در قدیم، کوه دماوند از کیلومترها دورتر پیدا بود. نه ساختمانی بلند مانع بود و نه آلودگی هوا، البرز را فرا گرفته بود. اگر کسی در شهر ری، کرج، شهر جدید پرند یا در میانه جاده ی قم هم میایستاد، بلندی و عظمت این کوه را میدید. از همین رو، در ادبیات و متون تاریخی قدیم، دماوند در میان تمام ارتفاعات بلند ایران شهرتی خاص و متفاوت داشته است. نامش را "دُنباوند" و گاه دُباوند میگفتند. در کتاب حدود العالم (در قرن چهارم) آمده است: «دیمه و شنبه دو شهر است از حدود کوه دنباوند و اندر وی به تابستان و زمستان، سخت سرد بود و از این کوه آهن افتد.» خاص بودن و عظمت بی بدیل کوه دماوند در تمام خاورمیانه، سبب تولید برخی اسطورهها یا روایات افسانهای هم شده است. مثلا در کتاب العین آمده است که شهر ضحاک در آنجا بود.
در شرح آیۀ 102 بقره (وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْن بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ)، مفسران قدیم همواره به دنبال این بودهاند که این بابل دو فرشته (هاروت و ماروت) کجاست؟ یکی از پیشنهادها آن بود که این "بابل"، جایی در اطراف دماوند بوده است. طبری در پایان قرن سوم این سخن را از برخی مفسران دو قرن اول و دوم چنین نقل کرده است: «انّها بابلُ دُنباوند». در این میان، یکی از جالبترین سخنان را وزیر مغربی ــ که اصلا به ایران نیامده است ــ در اوایل قرن پنجم در تفسیر حکایت میکند. او میگوید هر کس به اطراف کوه دماوند رفته، حس و حال و فضای خاصی را تجربه کرده است. وی پس از نقل روایتی از عائشه دایر بر اینكه مراد از بابلِ هاروت و ماروت، كوه دماوند در اطراف ری است، مینویسد:
«ابوالحسن عَلى بن مُحمّد بن فسانجس رحمه الله [اهل شیراز که پدرش از وزیران آلبویه بوده است] برای من نقل كرد كه جماعتی از ثقات راستگو و درستاندیش برایش گفتهاند كه آنان همواره در كوه دماوند حس عجیب و خاصی را تجربه میكنند؛ ایرانیان اما آن را به غیر این دو فرشته نسبت میدهند.» عبارت وزیر مغربی چنین است: «و حَدّثنی أبوالحسن عَلى بن مُحمّد فسانجس رَحِمَه اللّه، و كَانَ دَیناً مُحصلا عَن ثِقَات أبلَغ فی وَصفِ ثِقَتهِ بِصِدقِهِم و عُقولِهِم أنّهم یسمَعون حسّا بِدباوند دائماً، والفُرس تنسِبهُ إلى غَیرِ هَدَین المَلَكَین. واللّه أعلَم.»
[در نسخه ازهریه "حسّا" نیامده است. اما در نسخه ریاض کلمه "حسّا" آمده است]
دوستی نادیده پس از خواندن این مطلب، در پیامی به من اظهار کرد که بعید نیست تعبیر "یسمعون حساً بدباوند" در جملۀ وزیر مغربی، مشابه این تعبیر قرآن (انبیاء، 102) باشد که در وصف بهشتیان میفرماید: لا یسمعون حسیسها (یعنی بهشتیان صدای جهنم را نیز نمیشوند). بنابراین معنای عبارت وزیر مغربی این میشود که هر کس به کوه یا قلۀ دماوند میرود، در آنجا صداهایی میشنود؛ لذا برخی آن را به دو فرشته هاروت و مارت نسبت دادهاند.
عبارت این دوست گرامی چنین است:
«در قرآن کریم هم عبارت "یسمعون حسیسها" را مرتبط با جهنم داریم که با ذات آتش و تغیرات موجود در دل کوه آتش فشان، تناسب معنایی دارد. از این رو شاید عبارت انهم یسمعون حسا در نقل وزیر مغربی، اشاره به صدا یا دیگر تظاهرهای بخارات آتش فشانی و تنوره کشیدنهای محسوس مواد مذاب برای مستمعین یا مشاهدین در اطراف کوه بوده باشد. از این رو یسمعون حسا شاید ترجمه پذیر به "صداها یا تنوره های آتش فشانی را میشنیدند یا حس میکردند" باشد.»
حالا این را اضافه کنیم به توصیفاتی که در منابع فارسی کهن درباب عجائب المخلوقات آمده است. مثلاً «بر قله كوه چاه ها كندهاند و آن هفتاد چاه است كه گوگرد میدهد، یكی كه بزرگتر است از كثرت بخار نزدیكش نمیتوان رفت كه بیهوشی آورد. عوام گویند كه هاروت و ماروت در آن چاه محبوسند و این گوگرد اثر نفس ایشان است.» نگاه کنید به مقالۀ «دماوند؛ کوه مینوی و اساطیری» از مسعود نصرتی، کیهان فرهنگی، شماره 146، مهر 1377 ص 16ـ19.
سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲:۰۰