ابوجعفر محمد بن موسی الموسوی از نوادگان امام موسی کاظم علیه السلام، یکی از عالمان و ادیبان شیعه در نیشابور، و نقیب شیعیان در طوس در قرن چهارم هجری بوده که با امیران و حاکمان سامانی نیز ارتباطی نزدیک داشته است. هرچند نام وی در هیچ یک از مصادر رسمی فقه، حدیث، کلام، تفسیر، و رجال شیعه ذکر نشده، بسیاری از ادیبان و مورّخان قرون چهارم و پنجم هجری چون ابومنصور ثعالبی، و ابونصر عُتبی مکرراً از او یاد کرده، و اقوال و ابیاتی را از او ذکر کردهاند که اغلب با تاریخ، ادبیات، فرهنگ و آداب ایرانیان در خراسان قرن چهارم پیوند دارد. من پیشتر مقاله ای مشروح دربارۀ زندگی و آثار او در اینجا نوشته ام.
ابوجعفر موسوی را در درجۀ نخست باید ادیب و شاعر بدانیم. پارههایی از شعر و نثر وی در کتابهای ادبی و تاریخی قدیم برجای مانده است. به جز این، آقا بزرگ طهرانی در الذریعة، از نسخهای از «مسئلة في معنی من کنت مولاه للأدیب أبي جعفر محمد بن موسی» یاد میکند که در نزد مرحوم آیة الله مرعشی نجفی یافته است (الذریعة إلی تصانیف الشیعة، 20/394). شادروان سید عبدالعزیز طباطبائی ــ که متن این رساله را بر اساس دو نسخه در کتابخانۀ آیة الله مرعشی (مجموعۀ ش 255.8، مورَّخ 1056) و کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی (مجموعۀ امام جمعۀ خوئی، نسخۀ شمارۀ ۸، رسالۀ پنجم، برگ ۱۴پ تا ۱۵ر) تصحیح و منتشر ساخته (نک. الغدیر فی التراث الاسلامی، ص 94) ــ بر این رأی است که مراد از «الأدیب السعید ابوجعفر محمد بن موسی» در آغاز این رساله، أبوجعفر محمد بن موسى بن عمران الزامی النيسابوری است که ثعالبی در یتیمة الدهر (4/171)، او در شمار فضلای بخارا نام برده، و افزوده است که وی از ادیبان و شاعران خراسان و به طور خاص، در نیشابور بوده است.
با این حال، مروری بر متن این رسالۀ کوتاه ما را به این نتیجه میرساند که این اثر باید نوشتۀ یکی از ادیبان شیعی راست کیش و معتقد بوده باشد که در عین اعتقاد تامّ به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مایل نبوده است رأی خود در این باره را با مقامات و امیران سُنّی خراسان به صراحت در میان بگذارد. از این رو، من بر این باورم که این رساله از نگاشتههای ابوجعفر محمد بن موسی الموسوی، دانشمند و ادیب شیعی در قرن چهارم در طوس و نیشابور است، نه از خامۀ ابوجعفر محمد بن موسی بن عمران الرامی/ الزامی، ملقّب به ابوجعفر البنانی که هیچیک از تراجم نویسان قدیم و جدید او را دارای گرایشهای شیعی ندانستهاند.
به جهت اهمیت این رساله در بازنمایی دیدگاههای مذهبی ابوجعفر موسوی، متن کوتاه آن را بر اساس تصحیح استاد فقید، محقق طباطبائی در اینجا ذکر میکنم [سید عبدالعزیز الطباطبائی، الغدیر فی التراث الاسلامی، ص 95ـ97]
ابوجعفر موسوی را در درجۀ نخست باید ادیب و شاعر بدانیم. پارههایی از شعر و نثر وی در کتابهای ادبی و تاریخی قدیم برجای مانده است. به جز این، آقا بزرگ طهرانی در الذریعة، از نسخهای از «مسئلة في معنی من کنت مولاه للأدیب أبي جعفر محمد بن موسی» یاد میکند که در نزد مرحوم آیة الله مرعشی نجفی یافته است (الذریعة إلی تصانیف الشیعة، 20/394). شادروان سید عبدالعزیز طباطبائی ــ که متن این رساله را بر اساس دو نسخه در کتابخانۀ آیة الله مرعشی (مجموعۀ ش 255.8، مورَّخ 1056) و کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی (مجموعۀ امام جمعۀ خوئی، نسخۀ شمارۀ ۸، رسالۀ پنجم، برگ ۱۴پ تا ۱۵ر) تصحیح و منتشر ساخته (نک. الغدیر فی التراث الاسلامی، ص 94) ــ بر این رأی است که مراد از «الأدیب السعید ابوجعفر محمد بن موسی» در آغاز این رساله، أبوجعفر محمد بن موسى بن عمران الزامی النيسابوری است که ثعالبی در یتیمة الدهر (4/171)، او در شمار فضلای بخارا نام برده، و افزوده است که وی از ادیبان و شاعران خراسان و به طور خاص، در نیشابور بوده است.
با این حال، مروری بر متن این رسالۀ کوتاه ما را به این نتیجه میرساند که این اثر باید نوشتۀ یکی از ادیبان شیعی راست کیش و معتقد بوده باشد که در عین اعتقاد تامّ به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مایل نبوده است رأی خود در این باره را با مقامات و امیران سُنّی خراسان به صراحت در میان بگذارد. از این رو، من بر این باورم که این رساله از نگاشتههای ابوجعفر محمد بن موسی الموسوی، دانشمند و ادیب شیعی در قرن چهارم در طوس و نیشابور است، نه از خامۀ ابوجعفر محمد بن موسی بن عمران الرامی/ الزامی، ملقّب به ابوجعفر البنانی که هیچیک از تراجم نویسان قدیم و جدید او را دارای گرایشهای شیعی ندانستهاند.
به جهت اهمیت این رساله در بازنمایی دیدگاههای مذهبی ابوجعفر موسوی، متن کوتاه آن را بر اساس تصحیح استاد فقید، محقق طباطبائی در اینجا ذکر میکنم [سید عبدالعزیز الطباطبائی، الغدیر فی التراث الاسلامی، ص 95ـ97]
في معنى مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فعَلِيٌّ مَوْلاه لِلأدِيْب أَبي جَعْفَر مُحَمَّد بْن مُوسى
قال الأديب السعيد أبو جعفر محمد بن موسى نوّر اللّه مصرعه: سألني السيد الرئيس أبو إبراهيم ــ أدام الله رفعته ــ في داره المعمورة ببقائه، عن معنى قول الرسول صلّى اللّه عليه وآله: من كنت مولاه فعليّ مولاه. فلم أجد محيصاً عن إيراد ما هو مذهبي فيه، فذكرت له ما سمعه من فيّ لما سمعته من فيه، ثم خيّل إليه أن ما أوردته لا يجديه نفعا مهماً لم يكن مكتوباً يعيد فيه نظره ويبديه، فأمليت ثانياً ما سمعه مني باديا ليتأمله تأملا شافياً.
وبعد، فإني وإن لم أكن إماماً في الأدب وعلامة في معرفة كلام العرب، فقد تشبثت منه بسبب وأويت منه إلى مذهب لا مذهب ومن كان مثلي ممن يعلم بعض العربية فلا بد من أن يكون له في مثل ذلك على شيء اعتماد، وعلى رأى سكون وإخلاد. والمولى ــ على ما يضمره فؤادي وعليه اعتقادي ــ في هذا الخبر بمعنى الأولى، ولا يجوز غيره بدليلين مقنعين، عند من أنصف لا من اعتسف. وذلك أن الاسماء على ضربين: مخصوصة ومشتركة، فالمخصوص منها لا يمكن أن يعدّى به عن خصوصيته، اصطلاحا كان أم توقيفاً على ما هو مسطور في الدفاتر ومبيّن للأصاغر من الأدباء والأكابر. والمشترك يحمله كل ذي علم على ما يدلّ عليه علمه ويهديه إليه فهمه، و﴿كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾.
وهذا الاسم من المشترك عندي، ولا يسوغ حمله على المناسبة والمعاقبة، لكون ذلك معروفاً معلوماً، وأهل النحو يقولون: الأخبار بما يعرف لا يفيد، وأنا وإن لم أكن نحوياً فقد شممت رائحته وأنت لائحته، والنبي صلّى الله عليه وآله أجلّ وأعظم من أن يخبر بشيء لا يفيد. والمولى بمعنى الأولى أولى لقوله تعالى: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، ليكون الخبر بهذا التأويل موازياً للوحي والتنزيل، فكأنّه قال عليه السلام: كلّ مؤمن أنا أولى به من نفسه فعلي كذلك، لأن عليّا عليه السلام نفس النبي صلّى اللّه عليه وآله بدلالة قوله تعالى: ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ﴾ ومعلوم أن الإنسان لا يدعو نفسه، فثبت أن المراد بأنفسنا علي عليه السلام.
واذا كان كذلك فقول الله تعالى: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ كان أمير المؤمنين كذلك. وقول النبي صلّى الله عليه وآله: من كنت مولاه فعلي مولاه، وارد عنه على ذلك المدرج والمنهج، فالعدول عن ذلك عندي لا يسوغ. فهذا ـ أدام الله رفعة السيد ـ ما أعتقده فيه، فان كنت مصيباً كان إليَّ وإن كان مخطئا كان عليَّ. على أنّي أتحقق أنّ ذلك حق غير باطل وحال غير عاطل. وما توفيقي إلّا بالله العليّ العظيم. والحمد للّه ربّ العالمين وصلّى اللّه على محمّد وآله الطاهرين.
پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۷:۰۱