذکر شده است.
هر تکامَد قرآنی میتواند در شمار واژههای مشکل، یا غریب قرآن قرار گیرد یا قرار نگیرد. فیالمثل هیچیک از عالمان اسلامی واژهی تکامَدی چون رمضان (بقرة، 185) و الجمعة (جمعة، 9) را در شمار مشکل القرآن یا غریب القران ذکر نکردهاند. به عکس، واژههای غریب یا مشکل القرآن ممکن است تکامَد باشند، از قبیل وَقَب (فلق، 3) و عِضِین (حجر، 91)، یا غیرتکامد باشند همانند سَقَر (قمر، 48؛ مدثر، 26، 27، 42) که بیش از یک بار در قرآن بهکار رفتهاند.
همچنین الفاظ دخیل یا خارجی در قرآن ممکن است تکامَد باشند یا مکرّر در قرآن ذکر شده باشند. مثلاً قسّیسین (مائدة، 82)، ابابیل (فیل، 3)، اباریق (واقعة، 18)، آزر (انعام، 74) و ارَم (فجر، 7) هم دخیل و هم تکامَدند؛ و در مقابل، کلمهای چون استبرق را که همواره در شمار واژههای دخیل شمردهاند، در قرآن (کهف، 31؛ دخان، 53؛ الرحمن، 54؛ انسان، 21) مکرّر آمده است (قس Rippin, EQ, 2/229). آرتور جفری (Jeffery, p. 32) اشاره میکند واژگان دخیلی که از الفاظ غریب نیز باشند، عموماً تکامدند.
برخی دانشمندان از موضوع تکامدهای یک متن، برای اثبات وثاقت یا عدم وثاقت انتساب آن متن به مولف و زمانهاش استفاده کردهاند. فیالمثل پی ان هریسون در کتابِ (The Problem of the Pastrol Epistles, Oxford, 1921)، با بهرهگیری از این روش میکوشد نشان دهد مجموعه تکامدهای بهکار رفته در سه رسالهی عهد جدید (تیمائوس 1، تیمائوس 2، و تیتوس) انتساب آنها به پولس را مخدوش میکند (O’Donnell, p. 209). بررسی تکامدهای بهکار رفته در یک متن، امروزه در زبانشناسی حقوقی14 نیز کاربردهایی یافته است. برخی محققان غربی چون جیمز بلَمی و دیوین استیوارت کوشیدهاند تکامد بودن برخی واژگان قرآن را شاهدی بر تصحیف آن بینگارند (برای نقد این روش نک. Sadeghi, 2012, p. 23, 33).
گذشته از موارد فوق، اهمیت بررسی تکامَد در هر متن کهن از آنجا ناشی میشود که یکی از مهمترین منابع فهم الفاظ این متون، خود آنها هستند. هرچه کاربرد یک واژه و مشتقات آن در متنی کهن بیشتر باشد، فهم معنا و کاربردهای مختلف آن واژه در آن متن آسانتر است؛15 در صورت قلّت تکرار یا تکامَد بودن آن واژه، توجه بیشتر به متون موازی و معاصر با آن متن اهمیت بیشتر مییابد. مثلاً بررسی معنای ایمان، تقوا، تأویل، و صلاة در قرآن به رغم وجوه مختلف معناییشان، آسانتر است از بررسی معنایی واژههایی تکامَد چون رقیم، جِبت، یقطین، بصَل، بکّة و مانند آن. به همین سبب، در فهم دقیقتر معنای واژگان گروه نخست، ناگزیر از مراجعه و اتکای بیشتر به خود متن و تحولات معنایی خود واژه و مشتقات آن در قرآن هستیم؛ و در مقابل در بررسی معنای واژگان تکامَد قرآنی، علاوه بر خود متن و سیاق منحصر به فرد آن، گاه متون موازی دیگر چون کتاب مقدس، شعر کهن عربی و مانند آن نیز به دریافت ما کمک میرساند.
برخی تکامدها در هر متن، واژههای عادی و روزمرهاند و عدم تکرار آنها در آن متن (مثلاً قرآن) تصادفی است. دلیل تکامد شدن آنها، عدم نیاز مجدد با تکرار آن لفظ ــ و نه غرابت و خاص بودن آن ــ بوده است (Casanowicz, p. 226). کلمات تکامدی چون رمضان، جمعه، الهدهد، الفیل، عسل، العنکبوت، الشتاء، و الصیف در قرآن از این قبیلاند. (برای نمونههایی از تکامدهای عادی و روزمره در عهد قدیم نک. همانجا). ونزبرو (ص 118) اظهار شگفتی میکند که شمار زیادی از تکامدهای قرآنی چون بَحث، تَبَسَّم، مجالِس، جوف، سَکَت، لفظ، حَرَّک، حَصَّل را اساساً نمیتوان در فهرست واژگان غریب و نادر قرار دارد. به اعتقاد وی، دشوار میتوان تصور کرد این ریشهها و واژهها در زبان عربی دوران تدوین، رواج عمومی نداشتهاند. در مقابل، پارهای از ریشهها و الفاظ تکامد بهکار رفته در قرآن، امروزه در زبان عربی به هیچ صورت اشتقاقی بهکار نمیروند، جز برای نقل همان واژهی تکامد در قرآن. مشابه این امر را در سایر متون کهن چون آثار ادبی یونان، عهدین، شاهنامه، تاریخ بیهقی، و دیوان حافظ و آثار شکسپیر نیز میتوان یافت. در پارهای موارد، علت ورود تکامدها در یک متن کهن را حدس میتوان زد. مثلاً در بخشهای از عهد قدیم که در شمال فلسطین نگاشته شده، واژههایی بهکار رفته که در بخش جنوبی فلسطین شناخته شده نیست. همچنین احتمال ورود این کلمات در بخشهایی از عهد قدیم که به مباحث تخصصی و تکنیکی میپردازد، بسیار بیشتر از مواضع دیگر است؛ مثلاً در سفر لاویان، باب 11؛ سفر تثنیه، باب 14، در ذکر اسامی حیوانات؛ و کتاب حزقیال، باب 27، در فهرست کالاهای تجاری (Casanowicz, p. 226). نمونههای مشابه قرآنی آن را در شمارش اطعمهی حرام در سورهی مائدة (آیهی 3 و 103) و نیز ذکر درخواست بنیاسرائیل برای خوراکیهای جدید در سورهی بقرة (آیهی 61) میتوان یافت.
منابع فهم بهتر تکامدهای قرآن
روشن است که قرآن کریم قدیمترین متن موثق موجود از زبان عربی است که در اختیار داریم. اشعار منسوب به شاعران جاهلی، حدیث نبوی و متون بهجامانده از قرون نخست، نزدیکترین آثار کهن عربی بهقرآن اند. برای فهم دقیقتر تکامدهای قرآنی، پارهای از منابع موازی و متون بیرونی را که در فهم بهتر تکامدهای قرآنی به ما کمک میرسانند چنین میتوان برشمرد:
الف) کتب لغت: این رایجترین، آسانترین و پرخطرترین راه برای فهم واژهی تکامد است، چراکه کتب لغت در هر زبان گاه دو سه قرن پس از پیدایش خود آن متن تدوین میشوند و معنایی که برای تکامدها ارائه میدهند آمیخته با انبوهی ذهنیتها، تفسیرها و حدسهای عالمان بعدی است.16
ب) استناد به حدیث نبوی یا شعر جاهلی. این دو روش از قدیم در سنت اسلامی رایج و مقبول بوده است. نمونهی مشهور آن را در مسائل نافع بن ازرق مییابیم. در سدهی اخیر تردیدهایی در وثاقت تاریخی این اشعار طرح شده است.
ج) استناد به اقوال صحابه و تابعین. این روش نیز مشابه با بهرهگیری از متون لغوی متأخر از قرآن است. بهسادگی میتوان حدس زد که برخی معانی ذکرشده برای تکامدهای قرآنی در زمانی نسبتاً دیرهنگام پدید آمده و صرفاً برای افزایش اعتبار و حجیت به صحابه و تابعین نسبت داده شدهاند.
د) مقایسه با متون موازی از قبیل عهدین، مانند مشابهت واژهی "یقطین" در صافات، با قیقایون (קִּיקָיוֹן) در عهد قدیم، کتاب یونس، باب 4، آیات 9ـ10. بسیاری از تکامدهای قرآنی در سیاق داستانی ذکر شدهاند که عیناً در همان داستان در عهد قدیم یا جدید نیز بهکار رفتهاند. نمونهی دیگر را میتوان کلمهی قِثّاء (بقرة، 61) دانست که مفسران قرآن همواره در میان خیار و خربزه مردد بودهاند. این کلمه در عهد قدیم خربزه آمده است.؟17
هـ) کمک گرفتن از زبانهای مجاور و زبانشناسی تطبیقی سامی. نظیر مشابهت دوگانهی "جبت/طاغوت" در قرآن (نساء، 51) با دوگانهی گبت/طاعوت در عهدین امهاری.18 دانشمندان اسلامی مکرراً از این روش و البته گاه به صورت ناصحیح و غیرانتقادی بهره بردهاند. از همین رو، برخی از واژههای قرآن را از خاستگاهی سریانی، یونانی، فارسی، قبطی و حتی ترکی دانستهاند که امروزه به سادگی عربی بودن آنها برما معلوم است (Jeffery, p. 32; Welch, p. 419). ریپین (Rippin, 2011, p. 253) اشاره میکند که تکامدهای قرآنی را عالمان اسلامی به صرافت ذهنی خود در شمار واژگان دخیل قرار میدادهاند، گواینکه در برخی موارد به وضوح، معنا و اشتقاق عربی از آن کلمه به ذهن امروزی ما متبادر میشود. این امر علل گوناگونی میتوانسته داشته باشد.
و) مقایسهی قرائات قرآن. بررسی اختلاف قرائات نیز در شناخت برخی تکامدهای غریب قرآن موثّر است. ادبیات اسلامی سه قرن نخست حاوی گزارشهایی از خوانشهای متفاوت آیات قرآنی است. این گزارشها بر سه دستهاند: نخست قرائاتی که از آغاز قرن چهارم هجری به قرائات رسمی هفتگانه موسوم شدهاند؛ دوم قرائات غیررسمی یا شاذّ که از همان زمان در آثار جداگانهای تدوین یافتهاند و شمار این قرائات به بیش از 50 میرسد؛ سوم نقلهایی از صحابه و برخی تابعین دایر بر خوانشی متفاوت از برخی کلمات قرآن مانند طلح و طلع.19 «قال الجوهری و الطلح لغة فی الطلع قلت: و قد روى ابن أبی حاتم من حدیث الحسن بن سعد عن شیخ من همدان قال: سمعت علیا یقول هذا الحرف فی طَلْحٍ مَنْضُودٍ، قال: طلع منضود، فعلى هذا یكون من صفة السدر، فكأنه وصفه بأنه مخضود، و هو الذی لا شوك له، و أن طلعه منضود و هو كثرة ثمره، و اللّه أعلم.» ابنکثیر، 8/15ـ16
ملاکهای تعیین تکامد
از مهمترین مباحث مرتبط با موضوع تکامدهای قرآنی، تعیین ملاکی برای یافتن و سنجش واژههای تکامد است. کازانویکس ظاهراً نخستین کسی است که به تفاوت میان تکامد واقعی و غیرواقعی اشاره کرده است. وی (Casanowicz, p. 226) در مقالهی خود در دائرة المعارف یهودی میگوید: «در عهد قدیم 1500 واژهی تکامد یافت میشود که تنها 400 تای آنها تکامد واقعیاند.» مراد وی از تکامد واقعی، واژهای است که به هیچ صورتی نتوان چیزی از مشتقات احتمالی آن واژه در متن مورد نظر یافت. تکامد غیرواقعی بر الفاظ غریبی اطلاق میشود که به رغم یگانه بودن شکلش، احتمال همریشه بودن آن با واژهی غریب دیگری نیز میرود (برای مثالهای عبری از عهد قدیم نک. همانجا). همچنین در برخی محققان عهدین، تکرار مشتقات یک واژه تا زمانی که صورت صرفی و اشتقاقی آن متفاوت باشد، ضرری به تکامد بودن آن نمیزند (Mardaga, p. 264). بر این اساس، ورود قاتل و قاتلون در یک متن این واژه را غیر تکامد میکند اما وجود قاتل و مقتول در همان متن، منافی تکامد بودن آن دو واژه نیست (برای دیدگاههای دیگر نک. همانجا)
تعداد دقیق تکامَدهای قرآن را شاید نتوان به درستی و دقت تعیین کرد. علاوه بر مشکل تعیین ریشهی برخی از کلمات قرآن، شمارش تکامدها تا اندازهای به مبنا و سلیقهی گردآورنده وابسته است. فیالمثل ونزبرو (Wansbrough, p. 117) مینویسد مجموع 78000 کلمهی قرآن بر روی هم، به حدود 1850 ریشهی عربی بازمیگردد که با کنار گذاشتن اسامی اعلام و خاص، 445 تا تکامَدند. این نشان میدهد وی اسامی اعلام و خاص چون یثرب، یعوق، یغوث، بکة، مروة، ماروت، قریش، جودی، عرفات، بابل و آزر را در محاسبه نیاورده، امّا با نگاهی موسّعتر، برخی تکامدهای غیرواقعی را در نظر داشته است. در مقابل، شمارش زامیت (Zammit, p. 577) به عدد 386 تکامد محدود میماند. از سوی دیگر، بهنام صادقی (Sadeghi, 2011, 245) درک و کاربردی بسیار وسیعتر از تکامد قرآنی را مطرح میکند. وی به منظور سنجش طرح شادروان مهدی بازرگان در تاریخگذاری سورههای قرآن، تکامد را به معنای ساخت و کاربردی از هر کلمه میگیرد که با توجه به شکل اعرابیاش تنها یک بار در قرآن به کار رفته باشد. وی بهجای آنکه شمارش کلمهها، تکواژها (morpheme) را میشمارد. بر این اساس، مثلاً "والجمیلُ" دارای 4 تکواژ و "جمیلٌ" دارای 2 تکواژ است. صادقی بر این مبنا، تعداد تکامدهای قرآنی را در مقالهی فوق الذکر به 4000 عدد میرساند.
میتوان گفت مراد از تکامَد بودن در متن، وحدت و فردیت ریاضی نیست؛ بلکه منظور آن است که واژهای در دو جای مستقل و مختلف از متن (مثلاً در قرآن) به کار نرفته باشد. از این رو، تکرار عین واژه یا اشتقاق آن در سیاق و جملهی واحد، منافی تکامَد بودن آن واژه نیست. لذا کلماتی چون صِنوان (رعد، 4) و انفال (انفال، 1) به رغم تکرار، تکامَد به شمار میآیند، چرا که در آیهای واحد، دو بار بدون فاصله بهکار رفتهاند،20 اما تنّور به سبب تکرار در دو سیاق مختلف (هود، 40؛ مومنون، 27) تکامَد شناخته نمیشود.21 بر اساس مبنایی که در اینجا ذکر شد، من پارهای از کلمات قرآنی را که در آیهای واحد دو و گاه سه بار مکرّر شدهاند، در شمار تکامدهای قرآنی آوردهام. نمونههای زیر از این قبیل خواهند بود:
تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی (بقرة، 197)؛
إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یلْهَثْ (اعراف، 176)؛
یسْئَلُونَكَ عَنِ الْأنْفالِ قُلِ الْأنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ (انفال، 1)؛
وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَیسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِی وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا (انعام، 70)؛
فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی (انعام، 77) فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَكْبَرُ (انعام، 78)؛
بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (هود، 99)؛
صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ (رعد، 4)؛
وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً * إِنَّ الْمُبَذِّرینَ كانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ (اسراء، 26ـ27)؛
لَنْ یخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ (حج، 73)؛
هَیهاتَ هَیهاتَ لِما تُوعَدُونَ (مومنون، 36)؛
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْكافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (مریم، 83)
الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ (نور، 35)؛
وَیكَأَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینا لَخَسَفَ بِنا وَیكَأَنَّهُ لا یفْلِحُ الْكافِرُون (قصص، 82)؛
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (زخرف، 79)؛
یغْلی فِی الْبُطُونِ كَغَلْی الْحَمیم (دخان، 45ـ46)؛
أألْقِی الذِّكْرُ عَلَیهِ مِنْ بَینِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ * سَیعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ (قمر، 26)؛
إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (الرحمن، 33)؛
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (واقعة، 4)؛
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّاً (واقعة، 5)؛
و الناشطات نشطاً (نازعات، 2)؛
وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتیلاً (مزّمّل، 8)؛
إِذا قیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللَّهُ لَكُم (مجادلة، 11)؛
إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً (انشقاق، 6)؛
از سوی دیگر، شباهت ظاهری در اشتقاق دو کلمهی مشابه (و ظاهراً همریشه) صرفاً عامل تعیین تکرار و عدم تکرار نیست. گاه دو کلمهی ظاهراً مشابه، از ریشههای متفاوت، و بالتبع دارای معانی مختلفاند. مثلاً البِرّ به معنای نیکی و مشتقات آن چون ابرار، بررة، و تبَرّوا، بیش از 20 بار در قرآن بهکار رفتهاند، اما البَرّ به معنای یکی از اسمهای خاص الهی (طور، 28: إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیمُ) تنها یکبار در قرآن بهکار رفته و معنایی متفاوت دارد (قسBöwering, p. 321 ). نمونهی دیگر دیة به معنای خونبهاست که تنها در آیهی نساء، 92 ذکر شده است. 22 ساخت ظاهری آن نشان میدهد که باید مثال واوی و از ریشهی ودی باشد؛ مع ذلک، نمیتوان آن را همریشه و هم معنا با وادی و اودیه (ابراهیم، 37؛ رعد، 17؛ توبة، 121؛ شعراء، 225؛ نمل، 18؛ قصص، 30؛ احقاف، 24) دانست.23 همچنین بَدْر و بِدَاراً هر دو از ریشهی "بدر" اند اما هر دو تکامدند؛ بِیض (فاطر، 27) از سفیدی و بیضاء است و غیرتکامد، اما بَیض (صافات، 49) به معنای تخم است و تکامد. بعوضة (بقرة، 26) نیز ربطی به بعض ندارد و لذا تکامد است. بر این اساس، واژههایی چون بحیرة، وَصیلَة و حام (مائدة، 103) را ــ به رغم کاربردهایی چون البحار و البحر ــ تکامد میدانیم، چراکه این اسامی صرف نظر از اشتقاقشان به معنایی خاص و بر موجودی خاص اطلاق میشوند. از همین قبیل است برخی دیگر از نامها و صفات الهی چون الجبّار (حشر، 23)24 ، السّلام (حشر، 23)25 که در اطلاق بر خداوند، معنایی بسیار متفاوت با جبّار و سَلام عرفی دارند. لذا الجبار و السلام گویی تنها یک بار در قرآن بهکار رفته و تکامدند. در فهرست پایانی، نامهای دیگر الهی چون احد (اخلاص، 1)26 را نیز تکامد دانستهام (نیز نک. Kropp, 2012, p. 250-252). شوکت توراوا در فهرست خود از تکامدهای قرآنی، به هیچیک از موارد اخیر توجه نداشته است.27
تفسیرهای خاص برخی مفسران در گذشته و حال خود میتواند یکی دیگر از عوامل ابهام در شمارش تکامدهای قرآنی باشند. در تفاسیر قرآنی، به مواردی برمیخوریم که مفسران کلمهای رایج و مفهوم را به معنایی غیر متعارف و گرفتهاند. مثلاً برخی واژهی "بَرد" در آیهی لا یذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً (نبا، 24) را نه به معنای سرما، بلکه به معنای خواب گرفتهاند. لذا بنا به تفسیر ایشان، این واژه را با وجود تکرارش در آیهی قُلْنا یا نارُ كُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهیمَ (انبیاء، 69)، میتوان تکامد دانست. دستهای دیگر ضحک را در آیهی وامرأتُهُ قائمَةٌ فَضَحِکَت (هود، 71) نه به معنای خنده، بلکه به معنای عادت ماهیانه دانستهاند.
مسئلهی قرائات قرآن یکی دیگر از عوامل اثرگذار بر تعیین تعداد تکامدها در قرآن است. روشن است که در میان قرائات رسمی و شواذ قرآن و نیز در میان قرائات منسوب به صحابه و اهل البیت (علیهم السلام)، مواردی را میتوان یافت که تغییر خوانش کلمه، تکامدی را غیر تکامد میکند و بهعکس، واژهی عادی را به تکامد تبدیل میکند. نمونهی آن قرائت منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خواندن کلمهی طلع در آیهی وطَلحٍ مَنضُودٍ (واقعة، 29) است (طبری، 27/104؛ طبرسی، 9/330). اگر این قرائت را بپذیریم، کلمهی طلح به طلع تبدیل و لذا غیرتکامد میشود. همچنین مفسران و قرّاء در باب واژهی متعارف جَمَل در آیهی حتی یلج الجمل فی سم الخیاط قرائاتی منسوب به ابنعباس، سعید بن جبیر و دیگران مطرح کردهاند تا آن را نه به معنای شتر، بلکه به معنای طناب شتر بشمارند. این امر، به افزودن تکامدی جدید به قرآن میانجامد. زمخشری (2/103) مینویسد: «و قرأ ابن عباس: الجُمَّل، بوزن القُمَّل. و سعید بن جبیر: الجُمَل، بوزن النغر. و قرئ: الجُمل بوزن القُفل و الجُمُل، بوزن النُصُب و الجَمل بوزن الحَبل. و معناها القلس الغلیظ لأنه حبال جمعت و جعلت جملة واحدة. و عن ابن عباس رضى اللّه عنه: إنّ اللّه أحسن تشبیهاً من أن یشبه بالجَمَل، یعنى أن الحَبل مناسب للخیط الذی یسلك فی سم الإبرة، و البعیر لا یناسبه، إلا أن قراءة العامّة أوقع لأن سم الابرة مثل فی ضیق المسلك. یقال: أضیق من خرت الابرة. و قالوا للدلیل الماهر: خرّیت، للاهتداء به فی المضایق المشبهة بأخرات الإبرة.» این عبارت که فخرالدین رازی (14/241) نیز آن را عیناً تکرار کرده است، نشان میدهد در ذهن برخی مفسران، معنای شتر (الجَمَل) با سیاق آیه تناسب ندارد؛ لذا با بهرهگیری ایشان از هریک از قرائات شواذ، (الجُمَّل، الجُمَل، الجُمل، الجُمُل، الجَمل)، تکامد جدیدی با ریشه و معنای جدید به قرآن افزوده میشود.
انواع تکامدهای قرآنی از نظر ساخت کلمه
اورخان ایلماز و شوکت توراوا دستهبندیهای مختلفی از تکامدهای قرآنی انجام دادهاند. من با توسعه و افزایش این دستهبندیها، تکامدهای قرآنی را از نظر ساخت کلمه، ترکیب، و ساخت نحوی به دستههای زیر تقسیم میکنیم.
الف) کلمات (اسم یا فعل) با ریشهی ثلاثی. بیشترین تکامدهای قرآنی از همین دستهاند.
ب) کلمات (اسم یا فعل) با ریشهی رباعی. کلمات با ریشههای رباعی چون صفصف، کبکب، حصحص، ذبذب، دمدم، رفرف، عسعس، صیصی، و هدهد، قمطر، قطمر، قسور، عنکب، عرجن، عفرت، ضفدع، صومع، شمئز، شرذم، سردق، زمهر، درهم، حلقم، خرطم، در قرآن تکامدند. برخی از این افعال ریشههای روشنی در دیگر زبانهای سامی چون عبری، امهاری و سریانی دارند.
ج) حروف و ادوات. مراد از حروف و ادوات تمامی حروف (جر، نصب، ندا، جواب، قَسم، و مانند آن) و ادوات زبانیاند که ریشهی اسمی و فعلی روشنی ندارند. در فهرست حاضر، حروف و ادوات تکامد را نیز در شمار میآوریم. بر این اساس، لام قسم (حجر، 72)؛ ای حرف جواب (یونس، 53)؛ هکذا (نمل، 42)؛ هاتین (قصص، 27)؛ مهما (اعراف، 132)، ویکانّ (قصص، 82)، لات (ص، 3) از حروف و ادوات تکامَدند. از این میان، "ای" در آیهی (وَ یسْتَنْبِئُونَكَ أحَقٌّ هُوَ قُلْ إی وَ رَبِّی إنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أنْتُمْ بِمُعْجِزینَ) از حروف تکامد است که در فهرست شوکت توراوا نیامده است.
د) ترکیبات تکامد. مراد از ترکیبهای تکامد، غالباً ترکیبهای مضاف و مضافٌالیه است که هریک به تنهایی تکامد نیستند، اما ترکیب حاصل از آنها معنایی خاص میدهد و تنها یکبار به همان معنا در قرآن به کار رفته است. شوکت توراوا بر این اساس، ترکیبات یوم الجمعة و لیلة القدر را تکامد میشمارد. باآنکه ریشههای "جمع" و "قدر" در قرآن تکامد نیستند، یوم الجمعة و لیلة القدر تنها یکبار به معنای روز و شبی خاص در قرآن آمدهاند. بر این اساس، باید برخی اسامی روز قیامت چون یوم التلاق و مانند آن را نیز تکامد بشماریم که از فهرست شوکت توراوا افتادهاند. همچنین با آنکه اعلامی چون عمران و ابراهیم در قرآن کریم بر افراد معین و خاص اطلاق شده، آلعمران و آلابراهیم به دو مفهوم دیگر اشاره دارند (نک.Schmid, 507) و این دو را میتوان همانند اِلیاسین (صافات، 130) و آلداود (سبأ، 13) تکامد قرآنی دانست که در فهرست توراوا وارد نشدهاند. با این همه، شاید نتوان ترکیبات قرآنی شامل هر عبارت یا جملهای در قرآن دانست. مراد من از ترکیبات، ترکیبهای وصفی یا اضافیاند که مجموعهی آنها به صورت خاص و علَم بر مفهومی اطلاق میشوند. توماس باور (Bauer, p. 714) میگوید کلمهی فَجّ در عبارت من کلِّ فَجٍّ عمیقٍ (حج، 27) تکامد است. این نشان میدهد وی به دو کاربرد فِجاجاً در قرآن کریم (انبیاء، 31؛ نوح، 20) توجهی نداشته است. درواقع مقصود وی آن است که ترکیب «مِن کُلِّ فَجٍّ» اگرچه مکرراً در شعر جاهلی آمده، در قرآن تکامد است.
هـ) اعلام و اسمهای خاص: شامل نام پیامبران، افراد عادی، شهرها و کشورها، بتها، فرشتگان. اعلام تکامد اغلب در قرآن ریشهی غیر عربی دارند. میکال، هاروت، ماروت، یاجوج، ماجوج، نسر، یعوق، یغوث، اللات، العزّی، مناة، سواع، مکه، الصفا، المروة، عرفات، الجودی، الروم، طور، تسنیم، بکة، ارم، بدر، بابل، عزیر، الیاسین، آلعمران، آلداوود، قریش، المجوس، آزر، زید، ابیلهب، احمد، الجمعه، رمضان. برخی اعلام چون احمد (صف، 6) را با وجود تکرار مشتقاتشان در قرآن، در فهرست حاضر به عنوان اعلام تکامد گنجانیدهایم.
و) فواتح و حروف مقطعه: برخی از حروف مقطعه، در آغاز سورهها مکرر و برخی دیگر تنها یکبار آمدهاند. به دلیل ویژگی خاص این حروف ــ که در فرهنگ لغات به عنوان کلمه ذکر نمیشوند ــ در فهرست حاضر حروف مقطعهی تکامد را نگنجاندهایم. این ده حرف تکامد عبارتند از: المر (رعد)، المص (اعراف)، ص (ص)، طس (نمل)، طه (طه)، ق (ق)، کهیعص (مریم)، ن (قلم)، عسق (شوری، 2)، یس (یس).
ز) ساختارهای نحوی و الگوهای بیانی. موضوع تکامد اگرچه نخست برای واژههای تککاربرد در یک متن مطرح شده است، اکنون میتواند موضوع ساختهای صرفی، نحوی و الگوهای بیانی خاص و تکامد در یک متن را نیز دربرگیرد. در قرآن کریم همانند هر یک از متون کهن ادبی، و دینی، به برخی الگوهای صرفی، اشتقاقی و نحوی برمیخوریم که تنها یک بار نمونهی آن را در این کتاب مییابیم. از همین رو، کلماتی چون التَهلُکَة (بقرة، 195) و القُدُوس (جمعه، 1؛ حشر، 23) دارای ساخت صرفی (تَفعُلَة و فُعُّول) تکامدند و الگوهایی چون إن هذان لساحران (طه، 63)؛ لَعَمرُک (حجر، 72)؛ قال نسوة (یوسف، 30)؛ ای و ربّی (یونس، 53)؛ اسرّوا النَّجوی (انبیاء، 3)؛ و المقیمین (نساء، 162)؛ خصمان اختصموا (حج، 19) را میتوان تکامدهای نحوی و بیانی در قرآن دانست. این امر که موضوع مقالهی حاضر نیست، خود باید در مقالهای جداگانه بررسی و تحلیل گردد.
فهرستی اولیه از تکامدهای قرآنی
در فهرست زیر، تنها به گردآوری تکامدهای واقعی توجه داشتهایم و چنانچه از یک کلمه دو مشتق متفاوت در دو معنای مختلف به کار رفته باشند، آنها را تکامد ندانستهایم. با این حال، ادوات، حروف، اعلام و ترکیبهای تکامد را نیز در نظر داشتهایم. از سوی دیگر ملاک وحدت و تکرار ریاضی ندانستهایم. لذا چنانچه کلمهای دوبار در آیه و سیاقی واحد بهکار رفته باشد، در فهرست حاضر تکامد قلمداد شده است.
جدول زیر از تکامدهای قرآنی به ترتیب الفبایی و بر اساس ریشهی لغات تنظیم شده است. یافتن ریشهی تمام لغات قرآنی همواره روشن و آسان نیست. گاه برخی کلمهای را ثلاثی و برخی همان را رباعی میدانند. مثلاً شوکت توراوا، فکُبکِبوا (شعراء، 94) را ذیل کبک فهرست کرده، یعنی آن را ثلاثی دانسته و من در فهرست کنونی، آن را رباعی از ریشهی کبکب خواندهام. به همین سان شناخت نوع کلمات معتل (ناقص یا اجوف یا مثال؛ واوی یا یایی) نیز از مواضع اختلاف است. نمونهی آن را در اشتقاق کلمهی کفؤا (اخلاص، 3) مییابیم (قس Kropp, 2011, p. 255). همچنین گنجاندن اعلام غیرعربی، حروف و ادوات که ریشهی اسمی معینی ندارند، در ترتیب الفبایی حاضر با دشواریهایی مواجه بوده است.
* : نشانهی اعلام تکامد و اسامی خاص است
ـ : نشانهی حروف یا ادوات تکامد است
حروف مقطعه در جدول نیامده است
واژهی تکامَد (hapax legomenon در عربی: اللفظ الفرید/ الفرائد) به کلمهای اطلاق میشود که تنها یک بار در سراسر یک متن بهکار رفته باشد. بنابراین به واژهای که تنها یک بار در متن قرآن کریم بهکار رفته باشد و هیچ مشتق یا همخانوادهای از آن، در متن قرآن نباشد، "تکامَد قرآنی" میگوییم. مثالهایی از تکامَد قرآنی عبارتند از: صَمَد، اِرم، زنجبیل، یقطین، و تسنیم. بر این اساس، واژهای چون "تنّور" را به سبب ذکر دوبارهاش در قرآن (هود، 40؛ مومنون، 27) نمیتوان تکامَد دانست. چنین کلمهای اصطلاحاً dis legomenon نامیده میشود.1
به همین سان، به واژهای با سه کاربرد در یک متن tris legomenon گفته میشود.
کلیدواژهها: مفردات قرآن؛ واژگان دخیل؛ تکامد در قرآن؛ زبان قرآن
درآمد
موضوع واژههای تکامَد در قرآن کریم تا یکی دو دههی پیش توجه هیچیک از محققان مسلمان یا غیرمسلمان را به خود جلب نکرده بود. مسئلهی تکامَد در متون دیگر چون عهد قدیم، عهد جدید، اوستا، ایلیاد، اودیسه، و حتی متون نسبتاً جدیدی چون اشعار و نمایشنامههای شکسپیر همواره مورد اعتنا و موضوع پژوهش محققان غربی بوده است. اما دینپژوهان غربی که مقالات و کتب متعددی راجع به تکامَدها در تورات، اناجیل، سراسر کتاب مقدس و حتی اوستا نوشتهاند، تا یک دههی قبل تقریباً هیچ اثر مستقلی در این باب ننوشته بودند. فیالمثل باآنکه دائرة المعارف یهودی (The Jewish Encyclopedia) مقالهای با عنوان <تکامَد در عهد قدیم> درآغاز قرن بیستم منتشر کرده،2
I. M. Casanowicz, “Hapax legomena,” The Jewish Encyclopedia, New York: Funk and Wagnalls, vol. 6, 1904, pp. 226-228.
نُلدکه در کتاب مهم خود، تاریخ قرآن، هیچگاه به این موضوع اشاره نکرده است. این امر وقتی شگفتی ما را بیشتر میکند که بهیاد آوردیم وی در جلد نخست کتاب خود و هنگام تاریخگذاری سورههای قرآن کریم، از تمام ابزارهای مختلف زبانی و شواهد سیاقی و درون متنی بهره میگیرد. آرتور جفری نیز در کتاب مهم و تأثیرگذار خویش، واژههای دخیل در قرآن، تقریباً هیچگاه به موضوع تکامد بودن برخی واژگان از جمله برخی واژگان دخیل اشارهای نمیکند و از این منظر هیچ باب تحقیق جدیدی نمیگشاید. وی تنها در یک جا (p. 32) اشاره میکند واژگان دخیلی که از الفاظ غریب نیز باشند، عموماً تکامدند.
یکی از نمونه مقالات اخیر در این باب به قلم کریستف لوکسنبرگ نوشته شده است با عنوان: «اِنارة در قرآن: درباب واژهای تک کاربرد در قرآن که پیشتر از آن عبور شده است: أثارة یا إنارة (احقاف، 4).» نک:
Christoph Luxenberg. “"Inārah" im Koran: Zu einem bisher übersehenen Hapax Legomenon (أثارة-إنارة, Sure 46:4),” Die Entstehung einer Weltreligion. I: Von der koranischen Bewegung zum Frühislam, edited by Markus Groß and Karl-Heinz Ohlig, Berlin: Verlag Hans Schiler, 2010 (Inârah. Schriften zur fruhen Islamgeschichte und zum Koran, 5), pp. 377-381.
Christoph Luxenberg. “"Inārah" im Koran: Zu einem bisher übersehenen Hapax Legomenon (أثارة-إنارة, Sure 46:4),” Die Entstehung einer Weltreligion. I: Von der koranischen Bewegung zum Frühislam, edited by Markus Groß and Karl-Heinz Ohlig, Berlin: Verlag Hans Schiler, 2010 (Inârah. Schriften zur fruhen Islamgeschichte und zum Koran, 5), pp. 377-381.
پیشینهی بحث از تکامد در ادبیات جهانی
اصطلاح (hapax legomenon) یا "تکامد" ریشه در زبان انگلیسی ندارد. خاستگاه این واژه در زبان یونانی ἅπαξ λεγόμενον است. معروف است که نخستین بار زنودوت5
Zenodotus of Ephesus.
نخستین بار زنودوت دست به تصحیح حماسههای هومر در کتابخانهی اسکندریه آغاز شد. وی، اولین مدیر کتابخانه اسکندریه، به تفاوت نسخههای گوناگون ایلیاد و اودیسه پی برد و با مقابلهی این نسخهها به بازسازی متن اصلی آنها دست زد. کار مهم وی خارج ساختن ابیات الحاقی و مشکوک از متن بود.
در حوزهی متون دینی، سعادیا بن گائون (268ـ330 ق/ 882ـ942 م) را باید نخستین عالم دینی دانست که به بررسی الفاظ تککاربرد تورات پرداخته است. وی در رسالهای که به عربی و با حروف عبری با عنوان [کتاب] تفسیر السبعین لفظة فریدة [یا مفردة] (תפסיר אלסבעין לפט׳ה אלפרדה) نگاشت و در آن، نود (یا نود و نه)7
عنوان کتاب سبعین آمده اما در متن، نود واژه شرح شده است. این احتمال وجود دارد که در تنها نسخهی مخطوط باقی مانده از این رساله، کلمهی سبعین با تسعین تصحیف شده باشد. نسخهی این اثر در کتابخانهی بادلیان آکسفورد، بخش مخطوطات عبری، به شمارهی 1448.2 نگهداری میشود، اما تا پایان قرن نوزدهم میلادی چهار بار تصحیح و منتشر شده است. نک. Casanowicz, 228.
The Hebrew-Arabic Dictionary of the Bible Known as Kitab Jami’ Al-Alfaz (Agron) of David ben Abraham Al-Fasi the Karaite (Tenth Century), edited by Solomon L. Skoss, vol. I–II, New Haven: Yale University Press, 1936–1945.
پژوهشهای راجع به میزان و شمارش تکامدها در متون دینی مختلف از جمله در عهد قدیم و عهد جدید طی قرون اخیر بیشتر و متنوعتر شده است. به تدریج نیاز به بررسی بسامد و میزان تکرار واژههای عهد قدیم و عهد جدید و پژوهش درباب واژگان غریب یا تک کاربرد فزونی بیشتر یافت (برای برخی نمونهها نک:Schmid, p. 441). آبراهام شالوم یهودا9
Abraham Shalom Yahuda.
مطالعات جدید درباب تکامد در قرآن
همچنانکه گفتیم موضوع واژههای تکامَد در قرآن کریم تا یکی دو دههی پیش توجه هیچیک از محققان مسلمان یا غیرمسلمان را به خود جلب نکرده بود. بهجز اشارهی کوتاه و حاشیهای آرتور جفری در کتاب واژگان دخیل (Jeffery, p. 32)، نکاتی پراکنده در نوشتههای جان ونزبرو (Wansbrouh, pp117-118, 142-143) و اندرو ریپین (Rippin, EQ, 2/229) نیز آمده است. با این همه، نخستین تلاشهای مستقل در این باب، در قرن بیست و یکم صورت گرفته که البته همچنان نیازمند پژوهشهای گسترده است. مهمترینِ این مطالعات، یک کتاب عربی، یک رسالهی دکتری به آلمانی و یک مقالهی انگلیسی است. نخست باید به کتاب الألفاظ الوحیدة فی القرآن الکریم و سرّ اعجازها، نوشتهی علی المجیلی اشاره کرد (قاهرة: حروس للطباعة و النشر، 2002). پس از آن رسالهی دکتری اورخان ایلماز است که در سال 2008 در دانشگاه وین (اتریش) دفاع، و مدتی بعد از سوی انتشارات هاراسویتز در ویسبادن آلمان منتشر شد.10
هنگام نگارش این مقاله به نسخهی منتشر شده از کتاب اورخان ایلماز دسترسی نداشتم؛ دسترسی به متن رسالهی دکتری وی که چندان تفاوتی با کتابِ انتشار یافته ندارد، به لطف دوست گرامیام، سید علی آقایی میسر شد که سپاسگزار اویم.
Orhan Elmaz, Studien zu den koranischen Hapaxlegomena unikaler Wurzeln, Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2011. 372pp. (Jenaer Beiträge zum Vorderen Orient).
Shawkat M. Toorawa, “Hapaxes in the Qurʾān: identifying and cataloguing lone words (and loan words),” New perspectives on the Qurʾān: the Qurʾān in its historical context 2, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2011, pp. 193-245.
جایگاه تکامد در قرآن
ادبیات بهجا مانده از عالمان اسلامی ــ لغویان و مفسران مسلمان ــ از قرن دوم و سوم هجری نشان از توجه فراوان ایشان به واژهها یا مفردات قرآنی دارد. یکی از قدیمترین انواع آثار تفسیری که سابقهاش را در قرن دوم میتوان یافت، کتابهای مجاز القرآن، معانی القرآن، مشکل القرآن، غریب القرآن، و مانند آن است. درواقع مفسران و لغویان مسلمان همواره در تلاشهای علمی خویش راجع به واژهپژوهی قرآنی، موضوعاتی چون واژههای مشکل قرآن، غریب، بیگانه یا دخیل در قرآن را طرح کردهاند، با این همه، ایشان درباب واژههای "تکامَد" قرآن از آن جهت که تنها یکبار در قرآن آمدهاند، هیچگاه پژوهش یا مسئلهای مطرح نکردهاند. نباید پنداشت که استفادهی پیشینیان از اصطلاح "غریب القرآن" در بیان و توصیف برخی واژههای قرآن همین مفهوم تکامد در عصر ما را میفهمانده است. نخستین نویسندگان غریب القرآن و مشکل القرآن، الفاظ دشوار و غریب قرآن را صرف نظر از تکامد یا مکرّر بودن آن بررسی میکردهاند و در دورههای بعدی، آثار کسانی چون راغب اصفهانی با عنوان المفردات فی غریب القرآن، به شرح تمامی الفاظ و مشتقات قرآنی میپردازد.13
نمونههایی نادر از توجه عالمان قدیم به موضوع تکامد را در این آثار میتوان یافت. مثلاًراغب اصفهانی دربارهی واژهی تثریب در قرآن مینویسد: «التَّثْرِیب: التقریع و التقریر بالذنب. قال تعالى: لا تَثْرِیبَ عَلَیكُمُ الْیوْمَ [یوسف/ 92]، و روی: «إذا زنت أمة أحدكم فلیجلدها و لا یثرّبها»، و لا یعرف من لفظه إلا قولهم: الثَّرْبُ، و هو شحمة رقیقة، و قوله تعالى: یا أَهْلَ یثْرِبَ [الأحزاب/ 13]، أی: أهل المدینة، یصحّ أن یكون أصله من هذا الباب و الیاء تكون فیه زائدة» (المفردات فی غریب القرآن، ص: 173).
بخش دیگری از تلاشهای مرتبط به تکامدهای قرآنی به موضوع شمارش کلمات قرآن بازمیگردد. عدّ الآی و عد الکلمات از قدیمترین پژوهشهای عالمان اسلامی درباب متن قرآن بوده است، این امر اگرچه در قرون نخست صرفاً به شمارش تعداد آیات و کلمات هر سوره و کل قرآن منحصر بوده؛ در فهرستها و معجمهای جدید، به روشنی به موضوع تکامدهای قرآنی کشیده شده است (برای نمونههای مشابه در ادبیات غربی، نک. Schmid, p. 441). برخی از معاجم معاصر قرآنی در این باب عبارتند از: نجوم الفرقان فی اطراف القرآن (گوستاو فلوگل)؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم (محمد فؤاد عبدالباقی)؛ معجم الفاظ القرآن الکریم (مجمع اللغة الغربیة بالقاهرة)؛ معجم الادوات و الضمائر فی القرآن الکریم (اسماعیل احمد عمایرة و عبدالحمید مصطفی السید)؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم حسب جذور الکلمات (محمد جعفر صدری)؛ المعجم الموسوعی لالفاظ القرآن الکریم و قرائاته (احمد مختار عمر)؛ قائمة معجمیة بألفاظ القرآن الکریم و درجات تکرارها (محمد حسین ابوالفتوح)؛ معجم الالفاظ و الاعلام القرآنیة (محمد اسماعیل ابراهیم): الألفاظ الوحیدة فی القرآن الکریم و سرّ اعجازها، (علی المجیلی).
در قرآن کریم نیز همچون سایر متون کهن ادبی و دینی تکامدهای واژگانی میتوان یافت. پارهای از سورههای مکی چون اخلاص، فلق، عادیات انباشته از تکامدند (برای تفاوت سورههای مکی و مدنی از این منظر، نک: Zammit, p. 577). برخی از این تکامدهای قرآنی، واژگانی روزمره و پرکاربردند و برخی دیگر بسیار نادرند و جز در قرآن، به ندرت در سایر متون کهن و معاصر عربی بهکار میروند. گاه پس از ذکر این واژگان نادر، در قرآن الگوی پرسشی "ماادراک ما" آمده است. ونزبرو (Wansbrough, p. 28) اشاره میکند که الگوی پرسشی "ماادراک ما" برای تبیین معنای لغوی آنها نیست، بلکه بیشتر کلمهی ماقبل خود را تفسیر و تشریح میکند، چه "ماادراک ما" هم پس از ذکر تکامدهایی چون هاویة، سقر، علیون، آمده و هم بعد از کلمات پرکاربردی چون عقبة، یوم الدین، یوم الفصل ذکر شده است.
هر تکامَد قرآنی میتواند در شمار واژههای مشکل، یا غریب قرآن قرار گیرد یا قرار نگیرد. فیالمثل هیچیک از عالمان اسلامی واژهی تکامَدی چون رمضان (بقرة، 185) و الجمعة (جمعة، 9) را در شمار مشکل القرآن یا غریب القران ذکر نکردهاند. به عکس، واژههای غریب یا مشکل القرآن ممکن است تکامَد باشند، از قبیل وَقَب (فلق، 3) و عِضِین (حجر، 91)، یا غیرتکامد باشند همانند سَقَر (قمر، 48؛ مدثر، 26، 27، 42) که بیش از یک بار در قرآن بهکار رفتهاند.
همچنین الفاظ دخیل یا خارجی در قرآن ممکن است تکامَد باشند یا مکرّر در قرآن ذکر شده باشند. مثلاً قسّیسین (مائدة، 82)، ابابیل (فیل، 3)، اباریق (واقعة، 18)، آزر (انعام، 74) و ارَم (فجر، 7) هم دخیل و هم تکامَدند؛ و در مقابل، کلمهای چون استبرق را که همواره در شمار واژههای دخیل شمردهاند، در قرآن (کهف، 31؛ دخان، 53؛ الرحمن، 54؛ انسان، 21) مکرّر آمده است (قس Rippin, EQ, 2/229). آرتور جفری (Jeffery, p. 32) اشاره میکند واژگان دخیلی که از الفاظ غریب نیز باشند، عموماً تکامدند.
برخی دانشمندان از موضوع تکامدهای یک متن، برای اثبات وثاقت یا عدم وثاقت انتساب آن متن به مولف و زمانهاش استفاده کردهاند. فیالمثل پی ان هریسون در کتابِ (The Problem of the Pastrol Epistles, Oxford, 1921)، با بهرهگیری از این روش میکوشد نشان دهد مجموعه تکامدهای بهکار رفته در سه رسالهی عهد جدید (تیمائوس 1، تیمائوس 2، و تیتوس) انتساب آنها به پولس را مخدوش میکند (O’Donnell, p. 209). بررسی تکامدهای بهکار رفته در یک متن، امروزه در زبانشناسی حقوقی14
Forensic linguistics.
گذشته از موارد فوق، اهمیت بررسی تکامَد در هر متن کهن از آنجا ناشی میشود که یکی از مهمترین منابع فهم الفاظ این متون، خود آنها هستند. هرچه کاربرد یک واژه و مشتقات آن در متنی کهن بیشتر باشد، فهم معنا و کاربردهای مختلف آن واژه در آن متن آسانتر است؛15
فهم و تفسیر کلمات با کمک هم وقتی دو یا سه بار تکرار میشوند: در غیر موارد تکامد، تکرار ریشه به فهم معنای برخی کلمات کمک میکند. مثلاً در یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدید (سبأ، 10)؛ در اینجا اوّبی را با توجه به مشتقات دیگر اَوَبَ مانند اواب، ایابهم، اوابین، مآب میتوان به معنای بازگشتن و بازگرداندن گرفت. دو مجموعه مثال دیگر عبارتند از: مشتقات (باء تبوّءو، نتبوأ یتبوأ مبوأ) و مشتقات (بوراً، البوار، تبور، یبور). به همین ترتیب، زوج آیات زیر نیز با کمک هم بهتر معنا میشوند: نَكَصَ عَلى عَقِبَیهِ (انفال، 48)؛ و«فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ» (مومنون، 66)؛ و « لاتبرجن تبرج الجاهلیة» (احزاب، 33) و «غیر متبرجات بزینة» (نور، 60)؛ «ازفت الآزفة» (نجم، 57)؛ و «یوم الآزفة»(غافر:18)؛ «ازری» (طه، 31)؛ «آزره» (فتح، 29)؛ « بهیج» (حج: 5؛ ق: 7) «و ذات بهجة» (نمل، 60)؛ «عبس و بسر» (مدثر: 22) و «وجوه یومئذ باسرة» (قیامة: 24)؛ «بطرت معیشتها» (قصص: 58) و «بطراً و رئاء الناس» (انفال: 47).
برخی تکامدها در هر متن، واژههای عادی و روزمرهاند و عدم تکرار آنها در آن متن (مثلاً قرآن) تصادفی است. دلیل تکامد شدن آنها، عدم نیاز مجدد با تکرار آن لفظ ــ و نه غرابت و خاص بودن آن ــ بوده است (Casanowicz, p. 226). کلمات تکامدی چون رمضان، جمعه، الهدهد، الفیل، عسل، العنکبوت، الشتاء، و الصیف در قرآن از این قبیلاند. (برای نمونههایی از تکامدهای عادی و روزمره در عهد قدیم نک. همانجا). ونزبرو (ص 118) اظهار شگفتی میکند که شمار زیادی از تکامدهای قرآنی چون بَحث، تَبَسَّم، مجالِس، جوف، سَکَت، لفظ، حَرَّک، حَصَّل را اساساً نمیتوان در فهرست واژگان غریب و نادر قرار دارد. به اعتقاد وی، دشوار میتوان تصور کرد این ریشهها و واژهها در زبان عربی دوران تدوین، رواج عمومی نداشتهاند. در مقابل، پارهای از ریشهها و الفاظ تکامد بهکار رفته در قرآن، امروزه در زبان عربی به هیچ صورت اشتقاقی بهکار نمیروند، جز برای نقل همان واژهی تکامد در قرآن. مشابه این امر را در سایر متون کهن چون آثار ادبی یونان، عهدین، شاهنامه، تاریخ بیهقی، و دیوان حافظ و آثار شکسپیر نیز میتوان یافت. در پارهای موارد، علت ورود تکامدها در یک متن کهن را حدس میتوان زد. مثلاً در بخشهای از عهد قدیم که در شمال فلسطین نگاشته شده، واژههایی بهکار رفته که در بخش جنوبی فلسطین شناخته شده نیست. همچنین احتمال ورود این کلمات در بخشهایی از عهد قدیم که به مباحث تخصصی و تکنیکی میپردازد، بسیار بیشتر از مواضع دیگر است؛ مثلاً در سفر لاویان، باب 11؛ سفر تثنیه، باب 14، در ذکر اسامی حیوانات؛ و کتاب حزقیال، باب 27، در فهرست کالاهای تجاری (Casanowicz, p. 226). نمونههای مشابه قرآنی آن را در شمارش اطعمهی حرام در سورهی مائدة (آیهی 3 و 103) و نیز ذکر درخواست بنیاسرائیل برای خوراکیهای جدید در سورهی بقرة (آیهی 61) میتوان یافت.
منابع فهم بهتر تکامدهای قرآن
روشن است که قرآن کریم قدیمترین متن موثق موجود از زبان عربی است که در اختیار داریم. اشعار منسوب به شاعران جاهلی، حدیث نبوی و متون بهجامانده از قرون نخست، نزدیکترین آثار کهن عربی بهقرآن اند. برای فهم دقیقتر تکامدهای قرآنی، پارهای از منابع موازی و متون بیرونی را که در فهم بهتر تکامدهای قرآنی به ما کمک میرسانند چنین میتوان برشمرد:
الف) کتب لغت: این رایجترین، آسانترین و پرخطرترین راه برای فهم واژهی تکامد است، چراکه کتب لغت در هر زبان گاه دو سه قرن پس از پیدایش خود آن متن تدوین میشوند و معنایی که برای تکامدها ارائه میدهند آمیخته با انبوهی ذهنیتها، تفسیرها و حدسهای عالمان بعدی است.16
نمونهای داوریهای قدیمی راجع به جعل ابیات برای تفسیر کلمات قرآن را در تفسیر فرّاء میتوان یافت. وی (معانی القرآن، 3/242) مینویسد: اجتمع المفسرون: علی أن معنی «عَسْعَسَ»: أدبر، و كان بعض أصحابنا یزعم أن عسعس: دنا من أوله و أظلم، و كان أبو البلاد النحوی ینشد فیه عسعس حتی لو یشاء أدّنا كان له من ضوئه مقبس یرید: إذ دنا، ثم یلقی همزة إذ، و یدغم الذال فی الدال، و كانوا یرون أن هذا البیت مصنوع.
ب) استناد به حدیث نبوی یا شعر جاهلی. این دو روش از قدیم در سنت اسلامی رایج و مقبول بوده است. نمونهی مشهور آن را در مسائل نافع بن ازرق مییابیم. در سدهی اخیر تردیدهایی در وثاقت تاریخی این اشعار طرح شده است.
ج) استناد به اقوال صحابه و تابعین. این روش نیز مشابه با بهرهگیری از متون لغوی متأخر از قرآن است. بهسادگی میتوان حدس زد که برخی معانی ذکرشده برای تکامدهای قرآنی در زمانی نسبتاً دیرهنگام پدید آمده و صرفاً برای افزایش اعتبار و حجیت به صحابه و تابعین نسبت داده شدهاند.
د) مقایسه با متون موازی از قبیل عهدین، مانند مشابهت واژهی "یقطین" در صافات، با قیقایون (קִּיקָיוֹן) در عهد قدیم، کتاب یونس، باب 4، آیات 9ـ10. بسیاری از تکامدهای قرآنی در سیاق داستانی ذکر شدهاند که عیناً در همان داستان در عهد قدیم یا جدید نیز بهکار رفتهاند. نمونهی دیگر را میتوان کلمهی قِثّاء (بقرة، 61) دانست که مفسران قرآن همواره در میان خیار و خربزه مردد بودهاند. این کلمه در عهد قدیم خربزه آمده است.؟17
محمد جمال الدین القاسمی (محاسن التاویل، 1/314) در تفسیر فوم (بقرة، 61) با استناد به همین روش مینویسد: «فُومِها هو الثوم لقراءة ابن مسعود «و ثومها» و للتصریح به فی التوراة فی هذه القصة.» این نشان میدهد که وی برای تعیین معنای تکامدی چون فوم، هم به قرائت ابنمسعود و هم به متن موازی قرآن یعنی عهد قدیم توجه دارد. نیز ابوحیان غرناطی (1/376) در تفسیر همین واژه مینویسد: وَ فُومِها: تقدّم الكلام فیه، و للمفسرین فیه أقاویل ستة: أحدها: أنه الثوم، و بینته قراءة ابن مسعود: و ثومها بالثاء، و هو المناسب للبقل و العدس و البصل. الثانی: قاله ابن عباس و الحسن و قتادة و السدّی: أنه الحنطة. الثالث: أنه الحبوب كلها. الرابع: أنه الخبز، قاله مجاهد و ابن عطاء و ابن زید. الخامس: أنه الحمص. السادس: أنه السنبلة
هـ) کمک گرفتن از زبانهای مجاور و زبانشناسی تطبیقی سامی. نظیر مشابهت دوگانهی "جبت/طاغوت" در قرآن (نساء، 51) با دوگانهی گبت/طاعوت در عهدین امهاری.18
مانفرد کروپ نشان میدهد که گبت در آنجا به معنای خدایان دروغین و نوپدید است. نک. مقالهی وی با عنوان «فراتر از ظواهر مفردات: مائدة، شیطان، جِبت و طاغوت: سازوکارهای انتقال واژگان به کتاب مقدسِ اَمهاری (حبشی) و متن عربی قرآن» در زیر:
Manfred Kropp, “Beyond single words: Māʾida - Shayṭān - jibt and ṭāghūt. Mechanisms of transmission into the Ethiopic (Gəʿəz) Bible and the Qurʾānic text,” The Qurʾān in its historical context, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2007, pp. 204-216.
Manfred Kropp, “Beyond single words: Māʾida - Shayṭān - jibt and ṭāghūt. Mechanisms of transmission into the Ethiopic (Gəʿəz) Bible and the Qurʾānic text,” The Qurʾān in its historical context, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2007, pp. 204-216.
و) مقایسهی قرائات قرآن. بررسی اختلاف قرائات نیز در شناخت برخی تکامدهای غریب قرآن موثّر است. ادبیات اسلامی سه قرن نخست حاوی گزارشهایی از خوانشهای متفاوت آیات قرآنی است. این گزارشها بر سه دستهاند: نخست قرائاتی که از آغاز قرن چهارم هجری به قرائات رسمی هفتگانه موسوم شدهاند؛ دوم قرائات غیررسمی یا شاذّ که از همان زمان در آثار جداگانهای تدوین یافتهاند و شمار این قرائات به بیش از 50 میرسد؛ سوم نقلهایی از صحابه و برخی تابعین دایر بر خوانشی متفاوت از برخی کلمات قرآن مانند طلح و طلع.19
محمد جمال الدین القاسمی (محاسن التاویل، 1/314) در تفسیر فوم (بقرة، 61) مینویسد: «فُومِها هو الثوم لقراءة ابن مسعود «و ثومها» و للتصریح به فی التوراة فی هذه القصة.» این نشان میدهد که وی برای تعیین معنای تکامدی چون فوم، هم به قرائت ابنمسعود و هم به متن موازی قرآن یعنی عهد قدیم توجه دارد. نیز ابوحیان غرناطی (1/376) در تفسیر همین واژه مینویسد: «وَ فُومِها: تقدّم الكلام فیه، و للمفسرین فیه أقاویل ستة: أحدها: أنه الثوم، و بینته قراءة ابن مسعود: و ثومها بالثاء، و هو المناسب للبقل و العدس و البصل. الثانی: قاله ابن عباس و الحسن و قتادة و السدّی: أنه الحنطة. الثالث: أنه الحبوب كلها. الرابع: أنه الخبز، قاله مجاهد و ابن عطاء و ابن زید. الخامس: أنه الحمص. السادس: أنه السنبلة.»
ملاکهای تعیین تکامد
از مهمترین مباحث مرتبط با موضوع تکامدهای قرآنی، تعیین ملاکی برای یافتن و سنجش واژههای تکامد است. کازانویکس ظاهراً نخستین کسی است که به تفاوت میان تکامد واقعی و غیرواقعی اشاره کرده است. وی (Casanowicz, p. 226) در مقالهی خود در دائرة المعارف یهودی میگوید: «در عهد قدیم 1500 واژهی تکامد یافت میشود که تنها 400 تای آنها تکامد واقعیاند.» مراد وی از تکامد واقعی، واژهای است که به هیچ صورتی نتوان چیزی از مشتقات احتمالی آن واژه در متن مورد نظر یافت. تکامد غیرواقعی بر الفاظ غریبی اطلاق میشود که به رغم یگانه بودن شکلش، احتمال همریشه بودن آن با واژهی غریب دیگری نیز میرود (برای مثالهای عبری از عهد قدیم نک. همانجا). همچنین در برخی محققان عهدین، تکرار مشتقات یک واژه تا زمانی که صورت صرفی و اشتقاقی آن متفاوت باشد، ضرری به تکامد بودن آن نمیزند (Mardaga, p. 264). بر این اساس، ورود قاتل و قاتلون در یک متن این واژه را غیر تکامد میکند اما وجود قاتل و مقتول در همان متن، منافی تکامد بودن آن دو واژه نیست (برای دیدگاههای دیگر نک. همانجا)
تعداد دقیق تکامَدهای قرآن را شاید نتوان به درستی و دقت تعیین کرد. علاوه بر مشکل تعیین ریشهی برخی از کلمات قرآن، شمارش تکامدها تا اندازهای به مبنا و سلیقهی گردآورنده وابسته است. فیالمثل ونزبرو (Wansbrough, p. 117) مینویسد مجموع 78000 کلمهی قرآن بر روی هم، به حدود 1850 ریشهی عربی بازمیگردد که با کنار گذاشتن اسامی اعلام و خاص، 445 تا تکامَدند. این نشان میدهد وی اسامی اعلام و خاص چون یثرب، یعوق، یغوث، بکة، مروة، ماروت، قریش، جودی، عرفات، بابل و آزر را در محاسبه نیاورده، امّا با نگاهی موسّعتر، برخی تکامدهای غیرواقعی را در نظر داشته است. در مقابل، شمارش زامیت (Zammit, p. 577) به عدد 386 تکامد محدود میماند. از سوی دیگر، بهنام صادقی (Sadeghi, 2011, 245) درک و کاربردی بسیار وسیعتر از تکامد قرآنی را مطرح میکند. وی به منظور سنجش طرح شادروان مهدی بازرگان در تاریخگذاری سورههای قرآن، تکامد را به معنای ساخت و کاربردی از هر کلمه میگیرد که با توجه به شکل اعرابیاش تنها یک بار در قرآن به کار رفته باشد. وی بهجای آنکه شمارش کلمهها، تکواژها (morpheme) را میشمارد. بر این اساس، مثلاً "والجمیلُ" دارای 4 تکواژ و "جمیلٌ" دارای 2 تکواژ است. صادقی بر این مبنا، تعداد تکامدهای قرآنی را در مقالهی فوق الذکر به 4000 عدد میرساند.
میتوان گفت مراد از تکامَد بودن در متن، وحدت و فردیت ریاضی نیست؛ بلکه منظور آن است که واژهای در دو جای مستقل و مختلف از متن (مثلاً در قرآن) به کار نرفته باشد. از این رو، تکرار عین واژه یا اشتقاق آن در سیاق و جملهی واحد، منافی تکامَد بودن آن واژه نیست. لذا کلماتی چون صِنوان (رعد، 4) و انفال (انفال، 1) به رغم تکرار، تکامَد به شمار میآیند، چرا که در آیهای واحد، دو بار بدون فاصله بهکار رفتهاند،20
با تمام این احوال، به نظر راقم این سطور، این سوال نیازمند بررسی تفصیلی است که آیا واژهای دوبار در دو آیه با فاصلهای اندک ذکر شده است، از قبیل تکامد بهشمار نمیآید؟ مثلاً واژهی الجُبّ در آیات 10 و 15 سورهی یوسف: قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلینَ (یوسف، 10)؛ فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَینا إِلَیهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ (یوسف، 15). نمونهی دیگر نیز واژهی جِثیاً در آیات 68 و 72 سورهی مریم است.
الوَدق (نور، 43؛ روم، 48)، یهیج (زمر، 21؛ حدید، 20)؛ اثاث (نحل، 80؛ مریم، 74)، اوّاه (توبة، 114؛ هود، 75)؛ باخع (کهف، 6؛ شعراء، 3)، ابرص (آلعمران، 49؛ مائدة، 110)، بعیر (یوسف، 65 و 72) نیز از همین قبیلاند و اصطلاحاً dis legomenon خوانده میشوند.
تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی (بقرة، 197)؛
إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یلْهَثْ (اعراف، 176)؛
یسْئَلُونَكَ عَنِ الْأنْفالِ قُلِ الْأنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ (انفال، 1)؛
وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَیسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِی وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا (انعام، 70)؛
فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی (انعام، 77) فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَكْبَرُ (انعام، 78)؛
بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (هود، 99)؛
صِنْوانٌ وَ غَیرُ صِنْوانٍ (رعد، 4)؛
وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً * إِنَّ الْمُبَذِّرینَ كانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ (اسراء، 26ـ27)؛
لَنْ یخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیئاً لا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ (حج، 73)؛
هَیهاتَ هَیهاتَ لِما تُوعَدُونَ (مومنون، 36)؛
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْكافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (مریم، 83)
الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ (نور، 35)؛
وَیكَأَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینا لَخَسَفَ بِنا وَیكَأَنَّهُ لا یفْلِحُ الْكافِرُون (قصص، 82)؛
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (زخرف، 79)؛
یغْلی فِی الْبُطُونِ كَغَلْی الْحَمیم (دخان، 45ـ46)؛
أألْقِی الذِّكْرُ عَلَیهِ مِنْ بَینِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ * سَیعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ (قمر، 26)؛
إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ (الرحمن، 33)؛
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (واقعة، 4)؛
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّاً (واقعة، 5)؛
و الناشطات نشطاً (نازعات، 2)؛
وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتیلاً (مزّمّل، 8)؛
إِذا قیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللَّهُ لَكُم (مجادلة، 11)؛
إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً (انشقاق، 6)؛
از سوی دیگر، شباهت ظاهری در اشتقاق دو کلمهی مشابه (و ظاهراً همریشه) صرفاً عامل تعیین تکرار و عدم تکرار نیست. گاه دو کلمهی ظاهراً مشابه، از ریشههای متفاوت، و بالتبع دارای معانی مختلفاند. مثلاً البِرّ به معنای نیکی و مشتقات آن چون ابرار، بررة، و تبَرّوا، بیش از 20 بار در قرآن بهکار رفتهاند، اما البَرّ به معنای یکی از اسمهای خاص الهی (طور، 28: إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیمُ) تنها یکبار در قرآن بهکار رفته و معنایی متفاوت دارد (قسBöwering, p. 321 ). نمونهی دیگر دیة به معنای خونبهاست که تنها در آیهی نساء، 92 ذکر شده است. 22
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَینَكُمْ وَ بَینَهُمْ میثاقٌ فَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ (نساء، 92).
ریچارد کیمبر در مقالهی «خونبها» (Richard Kimber, Blood Money, EQ, 1/239) به تکامد بودن این واژه اشاره کرده است، با این حال، این واژه در فهرست شوکت توراوا نیامده است.
واژهی گِبّور در زبان عبری و در عهد قدیم به معنای القادر یا خداوند قادر بهکار میرود. این نکته به این حدس را به ذهن متبادر میکند که الجبار در آیهی سورهی حشر، و جبار به معنای ظالم و ستمگر مشترک لفظی به شمار میآیند. در نمونههای زیر از عهد قدیم، واژهی گِبّور بدون همراهی نام خداوند (یهوه یا الوهیم)، به تنهایی بر خداوند اطلاق شده است:
در مزامیر، 24/ 8 آمده است:
מִי זֶה, מֶלֶךְ הַכָּבוֹד: יְהוָה, עִזּוּז וְגִבּוֹר; יְהוָה, גִּבּוֹר מִלְחָמָה.
‘Who is the King of glory?’ ‘The LORD strong and mighty, the LORD mighty in battle.’
در تثنیه، 10 /17 آمده است:
כִּי, יְהוָה אֱלֹהֵיכֶם--הוּא אֱלֹהֵי הָאֱלֹהִים, וַאֲדֹנֵי הָאֲדֹנִים: הָאֵל הַגָּדֹל הַגִּבֹּר, וְהַנּוֹרָא, אֲשֶׁר לֹא-יִשָּׂא פָנִים, וְלֹא יִקַּח שֹׁחַד
For the LORD your God, He is God of gods, and Lord of lords, the great God, the mighty, and the awful, who regardeth not persons, nor taketh reward.
در نحمیا، 9 /32 آمده است:
וְעַתָּה אֱלֹהֵינוּ הָאֵל הַגָּדוֹל הַגִּבּוֹר
Now therefore, our God, the great, the mighty, and the awful God.
در اشعیاء، 10، 21 آمده است:
שְׁאָר יָשׁוּב, שְׁאָר יַעֲקֹב--אֶל-אֵל, גִּבּוֹר
A remnant shall return, even the remnant of Jacob, unto God the Mighty.
در ارمیا، 32 / 18 آمده است:
הָאֵל הַגָּדוֹל הַגִּבּוֹר, יְהוָה צְבָאוֹת שְׁמוֹ
the great, the mighty God, the LORD of hosts is His name.
در مزامیر، 24/ 8 آمده است:
מִי זֶה, מֶלֶךְ הַכָּבוֹד: יְהוָה, עִזּוּז וְגִבּוֹר; יְהוָה, גִּבּוֹר מִלְחָמָה.
‘Who is the King of glory?’ ‘The LORD strong and mighty, the LORD mighty in battle.’
در تثنیه، 10 /17 آمده است:
כִּי, יְהוָה אֱלֹהֵיכֶם--הוּא אֱלֹהֵי הָאֱלֹהִים, וַאֲדֹנֵי הָאֲדֹנִים: הָאֵל הַגָּדֹל הַגִּבֹּר, וְהַנּוֹרָא, אֲשֶׁר לֹא-יִשָּׂא פָנִים, וְלֹא יִקַּח שֹׁחַד
For the LORD your God, He is God of gods, and Lord of lords, the great God, the mighty, and the awful, who regardeth not persons, nor taketh reward.
در نحمیا، 9 /32 آمده است:
וְעַתָּה אֱלֹהֵינוּ הָאֵל הַגָּדוֹל הַגִּבּוֹר
Now therefore, our God, the great, the mighty, and the awful God.
در اشعیاء، 10، 21 آمده است:
שְׁאָר יָשׁוּב, שְׁאָר יַעֲקֹב--אֶל-אֵל, גִּבּוֹר
A remnant shall return, even the remnant of Jacob, unto God the Mighty.
در ارمیا، 32 / 18 آمده است:
הָאֵל הַגָּדוֹל הַגִּבּוֹר, יְהוָה צְבָאוֹת שְׁמוֹ
the great, the mighty God, the LORD of hosts is His name.
"شالوم" نیز در زبان عبری و در عهد قدیم، بر خداوند اطلاق شده است. مثلاً در داوران، 6 /24 آمده است:
וַיִּבֶן שָׁם גִּדְעוֹן מִזְבֵּחַ לַיהוָה, וַיִּקְרָא-לוֹ יְהוָה שָׁלוֹם.
Then Gideon built an altar there unto the LORD, and called it 'Adonai-shalom'.
וַיִּבֶן שָׁם גִּדְעוֹן מִזְבֵּחַ לַיהוָה, וַיִּקְרָא-לוֹ יְהוָה שָׁלוֹם.
Then Gideon built an altar there unto the LORD, and called it 'Adonai-shalom'.
نمونهای خاص از اطلاق نام أحد بر خداوند در سفر تثنیه، باب 6، آیهی 4 چنین آمده است:
שְׁמַע, יִשְׂרָאֵל: יְהוָה אֱלֹהֵינוּ, יְהוָה אֶחָד
Hear, O Israel: the Lord our God, the Lord is one (Deuteronomy,6:4).
שְׁמַע, יִשְׂרָאֵל: יְהוָה אֱלֹהֵינוּ, יְהוָה אֶחָד
Hear, O Israel: the Lord our God, the Lord is one (Deuteronomy,6:4).
اِمراً در قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً إِمْراً (کهف، 71) آیا تکامد معنایی نیست؟ در متون تفسیری نیز، برخی امرنا (اسراء، 16) را غیر معنای امر و دستور دانسته، یعنی ظاهراً آن را تکامد پنداشتهاند.
تفسیرهای خاص برخی مفسران در گذشته و حال خود میتواند یکی دیگر از عوامل ابهام در شمارش تکامدهای قرآنی باشند. در تفاسیر قرآنی، به مواردی برمیخوریم که مفسران کلمهای رایج و مفهوم را به معنایی غیر متعارف و گرفتهاند. مثلاً برخی واژهی "بَرد" در آیهی لا یذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً (نبا، 24) را نه به معنای سرما، بلکه به معنای خواب گرفتهاند. لذا بنا به تفسیر ایشان، این واژه را با وجود تکرارش در آیهی قُلْنا یا نارُ كُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهیمَ (انبیاء، 69)، میتوان تکامد دانست. دستهای دیگر ضحک را در آیهی وامرأتُهُ قائمَةٌ فَضَحِکَت (هود، 71) نه به معنای خنده، بلکه به معنای عادت ماهیانه دانستهاند.
مسئلهی قرائات قرآن یکی دیگر از عوامل اثرگذار بر تعیین تعداد تکامدها در قرآن است. روشن است که در میان قرائات رسمی و شواذ قرآن و نیز در میان قرائات منسوب به صحابه و اهل البیت (علیهم السلام)، مواردی را میتوان یافت که تغییر خوانش کلمه، تکامدی را غیر تکامد میکند و بهعکس، واژهی عادی را به تکامد تبدیل میکند. نمونهی آن قرائت منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خواندن کلمهی طلع در آیهی وطَلحٍ مَنضُودٍ (واقعة، 29) است (طبری، 27/104؛ طبرسی، 9/330). اگر این قرائت را بپذیریم، کلمهی طلح به طلع تبدیل و لذا غیرتکامد میشود. همچنین مفسران و قرّاء در باب واژهی متعارف جَمَل در آیهی حتی یلج الجمل فی سم الخیاط قرائاتی منسوب به ابنعباس، سعید بن جبیر و دیگران مطرح کردهاند تا آن را نه به معنای شتر، بلکه به معنای طناب شتر بشمارند. این امر، به افزودن تکامدی جدید به قرآن میانجامد. زمخشری (2/103) مینویسد: «و قرأ ابن عباس: الجُمَّل، بوزن القُمَّل. و سعید بن جبیر: الجُمَل، بوزن النغر. و قرئ: الجُمل بوزن القُفل و الجُمُل، بوزن النُصُب و الجَمل بوزن الحَبل. و معناها القلس الغلیظ لأنه حبال جمعت و جعلت جملة واحدة. و عن ابن عباس رضى اللّه عنه: إنّ اللّه أحسن تشبیهاً من أن یشبه بالجَمَل، یعنى أن الحَبل مناسب للخیط الذی یسلك فی سم الإبرة، و البعیر لا یناسبه، إلا أن قراءة العامّة أوقع لأن سم الابرة مثل فی ضیق المسلك. یقال: أضیق من خرت الابرة. و قالوا للدلیل الماهر: خرّیت، للاهتداء به فی المضایق المشبهة بأخرات الإبرة.» این عبارت که فخرالدین رازی (14/241) نیز آن را عیناً تکرار کرده است، نشان میدهد در ذهن برخی مفسران، معنای شتر (الجَمَل) با سیاق آیه تناسب ندارد؛ لذا با بهرهگیری ایشان از هریک از قرائات شواذ، (الجُمَّل، الجُمَل، الجُمل، الجُمُل، الجَمل)، تکامد جدیدی با ریشه و معنای جدید به قرآن افزوده میشود.
انواع تکامدهای قرآنی از نظر ساخت کلمه
اورخان ایلماز و شوکت توراوا دستهبندیهای مختلفی از تکامدهای قرآنی انجام دادهاند. من با توسعه و افزایش این دستهبندیها، تکامدهای قرآنی را از نظر ساخت کلمه، ترکیب، و ساخت نحوی به دستههای زیر تقسیم میکنیم.
الف) کلمات (اسم یا فعل) با ریشهی ثلاثی. بیشترین تکامدهای قرآنی از همین دستهاند.
ب) کلمات (اسم یا فعل) با ریشهی رباعی. کلمات با ریشههای رباعی چون صفصف، کبکب، حصحص، ذبذب، دمدم، رفرف، عسعس، صیصی، و هدهد، قمطر، قطمر، قسور، عنکب، عرجن، عفرت، ضفدع، صومع، شمئز، شرذم، سردق، زمهر، درهم، حلقم، خرطم، در قرآن تکامدند. برخی از این افعال ریشههای روشنی در دیگر زبانهای سامی چون عبری، امهاری و سریانی دارند.
ج) حروف و ادوات. مراد از حروف و ادوات تمامی حروف (جر، نصب، ندا، جواب، قَسم، و مانند آن) و ادوات زبانیاند که ریشهی اسمی و فعلی روشنی ندارند. در فهرست حاضر، حروف و ادوات تکامد را نیز در شمار میآوریم. بر این اساس، لام قسم (حجر، 72)؛ ای حرف جواب (یونس، 53)؛ هکذا (نمل، 42)؛ هاتین (قصص، 27)؛ مهما (اعراف، 132)، ویکانّ (قصص، 82)، لات (ص، 3) از حروف و ادوات تکامَدند. از این میان، "ای" در آیهی (وَ یسْتَنْبِئُونَكَ أحَقٌّ هُوَ قُلْ إی وَ رَبِّی إنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أنْتُمْ بِمُعْجِزینَ) از حروف تکامد است که در فهرست شوکت توراوا نیامده است.
د) ترکیبات تکامد. مراد از ترکیبهای تکامد، غالباً ترکیبهای مضاف و مضافٌالیه است که هریک به تنهایی تکامد نیستند، اما ترکیب حاصل از آنها معنایی خاص میدهد و تنها یکبار به همان معنا در قرآن به کار رفته است. شوکت توراوا بر این اساس، ترکیبات یوم الجمعة و لیلة القدر را تکامد میشمارد. باآنکه ریشههای "جمع" و "قدر" در قرآن تکامد نیستند، یوم الجمعة و لیلة القدر تنها یکبار به معنای روز و شبی خاص در قرآن آمدهاند. بر این اساس، باید برخی اسامی روز قیامت چون یوم التلاق و مانند آن را نیز تکامد بشماریم که از فهرست شوکت توراوا افتادهاند. همچنین با آنکه اعلامی چون عمران و ابراهیم در قرآن کریم بر افراد معین و خاص اطلاق شده، آلعمران و آلابراهیم به دو مفهوم دیگر اشاره دارند (نک.Schmid, 507) و این دو را میتوان همانند اِلیاسین (صافات، 130) و آلداود (سبأ، 13) تکامد قرآنی دانست که در فهرست توراوا وارد نشدهاند. با این همه، شاید نتوان ترکیبات قرآنی شامل هر عبارت یا جملهای در قرآن دانست. مراد من از ترکیبات، ترکیبهای وصفی یا اضافیاند که مجموعهی آنها به صورت خاص و علَم بر مفهومی اطلاق میشوند. توماس باور (Bauer, p. 714) میگوید کلمهی فَجّ در عبارت من کلِّ فَجٍّ عمیقٍ (حج، 27) تکامد است. این نشان میدهد وی به دو کاربرد فِجاجاً در قرآن کریم (انبیاء، 31؛ نوح، 20) توجهی نداشته است. درواقع مقصود وی آن است که ترکیب «مِن کُلِّ فَجٍّ» اگرچه مکرراً در شعر جاهلی آمده، در قرآن تکامد است.
هـ) اعلام و اسمهای خاص: شامل نام پیامبران، افراد عادی، شهرها و کشورها، بتها، فرشتگان. اعلام تکامد اغلب در قرآن ریشهی غیر عربی دارند. میکال، هاروت، ماروت، یاجوج، ماجوج، نسر، یعوق، یغوث، اللات، العزّی، مناة، سواع، مکه، الصفا، المروة، عرفات، الجودی، الروم، طور، تسنیم، بکة، ارم، بدر، بابل، عزیر، الیاسین، آلعمران، آلداوود، قریش، المجوس، آزر، زید، ابیلهب، احمد، الجمعه، رمضان. برخی اعلام چون احمد (صف، 6) را با وجود تکرار مشتقاتشان در قرآن، در فهرست حاضر به عنوان اعلام تکامد گنجانیدهایم.
و) فواتح و حروف مقطعه: برخی از حروف مقطعه، در آغاز سورهها مکرر و برخی دیگر تنها یکبار آمدهاند. به دلیل ویژگی خاص این حروف ــ که در فرهنگ لغات به عنوان کلمه ذکر نمیشوند ــ در فهرست حاضر حروف مقطعهی تکامد را نگنجاندهایم. این ده حرف تکامد عبارتند از: المر (رعد)، المص (اعراف)، ص (ص)، طس (نمل)، طه (طه)، ق (ق)، کهیعص (مریم)، ن (قلم)، عسق (شوری، 2)، یس (یس).
ز) ساختارهای نحوی و الگوهای بیانی. موضوع تکامد اگرچه نخست برای واژههای تککاربرد در یک متن مطرح شده است، اکنون میتواند موضوع ساختهای صرفی، نحوی و الگوهای بیانی خاص و تکامد در یک متن را نیز دربرگیرد. در قرآن کریم همانند هر یک از متون کهن ادبی، و دینی، به برخی الگوهای صرفی، اشتقاقی و نحوی برمیخوریم که تنها یک بار نمونهی آن را در این کتاب مییابیم. از همین رو، کلماتی چون التَهلُکَة (بقرة، 195) و القُدُوس (جمعه، 1؛ حشر، 23) دارای ساخت صرفی (تَفعُلَة و فُعُّول) تکامدند و الگوهایی چون إن هذان لساحران (طه، 63)؛ لَعَمرُک (حجر، 72)؛ قال نسوة (یوسف، 30)؛ ای و ربّی (یونس، 53)؛ اسرّوا النَّجوی (انبیاء، 3)؛ و المقیمین (نساء، 162)؛ خصمان اختصموا (حج، 19) را میتوان تکامدهای نحوی و بیانی در قرآن دانست. این امر که موضوع مقالهی حاضر نیست، خود باید در مقالهای جداگانه بررسی و تحلیل گردد.
فهرستی اولیه از تکامدهای قرآنی
در فهرست زیر، تنها به گردآوری تکامدهای واقعی توجه داشتهایم و چنانچه از یک کلمه دو مشتق متفاوت در دو معنای مختلف به کار رفته باشند، آنها را تکامد ندانستهایم. با این حال، ادوات، حروف، اعلام و ترکیبهای تکامد را نیز در نظر داشتهایم. از سوی دیگر ملاک وحدت و تکرار ریاضی ندانستهایم. لذا چنانچه کلمهای دوبار در آیه و سیاقی واحد بهکار رفته باشد، در فهرست حاضر تکامد قلمداد شده است.
جدول زیر از تکامدهای قرآنی به ترتیب الفبایی و بر اساس ریشهی لغات تنظیم شده است. یافتن ریشهی تمام لغات قرآنی همواره روشن و آسان نیست. گاه برخی کلمهای را ثلاثی و برخی همان را رباعی میدانند. مثلاً شوکت توراوا، فکُبکِبوا (شعراء، 94) را ذیل کبک فهرست کرده، یعنی آن را ثلاثی دانسته و من در فهرست کنونی، آن را رباعی از ریشهی کبکب خواندهام. به همین سان شناخت نوع کلمات معتل (ناقص یا اجوف یا مثال؛ واوی یا یایی) نیز از مواضع اختلاف است. نمونهی آن را در اشتقاق کلمهی کفؤا (اخلاص، 3) مییابیم (قس Kropp, 2011, p. 255). همچنین گنجاندن اعلام غیرعربی، حروف و ادوات که ریشهی اسمی معینی ندارند، در ترتیب الفبایی حاضر با دشواریهایی مواجه بوده است.
* : نشانهی اعلام تکامد و اسامی خاص است
ـ : نشانهی حروف یا ادوات تکامد است
حروف مقطعه در جدول نیامده است
ریشه | آدرس | متن آیه در قرآن |
الف | ||
* | سبا،13 | آل داود |
* | آل عمران،33 | آل عمران |
ابب | عبس،31 | ابّاً |
اببل | فیل،3 | ابابیل |
ابرق | واقعة،18 | اباریق |
ابرق | صافات،140 | اَبَقَ |
اثل | سبأ،16 | أثل |
احد(*) | اخلاص،1 | احد |
ادد | مریم،89 | اِدّاَ |
ارب | نور،31 | الإربَة |
ارب | طه،18 | مآرب |
* | فجر،7 | اِرَم |
* | انعام،74 | آزر |
ازز | مریم،83 | تؤزّهم ازّاً |
اسس | توبة،108و109 | اسّس |
اسن | محمد،15 | آسِن |
اشر | قمر،25و26 | اشِر / الاشِر |
افل | انعام، 76، 77، 78 | اَفَلَ / اَفَلَت / الآفلین |
الت | طور،21 | اَلتناهم |
* | صافات،130 | اِل یاسین |
الل | توبة، 8و10 | إلّاً |
الو/الی | نور،22 | یأتَلِ |
امت | طه، 107 | امتاً |
امم | مائدة،2 | آمین(از ریشه امام؟) |
انف | محمد،16 | آنفاً |
انم | الرحمن،10 | الانام |
اود | بقرة،255 | یَؤُوده |
- | یونس،53 | إی |
ایم | نور،32 | الایامی |
ب | ||
* | بقرة،102 | بابل |
بئر | حج،45 | بئرٍ |
بتر | کوثر،3 | الابتر |
بتک | نساء،119 | فلَیبَتّّکُنَّ |
بتل | مزّمّل،8 | تبتّل الیه تبتیلاً |
بجس | اعراف،160 | انبَجَسَت |
بحث | مائدة،31 | یبحث |
بدر | نساء،6 | بداراً |
* | آلعمران، 123 | بدرٍ |
بدن | یونس،99 | ببدنک |
بدن | حج،36 | والبُدنَ |
بذر | اسراء، 26و27 | لاتبذّر تبذیراً/ المبذّرین |
برم | زخرف،79 | اَبرَمُوا / مُبرِمون |
بزغ | انعام، 77 و 78 | بازِغاً / بازِغة |
بسس | واقعة، 5 | بُسَّت الجبال بسّاً |
بسل | انعام، 70 | ان تُبسَلَ نفس/ ابسلوا |
بسم | انعام، 70 | ان تُبسَلَ نفس/ ابسلوا |
بسم | نمل، 19 | تَبَسّم |
بصل | بقرة، 61 | بصلها |
بعض | بقرة، 26 | بَعُوضَة |
بغل | نحل، 8 | البِغال |
بقع | قصص، 30 | البقعة |
بقل | بقرة، 61 | بقلها |
* | آلعمران، 96 | بَکّة |
بلع | هود، 44 | ابلعی |
بهل | آلعمران، 61 | نبتهل |
بید | کهف، 35 | تبید |
بیض | صافات، 49 | بَیضٌ |
ت | ||
ترب | طارق، 7 | الترائب |
تعس | محمد، 8 | تَعساً |
* | مطففین، 27 | تسنیم |
تفث | حج، 29 | تَفَثَهُم |
تقن | نمل، 88 | اتقن |
تلل | تین، 1 | التین |
تیه | مائدة، 26 | یتِیهون |
ث | ||
ثبط | توبة، 46 | ثبّطهم |
ثبو/ ثبی | نساء، 71 | ثُبات |
ثجج | نبأ، 14 | ثَجّاجاً |
ثرب | یوسف، 92 | تَثریب |
ثری | طه، 6 | الثری |
ثیب | تحریم، 6 | ثیبات |
ج | ||
جبت | نساء، 51 | الجبت |
جبن | صافات، 107 | الجبین |
جبه | توبة، 35 | جِباههم |
جثث | ابراهیم، 26 | اجتثّت |
جذو | قصص، 29 | جَذوة |
جرر | اعراف، 150 | یجُرّه |
جرع | ابراهیم، 17 | یتَجَرّعُه |
جرف | توبة، 109 | جُرُف |
جسس | حجرات، 12 | تجسّسوا |
جفئ | رعد، 17 | جُفاءً |
جفن | سبأ، 13 | جفانٍ |
جفو | سجدة، 16 | تتجافی |
جلب | اسراء، 64 | اجلبَ |
جلب | احزاب، 59 | جَلابیبهنّ |
جلس | مجادلة، 11 | المجالس |
جمح | توبة، 57 | یجمَحون |
جمد | نمل، 88 | جامِدَة |
* | جمعة، 9 | الجُمُعَة |
جمم | فجر، 20 | جَمّاً |
* | هود، 11 | الجودی |
جوس | اسراء، 5 | جاسوا |
جوف | احزاب، 4 | جوفه |
جوو | نحل، 79 | جَوّ |
جود | ص، 31 | الجیاد |
جید | مسد، 5 | جیدها |
ح | ||
حبک | ذاریات، 5 | الحُبُک |
حتم | مریم، 71 | حَتماً |
حثث | اعراف، 54 | حثیثاً |
حدب | انبیاء، 96 | حَدَبٍ |
حرد | قلم، 25 | حَردٍ |
حرک | حاقة، 7 | حُسوماً |
حصحص | یوسف، 51 | حَصحَص |
حصل | عادیات، 10 | حُصِّلَ |
حفد | نحل، 72 | حَفَدةً |
حفر | نازعات، 10 | حَافِرة |
حقف | احقاف، 21 | الاحقاف |
حلقم | واقعة، 83 | الحلقوم |
* | صف، 6 | احمد |
حنذ | هود، 62 | حَنیذٍ |
حنک | اسراء، 62 | لاَحتَنِکَنَّ |
حنک | اسراء، 62 | لاَحتَنِکَنَّ |
حوب | نساء، 2 | حوباً |
حیز | انفال، 16 | مُتَحَیزاً |
حید | ق، 19 | تَحیدُ |
حیر | انعام، 71 | حَیرانَ |
حیف | نور، 50 | یحیفَ |
خ | ||
خبء | نمل، 25 | الخبء |
خبز | یوسف، 35 | الخبز |
خبط | بقرة، 275 | یتَخَبَّطه |
خبت | اسراء، 97 | خبت |
ختر | لقمان، 32 | خَتّار |
خدد | لقمان، 18 | خَدَّک |
خدد | بروج، 4 | الاخدود |
خرطم | قلم، 16 | الخرطوم |
خشب | منافقون، 4 | خُشُبٌ |
خضد | واقعة، 28 | مخضود |
خطط | عنکبوت، 48 | تَخُطّه |
خلع | طه، 12 | اخلَع |
خمط | سبأ، 16 | خمط |
خنق | مائدة، 3 | المُنخَنِقة |
خیم | الرحمن، 72 | الخیام |
د | ||
دثر | مدثّر، 1 | المُدَّثِّر |
دحو | نازعات، 30 | دَحاها |
درهم | یوسف، 20 | دَراهم |
دسر | قمر، 13 | دُسُر |
دسس | شمس، 10 | دَسّاها |
دفئ | نحل، 5 | دِفء |
دفق | طارق، 6 | دافق |
دلک | اسراء، 78 | دُلُوک |
دمدم | شمس، 14 | دَمدَمَ |
دمغ | انبیاء، 18 | یدمَغُه |
دنر | آلعمران، 75 | دینار |
دهق | نبأ، 34 | دِهَاقاً |
دهم | الرحمن، 64 | مُدهامّتان |
دهی | قمر، 46 | ادهی |
ذ | ||
ذءم | اعراف، 18 | مَذءوماً |
ذبب | حج، 73 | ذُباباً /الذباب |
ذبذب | نساء، 143 | مُذَبذَبِینَ |
ذعن | نور، 49 | مُذعِنینَ |
ذخر | آلعمران، 49 | تدَّخِرون |
ذکی | مائدة، 3 | ذکَّیتم |
ذهل | حج، 2 | تذهل |
ذود | قصص، 23 | تذودان |
ذیع | نساء، 83 | اذاعوا |
ر | ||
ربح | بقره، 16 | رَبحَِت |
رتع | یوسف، 12 | یرتَع |
رتق | انبیاء، 30 | رتقاً |
رجج | واقعة، 4 | رجّت الارض رجّاً |
رحق | مطففین، 25 | رحیق |
رخو | ص، 36 | رُخاءاً |
ردئ | قصص، 34 | رِدءاً |
ردم | کهف، 95 | رَدماً |
رصص | صف، 4 | مرصوص |
رغم | نساء، 100 | مُراغَماً |
رفد | هود، 99 | الرِفد المَرفُود |
رفرف | الرحمن، 76 | رَفرَف |
رقق | طور، 3 | رَقّ |
رقم | کهف، 9 | رقیم |
رقم | مطففین، 9و20 | مرقوم |
رکد | شوری، 33 | رواکد |
رکز | مریم، 98 | رکزاً |
رمح | مائدة، 94 | رماحکم |
رمد | ابراهیم، 18 | رماد |
رمز | آلعمران، 41 | رمزاً |
* | بقرة، 185 | رمضان |
رهو | دخان، 24 | رهواً |
روع | هود، 74 | الروع |
* | روم، 2 | الروم |
رون | مطففین، 14 | رانَ |
ریش | اعراف، 26 | ریشاً |
ریع | شعراء، 128 | ریع |
ز | ||
زبن | علق، 18 | الزبانیة |
زجج | نور، 35 | زجاجة الزجاجة |
زحف | انفال، 15 | زحفاً |
زرب | غاشیة، 18 | زَرابی |
زرق | طه، 102 | زرقاً |
زری | هود، 31 | تزدری |
زفف | صافات، 94 | یزِفّون |
زمل | مزّمّل، 1 | المزّمّل |
زمهر | انسان، 13 | زمهریراً |
زنجبیل | انسان، 17 | زنجبیلاً |
زنم | قلم، 13 | زنیم |
زهد | یوسف، 20 | الزاهدین |
زهر | طه، 131 | زهرة |
زود | بقرة، 197 | تزودوا فان خیر الزاد |
زیت | نور، 35 | زیتها |
* | احزاب، 37 | زید |
س | ||
سجی | ضحی، 2 | سَجی |
سحل | طه، 39 | الساحل |
سدی | قیامة، 36 | سُدی |
سرد | سبأ، 11 | السَّرد |
سردق | کهف، 29 | سرادقها |
سطح | غاشیة، 20 | سُطِحت |
سطو | حج، 72 | یسطون |
سغب | بلد، 14 | مسغبة |
سفع | علق، 15 | لَنَسفَعاً |
سکب | واقعة، 31 | مَسکوب |
سکت | اعراف، 154 | سَکَتَ |
سلب | حج، 73 | یسلُبهم |
سلسبل | انسان، 18 | سلسبیلاً |
سلق | احزاب، 19 | سلقوکم |
سمد | نجم، 61 | سامدون |
سمر | مؤمنون، 67 | سامراً |
سمک | نازعات، 28 | سَمکَها |
سمم | اعراف، 40 | سَمّ |
سند | منافقون، 4 | مُسَنَّدة |
سنه | بقرة، 259 | یتَسَنّه |
سهر | نازعات، 14 | الساهِرة |
سهل | اعراف، 74 | سُهُولِها |
سهم | صافات، 141 | ساهَمَ |
سوب | مائدة، 103 | سائبة |
سوح | صافات، 177 | ساحَتِهِم |
سوط | فجر، 13 | سوط |
* | نوح، 23 | سواعاً |
ش | ||
شتو | قریش، 2 | الشتاء |
شحم | انعام، 146 | شُحُومَهُما |
شرد | انفال، 57 | شَرِّد |
شرذم | شعراء، 57 | شرذمة |
شرط | محمد، 18 | اشراطها |
شعل | مریم، 4 | اشتعل |
شغف | یوسف، 30 | شَغَفَها |
شفه | بلد، 9 | شفتین |
شکس | زمر، 29 | متشاکسون |
شکو | نور، 35 | مشکوة |
شمت | اعراف، 150 | تُشمِت |
شمخ | مرسلات، 27 | شامخات |
شمأز | زمر، 45 | اشمأزّت |
شوب | صافات، 67 | شوباً |
شوظ | الرحمن، 35 | شواظ |
شوک | انفال، 7 | الشوکة |
ص | ||
صخخ | عبس، 33 | الصّاخّة |
صرع | حاقة، 7 | صرعی |
صعر | لقمان، 18 | تُصَعِّر |
صفصف | طه، 106 | صَفصَفاً |
صفن | ص، 31 | الصافِنات |
* | بقرة، 158 | الصّفا |
صکک | ذاریات، 29 | صکّت |
صلد | بقرة، 264 | صَلداً |
صمت | اعراف، 193 | صامتون |
صمد | اخلاص، 2 | الصَّمَد |
صنو | رعد، 4 | صنوان و غیر صنوان |
صور | بقرة، 260 | فصُرهُنّ |
صوع | یوسف، 72 | صُواع |
صوف | نحل، 80 | اصوافها |
صومع | حج، 40 | صَوامِع |
صیصی | احزاب، 26 | صیاصیهم |
صیف | قریش، 2 | الصَّیف |
ض | ||
ضأن | انعام، 143 | الضأن |
ضبح | عادیات، 1 | ضَبحاً |
ضدد | مریم، 82 | ضدّاً |
ضفدع | اعراف، 133 | الضفادع |
ضمر | حج، 27 | ضامر |
ضنک | طه، 124 | ضَنکاً |
ضنن | تکویر، 24 | ضَنین |
ضهئ | توبی، 30 | یضاهئون |
ضیر | شعراء، 50 | ضیر |
ضیز | نجم، 22 | ضیزی |
ط | ||
حو | شمس، 6 | طحاها |
طرح | یوسف، 9 | اطرحوه |
طفف | مطففین، 1 | المطففین |
طلح | واقعة، 29 | طلح |
طلل | بقرة، 265 | طلّ |
طمم | نازعات، 34 | الطامة |
طود | شعراء، 63 | کالطود |
* | مومنون، 20 | طور (سیناء) |
* | تین، 2 | طور (سینین) |
ظ | ||
ظعن | نحل، 80 | ظعنکم |
ع | ||
عبئ | فرقان، 77 | ما یعبؤا |
عبقر | الرحمن، 76 | عبقری |
عجف | یوسف، 46 | عِجاف |
عدس | بقرة، 61 | عدسها |
عرجن | یس، 39 | العُرجون |
* | بقرة، 198 | عرفات |
عرم | سبأ، 16 | العَرِم |
* | توبة، 30 | عزیر |
عزو | معارج، 37 | عِزین |
* | نجم، 19 | العُزّی |
عسعس | تکویر، 17 | عَسعَس |
عسل | محمد، 15 | عسل |
عضو | حجر، 91 | عِضین |
عطف | حج، 9 | عِطفِه |
عفر/ عفرت | نمل، 39 | عفریت |
عمق | حج، 27 | عمیق |
عنت | طه، 111 | عنت |
عنکب | عنکبوت، 41 | العنکبوت |
عود | عادیات، 1 | العادیات |
عوق | احزاب، 18 | المعوقین |
عول/عیل | نساء، 3 | تعولوا |
عیب | کهف، 79 | اعیبها |
غ | ||
غبن | تغابن، 9 | التغابن |
غدق | جن، 16 | غدقاً |
غزل | نحل، 92 | غَزلَها |
غزو | آلعمران، 156 | غُزّی |
غصب | کهف، 79 | غصباً |
غصص | مزمل، 13 | غصة |
غطش | نازعات، 29 | اغطش |
غلق | یوسف، 23 | غلّقَت |
غلی | دخان، 45ـ46 | یغلی فی البطون کَغَلی الحمیم |
غمز | مطفّفین، 3 | یتغامزون |
غمض | بقرة، 268 | تُغمِضوا |
غیر | عادیات، 3 | المُغیرات |
غول | صافات، 47 | غَول |
ف | ||
فتئ | یوسف، 85 | تفتؤا |
فتق | انبیاء، 30 | فَتَقناهما |
فجو | کهف، 18 | فجوة |
فرث | نحل، 66 | فرث |
فرط | کهف، 28 | فُرُطاً |
فرع | ابراهیم، 24 | فرعها |
فره | شعراء، 149 | فارهین |
فسح | مجادلة، 11 | تَفَسّحوا فافسَحُوا یفسَحِ الله |
فسر | فرقان، 33 | تفسیراً |
فصح | قصص، 34 | افصَح |
فصم | بقرة، 256 | انفصام |
فضح | حجر، 68 | تَفضَحون |
فضو | نساء، 21 | افضی |
فظظ | آلعمران، 159 | فَظّاً |
فقع | بقرة، 69 | فاقعٌ |
فلن | فرقان، 28 | فلاناً |
فند | یوسف، 94 | تُفَنّدون |
فنن | الرحمن، 48 | اَفنان |
فنی | الرحمن، 26 | فانٍ |
فهم | انبیاء، 79 | فهّمناها |
فوض | غافر، 44 | اُفَوّضُ |
فوم | بقرة، 61 | فومها |
فیل | فیل، 1 | الفیل |
ق | ||
قبح | قصص، 42 | المقبوحین |
قثئ | بقرة، 61 | قِثّائها |
قدح | عادیات، 2 | قَدحاً |
* | قدر، 1و 2 | لیلة القدر |
* | قریش، 1 | قریش |
قسور | مدّثّر، 51 | قَسورة |
قسس | مائدة، 82 | قِسّیسین |
قشعر | عنکبوت، 23 | تقشعرّ |
قصف | اسراء، 69 | قاصفاً |
قصم | انبیاء، 11 | قَصَمنا |
قضب | عبس، 28 | قضباً |
قضض | کهف، 77 | ینقضّ |
قطط | ص، 16 | قِطّنا |
قطمر | فاطر، 13 | قِطمیر |
قعر | قمر، 20 | مُنقعِر |
قفل | محمد، 24 | اقفالها |
قلع | هود، 44 | اقلِعی |
قمح | یس، 8 | مُقمحون |
قمطر | انسان، 10 | قَمطَریراً |
قمع | حج، 21 | مَقامِع |
قمل | اعراف، 133 | القُمَّل |
قنو | انعام، 99 | قِنوان |
قنو | نجم، 48 | اقنی |
قوب | نجم، 9 | قابَ |
قوس | نجم، 9 | قوسین |
ک | ||
کبد | بلد، 4 | کبد |
کبکب | شعراء، 94 | فکُبکِبوا |
کثب | مزّمل، 14 | کثیبة |
کدح | انشقاق، 6 | کادح الی ربّک کدحاً |
کدر | تکویر، 2 | انکدرت |
کدی | نجم، 34 | اکدی |
کسد | توبة، 24 | کسادها |
کشط | تکویر، 11 | کُشِطَت |
کفئ | اخلاص، 4 | کُفواً |
کفت | مرسلات، 25 | کِفاتاً |
کفر | انسان، 5 | کافوراً |
کلئ | انبیاء، 42 | یکلؤکم |
کلح | مومنون، 104 | کالحون |
کلل | نحل، 76 | کَلّ |
کند | عادیات، 6 | کَنود |
کنس | تکویر، 16 | الکُنّس |
کوی | توبة، 35 | تُکوی |
ل | ||
لهث | اعراف، 176 | یلهث او یترکه یلهث |
لحف | بقرة، 273 | الحافاً |
لحن | محمد، 30 | لحن |
لحی | طه، 94 | لِحیتی |
لزب | صافات، 11 | لازِب |
لفح | مومنون، 104 | تلفَح |
لفظ | ق، 18 | یلفظ |
لقب | حجرات، 11 | الالقاب |
لقح | حجر، 22 | لواقح |
لقم | صافات، 42 | التَقَمَهُ |
لمم | فجر، 19 | لَمّا |
لمم | نجم، 32 | اللّمم |
لهم | شمس، 8 | الهَمها |
* | نجم، 19 | اللات |
ــ | ص، 3 | لاتَ |
لوذ | نور، 63 | لواذاً |
م | ||
* | حج، 17 | المجوس |
محل | رعد، 13 | المِحال |
مخض | مریم، 23 | المخاض |
* | بقرة، 102 | ماروت |
* | یقرة، 158 | المروة |
مزن | واقعة، 69 | المُزن |
مسخ | یس، 67 | مسخناهم |
مسد | مسد، 5 | مَسَد |
مسی | روم، 17 | تُمسون |
مشج | انسان، 2 | امشاج |
مطی | قیامة، 33 | یتَمَطّی |
معز | انعام، 143 | المَعز |
معن | ماعون، 7 | الماعون |
معی | محمد، 15 | اَمعاءهم |
* | فتح، 24 | مکة |
مکو | انفال، 35 | مُکاءً |
* | نجم، 20 | مَناة |
ــ | اعراف، 132 | مَهما |
میر | یوسف، 65 | نَمیر |
* | بقرة، 98 | میکال |
ن | ||
نبز | حجرات، 11 | تنابزوا |
نبط | نساء، 83 | یستنبطونه |
نتق | اعراف، 171 | نَتَقنا |
نجد | بلد، 10 | النجدین |
نجس | توبة، 28 | نجس |
نحب | احزاب، 23 | نَحبَه |
نحر | کوثر، 2 | انحر |
* | نوح، 23 | نَسراً |
نشط | نازعات، 2 | والناشطات نشطاً |
نضج | نساء، 56 | نَضِجَت |
نضخ | الرحمن، 66 | نضّاختان |
نطح | مائدة، 3 | نطیحة |
نعق | بقرظ، 181 | ینعق |
نعل | طه، 12 | نعلیک |
نغض | اسراء، 51 | ینغِضون |
نفث | فلق، 4 | النفّاثات |
نفح | انبیاء، 46 | نفحة |
نفذ | الرحمن، 33 | ان تنفذوا فانفذوا لاتنفذون |
نفو | مائدة، 33 | ینفَوا |
نقع | عادیات، 4 | نقعاً |
نکد | اعراف، 58 | نَکِداً |
نکف | نساء، 172 و 173 | یستنکف ... استنکفوا |
نمرق | غاشیة، 15 | نَمارق |
نمم | قلم، 11 | نَمیم |
نهج | مائدة، 48 | مِنهاجاً |
نوء | قصص، 76 | تَنوء |
نوش | سبأ، 52 | التناوش |
نوص | ص، 3 | مناص |
* | انبیاء، 87 | ذاالنون |
نوی | انعام، 95 | النوی |
هـ | ||
ـــ | حاقة، 19 | هآؤم |
هجد | اسراء، 79 | تهجّد |
هجع | ذاریات، 17 | یهجَعون |
هدد | مریم، 90 | هدّاً |
هدم | حج، 40 | هُدّمت |
هدهد | نمل، 20 | الهدهد |
هرب | جن، 12 | هرباً |
* | بقرة، 102 | هاروت |
هزل | طارق، 14 | الهزل |
هشش | طه، 18 | اَهُشّ |
هلع | معارج، 19 | هلوعاً |
همد | حج، 5 | هامدة |
همر | قمر، 11 | مُنهَمِر |
همس | طه، 108 | همساً |
__ | یوسف، 23 | هیت |
__ | مومنون، 36 | هیهاتَ هیهات |
و | ||
وءد | تکویر، 18 | الموؤودة |
وئل | کهف، 58 | موئلاً |
وبر | نحل، 80 | اوبارها |
وتن | حاقة، 46 | الوتین |
وجب | حج، 36 | وَجَبَت |
وحش | تکویر، 5 | الوحوش |
* | نوح، 23 | ودّاً |
ودی | مائدة، 92 | دِیة |
وسن | بقرة، 255 | سنَة |
وشی | بقرة، 71 | شیة |
وضن | واقعة، 15 | موضونة |
وطر | احزاب، 37 | وَطَراً |
وطن | توبة، 25 | مَواطن |
وفد | مریم، 85 | وفداً |
وفر | اسراء، 63 | موفوراً |
وفض | معارج، 43 | یوفِضون |
وقب | فلق، 3 | وَقَب |
وقذ؟ | مائدة، 3 | الموقوذة |
وکد | نحل، 91 | توکیدها |
وکز | قصص، 15 | وَکَزَه |
ونی | طه، 42 | تَنِیا |
وهج | نبأ، 13 | وهّاجاً |
ــ | حاقة، 16 | واهیة |
ــ | قصص، 82 | ویکأنّ ... ویکأنّه |
ی | ||
* | احزاب، 13 | یثرب |
یقت | الرحمن، 58 | الیاقوت |
یقطن | صافات، 146 | یقطین |
یقظ | کهف، 18 | اَیقاظاً |
* | نوح، 23 | یعوق |
* | نوح، 23 | یغوث |
ینع | انعام، 99 | ینِعه |
منابع
1.قرآن کریم
2.کتاب مقدس (عهد قدیم و عهد جدید).
3.ابنکثیر، اسماعیل بن عمرو. تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد حسین شمسالدین، بیروت: دارالكتب العلمیة، منشورات محمدعلى بیضون، 1419 ق.
4.الرازی، ابوعبدالله فخرالدین محمد بن عمر. مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربى، 1420 ق.
5.الراغب الاصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، بیروت: دارالقلم، 1412 ق
6.الزمخشری، جارالله محمود بن عمر. الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالكتاب العربی، 1407 ق.
7.الطبرسی، فضل بن حسن. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش.
8.الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر. جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفة، 1412 ق.
9.الفرّاء، ابوزکریا یحیی بن زیاد. معانی القرآن، تحقیق احمد یوسف نجاتی، محمدعلی النجار و عبدالفتاح اسماعیل الشلبی، القاهرة: الدارالمصریة للتألیف و الترجمة، بیتا.
10.القاسمی، محمد جمال الدین. محاسن التاویل، تحقیق محمد باسل عیون السود، بیروت: دارالكتب العلمیة، 1418 ق.
11.Anue, David. The Westminister Dictionary of New Testament and Early Christian Literature, 2003.
12.Bauer, Thomas. “The relevance of early Arabic poetry for Qurʾānic studies including observations on Kull and on Q 22:27, 26:225, and 52:31,” The Qurʾān in context: historical and literary investigations into the Qurʾānic milieu, edited by Angelika Neuwirth, Nicolai Sinai & Michael Marx, Leiden, New York & Köln: E.J. Brill, 2010, pp. 699-732.
13.Böwering, Gerhard. “God and his attributes,” Encyclopaedia of the Qurʾān, edited by Jane Dammen McAuliffe, Leiden, New York & Köln: E.J. Brill, 2002, vol. 2, pp. 316-331.
14.Casanowicz, Immanuel M. “Hapax legomena,” The Jewish Encyclopedia, New York: Funk and Wagnalls, vol. 6, 1904, pp. 226-228.
15.Elmaz, Orhan. Studien zu den koranischen Hapaxlegomena unikaler Wurzeln, Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2011. 372pp.
16.Jeffery, Arthur. Foreign vocabulary of the Qurʾān. Edited by J. McAuliffe, Leiden: Brill, 2007.
17.Kimber, Richard. “Blood money,” Encyclopaedia of the Qurʾān, edited by Jane Dammen McAuliffe, Leiden, New York & Köln: E.J. Brill, 2001, vol. 1, pp. 239-240.
18.Kropp, Manfred. “Beyond single words: Māʾida - Shayṭān - jibt and ṭāghūt. Mechanisms of transmission into the Ethiopic (Gəʿəz) Bible and the Qurʾānic text,” The Qurʾān in its historical context, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2007, pp. 204-216.
19.Kropp, Manfred. “Tripartite, but anti-Trinitarian formulas in the Qurʾānic corpus, possibly pre-Qurʾānic,” New perspectives on the Qurʾān: the Qurʾān in its historical context 2, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2011, pp. 247-263.
20.Malter, Henry. Saadia Gaon: his life and works, Morris Loeb Series, Philadelphia: Jewish Publication Society of America, 1921.
21.Maman, Aaron. Comparative Semitic philology in the Middle Age: from Sa’adiah Gaon to Ibn Barun (10th-12th C.), Leiden: Brill, 2004.
22.Mardaga, Hellen. “Hapax Legomena: a neglected field in Biblical studies,” Currents in Biblical Research 10 (2012) pp. 264-274.
23.O’Donnell, Matthew Brook. ‘Linguistic Fingerprints or Style by Numbers: The Use of Statistics in the Discussion of Authorship of New Testament Documents.’ Linguistics and the New Testament: Critical Junctures. ed. Stanley E. Porter and D.A. Carson, Sheffield: Sheffield Academic Press, 1999, pp. 206-262.
24.Rippin, Andrew. “Foreign vocabulary,” Encyclopaedia of the Qurʾān, edited by Jane Dammen McAuliffe, Leiden, New York & Köln: E.J. Brill, 2002, vol. 2, pp. 226-237.
25.Rippin, Andrew. “Syriac in the Qurʾān: classical Muslim theories,” The Qurʾān in its historical context, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2007, pp. 249-261.
26.Rippin, Andrew. “The designation of "foreign" languages in the exegesis of the Qurʾān,” With reverence for the word: medieval scriptural exegesis in Judaism, Christianity, and Islam, edited by Jane Dammen McAuliffe and others, Oxford, New York: Oxford University Press, 2003, pp. 437-444. Also in: Tafsir: interpreting the Qurʾan, edited by Mustafa Shah, London & New York: Routledge, 2012.
27.Sadeghi, Behnam. “Criteria for emending the text of the Qurʾān,” Law and tradition in classical Islamic thought: studies in honor of Professor Hossein Modarressi, edited by Michael Cook, Najam Haider, Intisar Rabb and Asma Sayeed, Hampshire & New York: Palgrave Macmillan, 2012 (Palgrave Series in Islamic Theology, Law), 2012, pp. 19-32.
28.Sadeghi, Behnam. “The chronology of the Qurʾān: a stylometric research program,” Arabica: Journal of Arabic and Islamic Studies 58ii (2011) pp. 210-299.
29.Schmid, Nora K. “Quantitative text analysis and its application to the Qurʾān: some preliminary considerations,” The Qurʾān in context: historical and literary investigations into the Qurʾānic milieu, edited by Angelika Neuwirth, Nicolai Sinai & Michael Marx, Leiden, New York & Köln: E.J. Brill, 2010, pp. 441-460.
30.Toorawa, Shawkat M. “Hapaxes in the Qurʾān: identifying and cataloguing lone words (and loan words),” New perspectives on the Qurʾān: the Qurʾān in its historical context 2, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2011, pp. 193-245.
31.Wansbrough, John. Quranic studies: sources and methods of scriptural interpretation. Forword, translations, and expanded notes by Andrew Rippin, Amherst (NY, USA): Prometheus Books, 2004. 340pp.
32.Welch, Alford. “Al-Kur’an” in Encyclopaedia of Islam, second ed., vol 5. Leiden: Brill, 1986.
33.Zammit, Martin R. A comparative lexical study of Qurʾānic Arabic. Leiden, New York & Köln: E.J. Brill, 2002.
- به همین سان، به واژهای با سه کاربرد در یک متن tris legomenon گفته میشود.
- I. M. Casanowicz, “Hapax legomena,” The Jewish Encyclopedia, New York: Funk and Wagnalls, vol. 6, 1904, pp. 226-228.
- نُلدکه در کتاب مهم خود، تاریخ قرآن، هیچگاه به این موضوع اشاره نکرده است. این امر وقتی شگفتی ما را بیشتر میکند که بهیاد آوردیم وی در جلد نخست کتاب خود و هنگام تاریخگذاری سورههای قرآن کریم، از تمام ابزارهای مختلف زبانی و شواهد سیاقی و درون متنی بهره میگیرد. آرتور جفری نیز در کتاب مهم و تأثیرگذار خویش، واژههای دخیل در قرآن، تقریباً هیچگاه به موضوع تکامد بودن برخی واژگان از جمله برخی واژگان دخیل اشارهای نمیکند و از این منظر هیچ باب تحقیق جدیدی نمیگشاید. وی تنها در یک جا (p. 32) اشاره میکند واژگان دخیلی که از الفاظ غریب نیز باشند، عموماً تکامدند.
- یکی از نمونه مقالات اخیر در این باب به قلم کریستف لوکسنبرگ نوشته شده است با عنوان: «اِنارة در قرآن: درباب واژهای تک کاربرد در قرآن که پیشتر از آن عبور شده است: أثارة یا إنارة (احقاف، 4).» نک:
Christoph Luxenberg. “"Inārah" im Koran: Zu einem bisher übersehenen Hapax Legomenon (أثارة-إنارة, Sure 46:4),” Die Entstehung einer Weltreligion. I: Von der koranischen Bewegung zum Frühislam, edited by Markus Groß and Karl-Heinz Ohlig, Berlin: Verlag Hans Schiler, 2010 (Inârah. Schriften zur fruhen Islamgeschichte und zum Koran, 5), pp. 377-381. - Zenodotus of Ephesus.
- نخستین بار زنودوت دست به تصحیح حماسههای هومر در کتابخانهی اسکندریه آغاز شد. وی، اولین مدیر کتابخانه اسکندریه، به تفاوت نسخههای گوناگون ایلیاد و اودیسه پی برد و با مقابلهی این نسخهها به بازسازی متن اصلی آنها دست زد. کار مهم وی خارج ساختن ابیات الحاقی و مشکوک از متن بود.
- عنوان کتاب سبعین آمده اما در متن، نود واژه شرح شده است. این احتمال وجود دارد که در تنها نسخهی مخطوط باقی مانده از این رساله، کلمهی سبعین با تسعین تصحیف شده باشد. نسخهی این اثر در کتابخانهی بادلیان آکسفورد، بخش مخطوطات عبری، به شمارهی 1448.2 نگهداری میشود، اما تا پایان قرن نوزدهم میلادی چهار بار تصحیح و منتشر شده است. نک. Casanowicz, 228.
- The Hebrew-Arabic Dictionary of the Bible Known as Kitab Jami’ Al-Alfaz (Agron) of David ben Abraham Al-Fasi the Karaite (Tenth Century), edited by Solomon L. Skoss, vol. I–II, New Haven: Yale University Press, 1936–1945.
- Abraham Shalom Yahuda.
- هنگام نگارش این مقاله به نسخهی منتشر شده از کتاب اورخان ایلماز دسترسی نداشتم؛ دسترسی به متن رسالهی دکتری وی که چندان تفاوتی با کتابِ انتشار یافته ندارد، به لطف دوست گرامیام، سید علی آقایی میسر شد که سپاسگزار اویم.
- Orhan Elmaz, Studien zu den koranischen Hapaxlegomena unikaler Wurzeln, Wiesbaden: Harrassowitz Verlag, 2011. 372pp. (Jenaer Beiträge zum Vorderen Orient).
- Shawkat M. Toorawa, “Hapaxes in the Qurʾān: identifying and cataloguing lone words (and loan words),” New perspectives on the Qurʾān: the Qurʾān in its historical context 2, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2011, pp. 193-245.
- نمونههایی نادر از توجه عالمان قدیم به موضوع تکامد را در این آثار میتوان یافت. مثلاًراغب اصفهانی دربارهی واژهی تثریب در قرآن مینویسد: «التَّثْرِیب: التقریع و التقریر بالذنب. قال تعالى: لا تَثْرِیبَ عَلَیكُمُ الْیوْمَ [یوسف/ 92]، و روی: «إذا زنت أمة أحدكم فلیجلدها و لا یثرّبها»، و لا یعرف من لفظه إلا قولهم: الثَّرْبُ، و هو شحمة رقیقة، و قوله تعالى: یا أَهْلَ یثْرِبَ [الأحزاب/ 13]، أی: أهل المدینة، یصحّ أن یكون أصله من هذا الباب و الیاء تكون فیه زائدة» (المفردات فی غریب القرآن، ص: 173).
- Forensic linguistics.
- فهم و تفسیر کلمات با کمک هم وقتی دو یا سه بار تکرار میشوند: در غیر موارد تکامد، تکرار ریشه به فهم معنای برخی کلمات کمک میکند. مثلاً در یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدید (سبأ، 10)؛ در اینجا اوّبی را با توجه به مشتقات دیگر اَوَبَ مانند اواب، ایابهم، اوابین، مآب میتوان به معنای بازگشتن و بازگرداندن گرفت. دو مجموعه مثال دیگر عبارتند از: مشتقات (باء تبوّءو، نتبوأ یتبوأ مبوأ) و مشتقات (بوراً، البوار، تبور، یبور). به همین ترتیب، زوج آیات زیر نیز با کمک هم بهتر معنا میشوند: نَكَصَ عَلى عَقِبَیهِ (انفال، 48)؛ و«فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ» (مومنون، 66)؛ و « لاتبرجن تبرج الجاهلیة» (احزاب، 33) و «غیر متبرجات بزینة» (نور، 60)؛ «ازفت الآزفة» (نجم، 57)؛ و «یوم الآزفة»(غافر:18)؛ «ازری» (طه، 31)؛ «آزره» (فتح، 29)؛ « بهیج» (حج: 5؛ ق: 7) «و ذات بهجة» (نمل، 60)؛ «عبس و بسر» (مدثر: 22) و «وجوه یومئذ باسرة» (قیامة: 24)؛ «بطرت معیشتها» (قصص: 58) و «بطراً و رئاء الناس» (انفال: 47).
- نمونهای داوریهای قدیمی راجع به جعل ابیات برای تفسیر کلمات قرآن را در تفسیر فرّاء میتوان یافت. وی (معانی القرآن، 3/242) مینویسد: اجتمع المفسرون: علی أن معنی «عَسْعَسَ»: أدبر، و كان بعض أصحابنا یزعم أن عسعس: دنا من أوله و أظلم، و كان أبو البلاد النحوی ینشد فیه عسعس حتی لو یشاء أدّنا كان له من ضوئه مقبس یرید: إذ دنا، ثم یلقی همزة إذ، و یدغم الذال فی الدال، و كانوا یرون أن هذا البیت مصنوع.
- محمد جمال الدین القاسمی (محاسن التاویل، 1/314) در تفسیر فوم (بقرة، 61) با استناد به همین روش مینویسد: «فُومِها هو الثوم لقراءة ابن مسعود «و ثومها» و للتصریح به فی التوراة فی هذه القصة.» این نشان میدهد که وی برای تعیین معنای تکامدی چون فوم، هم به قرائت ابنمسعود و هم به متن موازی قرآن یعنی عهد قدیم توجه دارد. نیز ابوحیان غرناطی (1/376) در تفسیر همین واژه مینویسد: وَ فُومِها: تقدّم الكلام فیه، و للمفسرین فیه أقاویل ستة: أحدها: أنه الثوم، و بینته قراءة ابن مسعود: و ثومها بالثاء، و هو المناسب للبقل و العدس و البصل. الثانی: قاله ابن عباس و الحسن و قتادة و السدّی: أنه الحنطة. الثالث: أنه الحبوب كلها. الرابع: أنه الخبز، قاله مجاهد و ابن عطاء و ابن زید. الخامس: أنه الحمص. السادس: أنه السنبلة
- مانفرد کروپ نشان میدهد که گبت در آنجا به معنای خدایان دروغین و نوپدید است. نک. مقالهی وی با عنوان «فراتر از ظواهر مفردات: مائدة، شیطان، جِبت و طاغوت: سازوکارهای انتقال واژگان به کتاب مقدسِ اَمهاری (حبشی) و متن عربی قرآن» در زیر:
Manfred Kropp, “Beyond single words: Māʾida - Shayṭān - jibt and ṭāghūt. Mechanisms of transmission into the Ethiopic (Gəʿəz) Bible and the Qurʾānic text,” The Qurʾān in its historical context, edited by Gabriel Said Reynolds, London & New York: Routledge, 2007, pp. 204-216. - محمد جمال الدین القاسمی (محاسن التاویل، 1/314) در تفسیر فوم (بقرة، 61) مینویسد: «فُومِها هو الثوم لقراءة ابن مسعود «و ثومها» و للتصریح به فی التوراة فی هذه القصة.» این نشان میدهد که وی برای تعیین معنای تکامدی چون فوم، هم به قرائت ابنمسعود و هم به متن موازی قرآن یعنی عهد قدیم توجه دارد. نیز ابوحیان غرناطی (1/376) در تفسیر همین واژه مینویسد: «وَ فُومِها: تقدّم الكلام فیه، و للمفسرین فیه أقاویل ستة: أحدها: أنه الثوم، و بینته قراءة ابن مسعود: و ثومها بالثاء، و هو المناسب للبقل و العدس و البصل. الثانی: قاله ابن عباس و الحسن و قتادة و السدّی: أنه الحنطة. الثالث: أنه الحبوب كلها. الرابع: أنه الخبز، قاله مجاهد و ابن عطاء و ابن زید. الخامس: أنه الحمص. السادس: أنه السنبلة.»
- با تمام این احوال، به نظر راقم این سطور، این سوال نیازمند بررسی تفصیلی است که آیا واژهای دوبار در دو آیه با فاصلهای اندک ذکر شده است، از قبیل تکامد بهشمار نمیآید؟ مثلاً واژهی الجُبّ در آیات 10 و 15 سورهی یوسف: قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلینَ (یوسف، 10)؛ فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَینا إِلَیهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ (یوسف، 15). نمونهی دیگر نیز واژهی جِثیاً در آیات 68 و 72 سورهی مریم است.
- الوَدق (نور، 43؛ روم، 48)، یهیج (زمر، 21؛ حدید، 20)؛ اثاث (نحل، 80؛ مریم، 74)، اوّاه (توبة، 114؛ هود، 75)؛ باخع (کهف، 6؛ شعراء، 3)، ابرص (آلعمران، 49؛ مائدة، 110)، بعیر (یوسف، 65 و 72) نیز از همین قبیلاند و اصطلاحاً dis legomenon خوانده میشوند.
- وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَینَكُمْ وَ بَینَهُمْ میثاقٌ فَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْریرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ (نساء، 92).
- ریچارد کیمبر در مقالهی «خونبها» (Richard Kimber, Blood Money, EQ, 1/239) به تکامد بودن این واژه اشاره کرده است، با این حال، این واژه در فهرست شوکت توراوا نیامده است.
- واژهی گِبّور در زبان عبری و در عهد قدیم به معنای القادر یا خداوند قادر بهکار میرود. این نکته به این حدس را به ذهن متبادر میکند که الجبار در آیهی سورهی حشر، و جبار به معنای ظالم و ستمگر مشترک لفظی به شمار میآیند. در نمونههای زیر از عهد قدیم، واژهی گِبّور بدون همراهی نام خداوند (یهوه یا الوهیم)، به تنهایی بر خداوند اطلاق شده است:
در مزامیر، 24/ 8 آمده است:
מִי זֶה, מֶלֶךְ הַכָּבוֹד: יְהוָה, עִזּוּז וְגִבּוֹר; יְהוָה, גִּבּוֹר מִלְחָמָה.
‘Who is the King of glory?’ ‘The LORD strong and mighty, the LORD mighty in battle.’
در تثنیه، 10 /17 آمده است:
כִּי, יְהוָה אֱלֹהֵיכֶם--הוּא אֱלֹהֵי הָאֱלֹהִים, וַאֲדֹנֵי הָאֲדֹנִים: הָאֵל הַגָּדֹל הַגִּבֹּר, וְהַנּוֹרָא, אֲשֶׁר לֹא-יִשָּׂא פָנִים, וְלֹא יִקַּח שֹׁחַד
For the LORD your God, He is God of gods, and Lord of lords, the great God, the mighty, and the awful, who regardeth not persons, nor taketh reward.
در نحمیا، 9 /32 آمده است:
וְעַתָּה אֱלֹהֵינוּ הָאֵל הַגָּדוֹל הַגִּבּוֹר
Now therefore, our God, the great, the mighty, and the awful God.
در اشعیاء، 10، 21 آمده است:
שְׁאָר יָשׁוּב, שְׁאָר יַעֲקֹב--אֶל-אֵל, גִּבּוֹר
A remnant shall return, even the remnant of Jacob, unto God the Mighty.
در ارمیا، 32 / 18 آمده است:
הָאֵל הַגָּדוֹל הַגִּבּוֹר, יְהוָה צְבָאוֹת שְׁמוֹ
the great, the mighty God, the LORD of hosts is His name.
- "شالوم" نیز در زبان عبری و در عهد قدیم، بر خداوند اطلاق شده است. مثلاً در داوران، 6 /24 آمده است:
וַיִּבֶן שָׁם גִּדְעוֹן מִזְבֵּחַ לַיהוָה, וַיִּקְרָא-לוֹ יְהוָה שָׁלוֹם.
Then Gideon built an altar there unto the LORD, and called it 'Adonai-shalom'. - نمونهای خاص از اطلاق نام أحد بر خداوند در سفر تثنیه، باب 6، آیهی 4 چنین آمده است:
שְׁמַע, יִשְׂרָאֵל: יְהוָה אֱלֹהֵינוּ, יְהוָה אֶחָד
Hear, O Israel: the Lord our God, the Lord is one (Deuteronomy,6:4). - اِمراً در قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً إِمْراً (کهف، 71) آیا تکامد معنایی نیست؟ در متون تفسیری نیز، برخی امرنا (اسراء، 16) را غیر معنای امر و دستور دانسته، یعنی ظاهراً آن را تکامد پنداشتهاند.
سه شنبه ۲۷ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۶