این متن تنها آفرینشی آزاد بر اساس آیات قرآن است و مانند هر ترجمۀ دیگر، هیچ ادعای مطابقت تام با متن قرآنی را ندارد. در این بازآفرینی فارسی، هم به معنا و هم ــ بیش از آن ــ به وزن توجه داشتهام، چه گمان میکنم بخش زیادی از بار معنایی در سورههای مکی، بر دوش وزن واژهها و جملهها نهاده شده است.
سورۀ مدثر
سورۀ مدثر
سورۀ مدثر
هان! جامه بهخود پیچیده (1)
برخیز که گاهِ هشدار رسیده (2)
پروردگار خود بزرگ دار (3)
و لباست همه پاکیزه بیار (4)
وز پلیدی همه خود دور بدار (5)
و بخشش مکن تا زیادش بداری (6)
برای خدایت شکیبا بمان (7)
به وقتی که در صور اندر دمند (8)
تو آن روز را روز سختی بدان (9)
نه آسان نماید بر آن ناسپاس (10)
رها کن مرا با «ولید» و سپارش به من
همو را که تنها بِیَافریدَمَش (11)
و مال فراوان ببخشیدَمَش (12)
و چندین پسرها بیَافزودَمَش (13)
و از هر جهت، سخت آمادَمَش (14)
کنونش طمع کرده، افزایَمَش (15)
زهی، وه چه باطل خیالی!
همو بود سخت بر ما و نشانهای ما کینهتوزی نمود (16)
به زودی به دشوارجایی بیاندازَمَش (17)
که او رفته در فکر، اندازه کرد (18)
بمیرد چسان زشت اندازه کرد (19)
بمیرد که اینگونه بد سنجه کرد (20)
نگه کرد، ترشی نمود و سپس روی درهم گرفت (22ـ21)
و آنگاه پشت کرد و گردن کشید (23)
و گفتا که قرآن به جز جادوی کارگر هیچ نیست (24)
و جز گفتههای یکی آدمی بیش نیست (25)
درنگی نما! تادراندازمش در سَقَر (26)
کسی با تو گفتست از حالِ سقر؟ (27)
چنان آتشی که نه باقی گذارد، نه او را رهایش کند (28)
گدازنده، سوزنده در رویها، پوستها (29)
بر آن، نوزده تَن فرشته نگهبان (30)
شگفتی کنی؟
نگهبانان دوزخ را تنها از میان فرشتگان گذاردیم، و شمارشان را تنها آزمونی کردیم بر کافران، تا اهل کتاب یقین دارند، باور باورمندان افزون شود، هیچ تردید در دل اهل کتاب و مومنان درنیاید، و تا بیماردلان و ناسپاسان گویند: به راستی خدای از این داستان چه در سر داشته؟ بلی! اینچنین بیراه میکند خدای آن را که خواهد، و راه مینماید هر که را خواهد. سپاهیان پروردگارت را کسی نداند، و این یادکردِ دوزخ تنها پندی است بر مردمان (31)
نه هرگز چنین نیست، سوگندم به ماه (32)
و سوگند بر شب، چون دراید ز راه (33)
و بر بامدادان قسم، چون دمَد (34)
که این نیست جز یکی نیک از مهتران (35)
و هشدار و بیمی است بر مردمان (36)
یکایک شما را: هر آنکس که خواهد، به پیش آید و هر که خواهد بماند ز پَس (37)
همه هر چه باشند، گروگانِ یکتایکِ کردههای خودند (38)
مگر راستدستان بهشتی (39)
که در بوستانها نشسته، به پرسش همی اندرَند (40)
از آن دستۀ زشتکاران بپرسند: (41)
شما را چه انداخت اندر سَقَر؟ (42)
همی همهمه آید اندر فراز
که ما مینبودیم اهل نماز (43)
خوراکی ندادیم درویش و اهل نیاز (44)
و بیهوده گفتیم و رفتیم هر روز و شب با گروهی که بیهوده میساختند (45)
و روز جزا را دروغین شمردیم (46)
چنین بود تا مرگ ما را گرفت (47)
چه سودی رسدْشان؟
که سودی نمیآید از خواهشِ هیچ خواهشگری (48)
و ایشان ــ تو گویی ــ خرانی فراری به هر سوی دشت (49)
که از چنگ شیرانِ غرّان گریز (50)
و اینک یکایک همی آرزو میبرند (51)
که از آسمان نامهای سرگشاده بدیشان دهند! (52)
خدا را! دلیری ایشان از آن است کز واپسین، ترسشان نیست (53)
ولیک این سخن یکسره پند و هشدار بود (54)
که هر کس بخواهد، کُنَد یاد (55)
و از این سخن، پند میبرنگیرد مگر آن که خواهد خدای
و او جز خداوندِ پرهیز و بخشودگی نیست (56)
هان! جامه بهخود پیچیده (1)
برخیز که گاهِ هشدار رسیده (2)
پروردگار خود بزرگ دار (3)
و لباست همه پاکیزه بیار (4)
وز پلیدی همه خود دور بدار (5)
و بخشش مکن تا زیادش بداری (6)
برای خدایت شکیبا بمان (7)
به وقتی که در صور اندر دمند (8)
تو آن روز را روز سختی بدان (9)
نه آسان نماید بر آن ناسپاس (10)
رها کن مرا با «ولید» و سپارش به من
همو را که تنها بِیَافریدَمَش (11)
و مال فراوان ببخشیدَمَش (12)
و چندین پسرها بیَافزودَمَش (13)
و از هر جهت، سخت آمادَمَش (14)
کنونش طمع کرده، افزایَمَش (15)
زهی، وه چه باطل خیالی!
همو بود سخت بر ما و نشانهای ما کینهتوزی نمود (16)
به زودی به دشوارجایی بیاندازَمَش (17)
که او رفته در فکر، اندازه کرد (18)
بمیرد چسان زشت اندازه کرد (19)
بمیرد که اینگونه بد سنجه کرد (20)
نگه کرد، ترشی نمود و سپس روی درهم گرفت (22ـ21)
و آنگاه پشت کرد و گردن کشید (23)
و گفتا که قرآن به جز جادوی کارگر هیچ نیست (24)
و جز گفتههای یکی آدمی بیش نیست (25)
درنگی نما! تادراندازمش در سَقَر (26)
کسی با تو گفتست از حالِ سقر؟ (27)
چنان آتشی که نه باقی گذارد، نه او را رهایش کند (28)
گدازنده، سوزنده در رویها، پوستها (29)
بر آن، نوزده تَن فرشته نگهبان (30)
شگفتی کنی؟
نگهبانان دوزخ را تنها از میان فرشتگان گذاردیم، و شمارشان را تنها آزمونی کردیم بر کافران، تا اهل کتاب یقین دارند، باور باورمندان افزون شود، هیچ تردید در دل اهل کتاب و مومنان درنیاید، و تا بیماردلان و ناسپاسان گویند: به راستی خدای از این داستان چه در سر داشته؟ بلی! اینچنین بیراه میکند خدای آن را که خواهد، و راه مینماید هر که را خواهد. سپاهیان پروردگارت را کسی نداند، و این یادکردِ دوزخ تنها پندی است بر مردمان (31)
نه هرگز چنین نیست، سوگندم به ماه (32)
و سوگند بر شب، چون دراید ز راه (33)
و بر بامدادان قسم، چون دمَد (34)
که این نیست جز یکی نیک از مهتران (35)
و هشدار و بیمی است بر مردمان (36)
یکایک شما را: هر آنکس که خواهد، به پیش آید و هر که خواهد بماند ز پَس (37)
همه هر چه باشند، گروگانِ یکتایکِ کردههای خودند (38)
مگر راستدستان بهشتی (39)
که در بوستانها نشسته، به پرسش همی اندرَند (40)
از آن دستۀ زشتکاران بپرسند: (41)
شما را چه انداخت اندر سَقَر؟ (42)
همی همهمه آید اندر فراز
که ما مینبودیم اهل نماز (43)
خوراکی ندادیم درویش و اهل نیاز (44)
و بیهوده گفتیم و رفتیم هر روز و شب با گروهی که بیهوده میساختند (45)
و روز جزا را دروغین شمردیم (46)
چنین بود تا مرگ ما را گرفت (47)
چه سودی رسدْشان؟
که سودی نمیآید از خواهشِ هیچ خواهشگری (48)
و ایشان ــ تو گویی ــ خرانی فراری به هر سوی دشت (49)
که از چنگ شیرانِ غرّان گریز (50)
و اینک یکایک همی آرزو میبرند (51)
که از آسمان نامهای سرگشاده بدیشان دهند! (52)
خدا را! دلیری ایشان از آن است کز واپسین، ترسشان نیست (53)
ولیک این سخن یکسره پند و هشدار بود (54)
که هر کس بخواهد، کُنَد یاد (55)
و از این سخن، پند میبرنگیرد مگر آن که خواهد خدای
و او جز خداوندِ پرهیز و بخشودگی نیست (56)
يكشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۷