انتشار یافته در: فقه و تدبیر: یادنامه علمی حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی(ره)، به کوشش محمدتقی فاضل میبدی، قم: مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله العظمی موسوی اردبیلی(ره)، 1396.
نوشتار حاضر متن پیاده شدۀ نشستی است که تحت همین عنوان در سال 1393 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی برگزار شده است. طبیعی است زبان این مقاله، از همین رو تماماً از زبان گفتار جدا نشده است. آیت الله موسوی اردبیلی (قدس سره) از نخستین پیشگامان توجه به مباحث قرآنی و تفسیری، پیش و پس از انقلاب، بودند که علاوه بر اشتغال و تدریس در حوزۀ فقه و اصول، از دههها پیش با تشکیل کلاسهای تفسیر و تربیت شاگردان در تهران، اردبیل و قم، اهتمامی جدی به امر قرآن و تفسیر نشان دادند. از همین رو، مناسب دانستم ضمن آرزوی علوّ درجات برای آن فقیه فقید رحمة الله علیه، نوشتار حاضر را با نهایت فروتنی در یادنامۀ ایشان تقدیم دارم.
نوشتار حاضر متن پیاده شدۀ نشستی است که تحت همین عنوان در سال 1393 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی برگزار شده است. طبیعی است زبان این مقاله، از همین رو تماماً از زبان گفتار جدا نشده است. آیت الله موسوی اردبیلی (قدس سره) از نخستین پیشگامان توجه به مباحث قرآنی و تفسیری، پیش و پس از انقلاب، بودند که علاوه بر اشتغال و تدریس در حوزۀ فقه و اصول، از دههها پیش با تشکیل کلاسهای تفسیر و تربیت شاگردان در تهران، اردبیل و قم، اهتمامی جدی به امر قرآن و تفسیر نشان دادند. از همین رو، مناسب دانستم ضمن آرزوی علوّ درجات برای آن فقیه فقید رحمة الله علیه، نوشتار حاضر را با نهایت فروتنی در یادنامۀ ایشان تقدیم دارم.
دربارۀ موضوع «وضعیت مطالعات قرآنی در ایران امروز و چشمانداز فردا» بنا به تجربه، پیشینه و تصویری که از این موضوع دارم، مطالبی را مطرح میكنم و امیدوارم كه بتوانم بخشی از تجربیاتم را كه در مدت تحصیل و تدریس در این رشته در ایران به دست آوردهام، ارائه نمایم. این مطالب، مهمترین نکاتی است كه بهطور كلی و نه به شکل یک بحث منسجم، مطرح میشوند و این، همۀ آنچه که در اطراف رشتۀ علوم قرآن و حدیث در ایران میتوان گفت، نیست.
رشتۀ «علوم قرآن و حدیث» که در زبان انگلیسی «مطالعات قرآنی» نامیده میشود، بیش از سیسال است كه در دانشگاههای ایران سابقه دارد. در سالهای اخیر، برای بسیاری از دستاندرکاران و علاقمندان این رشته، همواره این پرسش مطرح بوده است که این رشتۀ دانشگاهی که میخواهد ضوابط یک رشته دانشگاهی را داشته باشد، دارای چه مزایا و نواقصی است و با آنچه که امروزه در دانشگاههای ایران ارائه میشود، چه تفاوتی دارد. سعی من بر این است که در میان تصویری که از وضعیت موجود رشتۀ علوم قرآنی در ایران دارم، بیشتر بر آنچه که در این رشته دانشگاهی وجود ندارد و بایسته است بر آن افزوده شود، تأکید کنم.
رشتۀ مطالعات قرآنی یا علوم قرآن و حدیث در دانشگاههای ایران، تنوع بسیار زیادی دارد و عالمان مسلمان در قرنهای متمادی در جهان اسلام و بهخصوص در ایران، در تولید مباحث مختلف علوم قرآنی و تفسیر، سابقۀ طولانی دارند. برای من و برخی از دوستان، این پرسش مطرح است که چرا این رشته که در قالب یك رشتۀ دانشگاهی درآمده است، حضوری جدی در عرصههای جهانی را ندارد و همواره در این صحنه غایب است؟ آیا این برای ما حُسن خواهد بود که محققان، دانشجویان و اساتید این رشته، و تولیدات آنها به عرصههای جهانی حضور یابند، به رقابت بپردازند، حرف تازهای را ارائه کنند، و حرف تازهای را بپذیرند؟ روشن است که این رشتهها نمیتوانند و نباید در محدودۀ یک جزیره بمانند، بلکه باید همواره از جدیدترین نظریات، روشها، فرضیهها و دستاوردهای علمی آن رشته در جهان مطلع شوند، چراکه هم میتوانند چیزی بر آن بیفزایند و هم از فرصت گفتوگو به زبان مشترک با دیگر عالمان رشته خودشان در خارج از ایران، استفاده كنند. بهطور مثال، المپیادهای بینالمللی علمی که برای دانشآموزان طراحی شده است، دانشآموزان ایرانی را به عرصههای جهانی کشانده است. در این مسابقات، هیچوقت دانشآموزان خودمان را محدود به دانستههای داخل ایران نمیکنیم، بلکه همواره میکوشیم به آنها مطلبی بدهیم که در عرصه رقابت در خارج از مرزهای ایران مشابه همان مطالبی باشد که در خارج از ایران ارائه میشود.
من این موضوع را تشبیه میکنم به بسیاری از رشتههای ورزشی در ایران، كه روزگاری ورزشکاران ایرانی هیچ نام و نشانی در عرصههای جهانی نداشتند، ولی با پیروی از مدلهای بینالمللی کوشیدند به استاندارد جهانی در خارج از مرزهای ایران برسند و امروزه همه، به آنها افتخار میکنند. در گذشته، برای برخی از رشتههای ورزشی مثل والیبال و کشتی، مرزهای ما خیلی بسته بود، ولی امروزه توانستهایم با پیروی از الگوهای جهانی و با استفاده از روشها و استانداردهایی كه تیمهای موفق جهان از آنها پیروی میكنند، در عرصه جهانی حضور داشته باشیم و خود را محدود به الگوهای کاملاً محلی، بومی، ایرانی و ملی نکردهایم.
رشته الهیات با همۀ شاخههایش و بهخصوص مطالعات قرآنی و رشته علوم قرآن و حدیث، کمیت بسیار زیادی از رشتههای دانشگاهی و نیروی انسانی ما را به خود اختصاص داده است و رشتههای حوزههای علمیه هم بر این حجم، بسیار افزودهاند. در عین اینكه همۀ اینها دارای بالندگی دائمی و تولید روزانۀ پایاننامه جدید، مقالۀ جدید و کتاب جدید و همچنین ایراد سخنرانیهای علمی جدید، هستند، اما حتی فارغ التحصیلان برتر این رشتهها، وقتی در کنار نمونههای مشابه خارج از ایران قرار میگیرند، برای فهم مسئلههایی که در این حوزه طرح میشوند، زبانی برای گفتوگوی مشترک ندارند؛ و این مشکل، همواره شخص من را رنج داده است. مشکل فقط این نیست که آنها عربی، انگلیسی و یا زبانهای دیگر را بلد نیستند، بل در اینجاست که ایشان با قواعدی در مطالعات قرآنی ایران تحصیل کردهاند كه با قواعد خارج از ایران، منطبق نیستند. این مانند آن است که قواعد فوتبال در ایران با قواعد فوتبال در اتریش متفاوت باشد و قرار باشد تیم ایران با تیم اتریش مسابقه دهد.
جهان خارج از ایران را میتوان به دو حوزۀ مستقل و جدا از هم تقسیم كرد، چون این دو حوزه، دارای اقتضائات متفاوتی هستند. غیر از ایران، انبوهی از کشورهای اسلامی به زبان عربی یا زبانهای محلی خودشان مانند ترکی، مالایی، اردو و نظیر آن به تحصیل، تدریس و پژوهش در حوزه مطالعات قرآنی و به طور کلی مطالعات اسلامی می¬پردازند. همۀ کشورهای خاورمیانه، شمال افریقا، آسیای جنوبشرقی و از همه مهمتر کشورهای ترکیه، مالزی و اندونزی، در مراکز دانشگاهیشان محصولی شبیه به مطالعات قرآنی ارائه می¬کنند. بهجز جهان اسلام و ایران، بخشی از آنچه که به نام مطالعات قرآنی، در جهان تولید می¬شود، متعلق به غرب (اروپای غربی و آمریکای شمالی مثل آمریکا و کانادا) است. اگرمجموع دانشگاههای اروپای غربی (اتریش، هلند، انگلستان، فرانسه و آلمان) به علاوه امریکا و کانادا را به عنوان یک منطقه جغرافیایی و محدودهای خاص در نظر بگیریم، شاید راحت¬تر بتوانیم وضعیت مطالعات قرآنی را در مقایسۀ جزءجزء اجزای مختلف آن بررسی كنیم.
در این بحث، به کشورهای اسلامی نمیپردازم، چون عمدۀ آنچه که در کشورهای اسلامی تولید میشود از بسیاری جهات به تولیدات کشور ما شبیه است، البته تفاوتهای بسیار جدی هم با آنها داریم. به طور مثال، ترکیه به دلایل مختلف از جمله نزدیکی جغرافیایی با غرب و مرزهای باز آن، رفتوآمد راحت محققان غربی به آنجا، و مسئلۀ نزدیکی و مشابهت خط آن با کشورهای غربی، موجب شده است كه تفاوتهای اندکی در تولیدات دانشگاهی این رشته با غرب وجود داشته باشد. برای اینکه بیشتر با تفاوتهای مجموعه تولیدات حوزۀ مطالعات قرآنی در ایران با کشورهای غربی آشنا شویم، میتوانیم بین این دو مقایسهای داشته باشیم تا شاید این مقایسه، تا حدی بتواند به فهم بیشتر ما در شناخت كمبودهای رشتههای علوم قرآنی در ایران، کمک کند.
نکاتی كه در این بحث مطرح میشود براساس مشاهدات و یا تخمینهایی است که تا حدودی با اندازهگیری و آمارگیری میدانی منطبق بوده، اما بیشتر، تخمینهای شخصی است که با بسیاری از كارشناسان هم، مطرح شده و منجر به تصویری شده كه در اینجا مطرح میشود. بدیهی است در بسیاری از این موارد، استثنائاتی هم میتوان یافت که از این نکات پیروی نمیکند. اما معمولاً استثنائات در نظریات جامعهشناختی ضرری نمیزند. چنانكه اگر گفته شود علت خودکشی در جنوب ایتالیا در ده سال اخیر، فقر مالی افراد بوده است، اگر چند نمونه خودکشی به دلیل شکست عشقی، پیدا شود، ضرری به نظریه کلی که فقر مادی را عامل خودكشی است، نمیزند.
نخستین نکته، دربارۀ نوع نگاه به موضوع مطالعات قرآنی است. بهطور کلی نگاه به موضوع مطالعات قرآنی در ایران، نگاهی درون دینی است و پیشینه و سابقهای بسیار کهن دارد که طبیعی هم هست. این نگاه درون دینی، در بسیاری از كشورهای اسلامی، نگاه محققان، دستاندرکاران، اساتید و دانشجویانی است که به سراغ این رشته میروند. بنابراین، محققی که در دانشگاه یا حوزه-های علمیه، رشتههای علوم قرآنی را تدریس میکند یا دانشجویی که در این رشته به دانشگاه وارد میشود، چه در مقطع کارشناسی یا در مقاطع بالاتر تحصیلات تکمیلی، با قرآن به مثابه یک شیئ یا اُبژه برخورد نمیكند. استاد یا دانشجوی ایرانی چون در درون فضایی کاملاً قرآنی، دینی و اسلامی زندگی میکند و رابطۀ روحی و روانی بسیار نزدیکی با متن قرآن و دیگر متون اسلامی مثل حدیث نبوی و اهل بیت (ع) احساس میکند، وقتی به سراغ فهم بیشتر این متن میرود، همه چیز را از درون این فضا میبیند. البته این سخن کلی است و ممكن است چند مورد استثنا هم برای آن پیدا شود. این نگاه در مقایسه با نگاه غرب به رشته مطالعات قرآنی، تفاوت خیلی زیادی را نشان میدهد.
با این پیشینه بسیار قدیمی كه از گذشتههای دور در میان عالمان دینی وجود داشته، کمتر كسی به قرآن به مثابۀ یك اُبژۀ بیرونی و موضوع پژوهش بیرونی نگاه میكرده است. در مقابل، کسانی که در غرب، برای اولین بار به بررسی آکادمیک متن قرآن و دیگر متون اسلامی پرداختند، به هیچوجه ایمان یا علقۀ مذهبی نسبت به این کتاب نداشتند. این نگاه، مانند نگاه پژوهشگران مسلمان در بررسی عقاید بودییسم یا متن کتاب اوستا است كه چون علقۀ مذهبی و دینی نسبت به آن متن یا کتاب ندارند، به موضوع به مثابۀ اوبژهای بیرونی نگاه میكنند.
البته این آشنایی بسیار عمیق روحی و مذهبی دانشجویان و اساتید مسلمان با قرآن و دیگر متون دینی در ایران و سایر کشورهای اسلامی، تفاوت مثبتی را هم ایجاد كرده است، چنانكه آنها چیزهایی را متوجه میشوند و حس میکنند که شاید یک محقق غربی نتواند آن را با گوشت و پوستش حس کند؛ اما خیلی وقتها هم، به آنها اجازه نمیدهد که بیرون از این فضا به موضوع پژوهشی دربارۀ متون دینی، آنطور که لازم است، نگاه کنند. مثلاً وقتی دربارۀ تاریخ تحول متن قرآن تحقیق میکنیم، یا دربارۀ تاریخ واژگان یا وامگیری واژگان یا تحول واژگان و یا بهطور کلی دربارۀ مفردات قرآن، تحقیق زبانی میکنیم، این تحقیق، نیازمند این است که بتوانیم از اُبژه فاصله بگیریم و به سراغ اسناد و مدارک زبانی و تاریخی مربوط به آن برویم.
دو نمونۀ ساده زیر به ایضاح امر بیشتر کمک میکند. در دورههای کارشناسی تا دکتری رشته علوم قرآن و حدیث در ایران، متن مورد اتکای اساتید و به تبع آنها دانشجویان، بیشتر کتابهایی در زمینۀ تاریخ قرآن یا تاریخ متن قرآن و یا شبیه مقدمۀ مرحوم آیتالله خویی بر كتاب «البیان فی تفسیر القرآن» است. در بحثهای مرتبط با جمع و تدوین قرآن یا قرائات بهخصوص مسئله تحریف قرآن یا عدم آن، ادلهای که برای پژوهشگر و دانشجو ارائه میشود، عموماً ادله دروندینی هستند؛ یعنی فیالمثل به استدلال به آیۀ «إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون» بهعنوان دلیلی بر عدم تحریف قرآن برخورد میكنیم؛ اما هیچگاه به چنین دلایلی از سوی غربیان در یک پژوهش مستقل و بیرونی، از متن قرآن برخورد نمیكنیم. به همین دلیل چنین نگاه و استدلالهایی تنها برای مخاطبان درون دینی کاربرد دارد و قابلیت ارائه در مواجعه با غیرمتدینان را ندارد.
آنچنان که همه به یاد داریم و همچنین همۀ نسلهایی که میشناسیم، همین متن قرآنی را که در اختیار ما هست، در اختیار آنها بوده و هیچ کس متن قرآن را به گونهای دیگری گزارش نکرده است. اما غربیان در پژوهشهایشان از ابتدا به سراغ اسناد عینی و «مشت پرکن» رفتهاند یعنی سندی که ملموس باشد و بتوان روی آن تحقیق و آزمایش کرد. فیالمثل دستیابی و بررسی قدیمترین اسناد (کتیبهها، الواح، برگنوشتههای پوستی، پاپیروسها) بهجامانده از پیش از اسلام و نیز از دو قرن نخست پس از اسلام برای آنها از بیشترین اولویت و اهمیت برخوردار است. یک نمونۀ سادۀ آن بررسی و تحلیل متن زیرین مصحف صنعاء (DAM, 01-27.1) در مسجد جامع صنعاء است که با گزارشهای اسلامی درباب تفاوت مصاحف برخی از صحابه همخوانی دارد. این متن، یکی از قدیمیترین سندهای موجود در تحقیقات تاریخ قرآن بهشمار میرود. بنابراین، سراغ سند رفتن ــ آن هم هرقدر قدیمیتر ــ باشد، آن سند را ارزشمندتر میكند و دادههای عینی بیشتری در اختیار پژوهشگر قرار میدهد.
دانشجوی ایرانی، همواره در بحث تاریخ قرآن یا موضوعات شبیه به آن با ادلۀ دروندینی، مواجه بوده است. برای همین، بسیار دشوار است که بتواند خودش یا سیستم دانشگاهی و استاد را راضی کند تا برای تحقیقش پایاننامهای بنویسد که کاملاً متکی بر منابع بروندینی باشد. این مثل آن است که از استادان یا از جامعۀ دانشگاهی، تقاضا کند از این به بعد، آنها چند روزی به زبان فارسی حرف بزنند و دانشجو به زبان اسپرانتو حرف بزند و به این ترتیب، این گفتوگو هرگز شکل نمیگیرد. بنابراین، اگر دانشجویی بخواهد با روشی کاملاً متفاوت که در محیط دانشجوییاش ناآشناست و فرصت حضور و ارزیابی پیدا نکرده، و مزایا و نواقص آن معلوم نشده، به پژوهش متون دینی بپردازد، با مشكل برخورد میكند؛ چون به محض اینکه بخواهد ادلۀ درون دینی را كنار بگذارد و سراغ شواهد و اسناد بروندینی برود و از آن منظر متن قرآن، مباحث ادبی آن یا تاریخ قرآن را بررسی كند، مشکلات خودش را نشان میدهند.
نكتۀ مهمی را که نباید فراموش كرد، غلبۀ مباحث کلامی و اعتقادی در ذهن دانشجویان و استادان رشتههای علوم قرآنی در ایران است. آنها دوست دارند که مسائل این مباحث را حل کنند، بپرسند، جواب بگیرند، و یا استادان میخواهند اینها را به دانشجویان یاد بدهند. اما این انگیزهها، در ذهن یک غربی وجود ندارد. اگر در ذهن دانشجو، استاد یا پژوهشگر آکادمیک غربی، مسئلهای کلامی و اعتقادی وجود داشته باشد، بیشتر با نگاه تاریخی به آن مسئله، اهمیت پیدا میكند. برای یك غربی مهم این نیست که قرآن از چه جهت معجزه است، اما برای ما مهم است. ما در کلاس باید بر سر این موضع بحث و نزاع کنیم و دانشجویان را به این نتیجه برسانیم، اما برای یک غربی مهم این است که چرا دیدگاه مفسران قرآن در قرن سوم با مفسران قرآن در قرن پنجم دربارۀ اعجاز قرآن، متفاوت است؟ چرا در این تاریخ متفاوت است؟ چه انگیزهای سبب شده که در یک نقطه جغرافیایی مردم به اعجاز قرآن در قرن دوم توجه داشته باشند و برای آن توجیه و روش درست کنند، اما در همان قرن دوم و در یک نقطۀ جغرافیایی دیگر، برای كسی این مطلب، مهم نباشد. بنابراین، ممکن است نگاه تاریخی به موضوعات کلامی، توجه محققان یا دانشجویان غربی را به آن جلب کند.
نکتۀ دوم این است كه در حوزۀ مطالعات قرآنی و تفسیر، تفاوتی را میان خود و دیگران حس میکنیم كه ممکن است قوت و ضعف آن در نظر دوستان متفاوت باشد. آن تفاوت، این است که غربیان در مطالعات قرآنی بیشترین اهتمام و تأکیدشان بر قدیمی-ترین اسناد است و تلاش زیادی برای فهمیدن این اسناد بهجا مانده از صدر اسلام تا قرون دوم، سوم و احیاناً چهارم دارند كه باارزشترین اسناد هستند. بنابراین، برای فهم یک رشتۀ علمی، در درجۀ اول و بیشتر از هر چیز، باید منابع و اسناد اصلی آن رشته را خواند و از آنها مطلع بود. برای تحقیق در مورد تاریخ یا فهم متون چند قرن نخست، باید فقط به آنها مراجعه کرد، نه به هیچ متن دیگری. به دلایل مختلف چنین رویکردی کمتر در مطالعات قرآنی ایران دیده شده است. یک دلیلش شاید این است که فهم متون کهن، نیازمند یک دانش زبانی، اطلاعات علمی و ادبی خاص است، یعنی وقتی دانشجوی ما اشعار جاهلی، متن «مجاز القرآن» ابوعبیدة یا «معانی القرآن» فرّاء را بخواند، از دشواری بسیار بیشتری رنج میبرد تا زمانی که بخواهد یک متن عربی معاصر یا تفسیری از قرون 14 و 15 را بخواند و یا به منابع فارسی مراجعه كند. به همین دلیل اگر آماری از پایاننامههای رشتههای علوم قرآنی و حدیث كه در مورد متون کهن دینی تحقیق شده، گرفته شود و با نمونههایی که در کشورهای غربی در این موارد تحقیق شده، مقایسه شود؛ نتیجۀ آن اصلاً راضیکننده نیست، بلکه هشداردهنده است. برای دانشجویان و استادان ما، بررسی موضوعی قرآنی و تفسیری در نوشتههای فارسی یا تفاسیر معاصر دیگر در جهان عرب، بسیار آسانتر و رایجتر است تا بررسی متون سه قرن نخست هجری.
مطالعات اسلامی (و نیز مطالعات قرآنی) تنها به دو قرن اول هجری محدود نیست، و اگر كسی دربارۀ تاریخ مغول یا صفویه تحقیق كند، او هم یك محقق مطالعات اسلامی شناخته میشود. اما برای کسی که قرار است در حوزۀ تاریخ اسلام در سه قرن نخست هجری، صاحب نظر شود، اولین و مهمترین شرط آن است که هرچه بیشتر از قدیمیترین اسناد و متون آن دوره، مطلع باشد. درصدرِ تمام این اسناد و متون، نسخ خطی است که بسیاری از آنها ممکن است هنوز منتشر نشده باشند و بسیاری از آنها در کتابخانهها به صورت سند باقی مانده باشند. کار کردن با آن سندها، شناخت آنها و ارجاع به آن نسخ خطی، برای محققی که در مورد این دوران اولیه کار میکند، نه فقط یک فضل و حُسن، بلکه امری بسیار واجب است. همچنین شناخت، مراجعه و بررسی متون سیره، حدیث، تفسیر، تاریخ، و علوم قرآنی بهجا مانده از چهار قرن نخست اولویتش هزاران برابر است در قیاس با متون متأخر. با تمام این احوال، به دانشجویانی که در ایران به زبان فارسی در رشته مطالعات قرآنی تحصیل میکنند چندان توصیه نمیشود كه در درس مطالعات قرآن یک متن بسیار کهن از قرن دوم یا سوم را ببینند، بخوانند و بررسی كنند، به جای اینکه متنهای لغوی معاصر یا تفاسیر قرون بعدی را بخوانند.
نكتۀ بعدی درباب محتوا و مواد دروس است. بهطور طبیعی محتوای آنچه که در رشتۀ علوم قرآن در ایران در مقطع کارشناسی و مقاطع بالاتر تدریس میشود با آنچه که در غرب ارائه میشود، تفاوت بسیار آشکاری دارد. در غرب، همواره همه چیز نتیجهگرا است یعنی همه چیز برای این خوانده میشود که بدانیم چه فایدهای دارد و چه نتیجهای را حاصل میکند كه آن فایده و نتیجه هم باید کاملاً ملموس و عینی باشد. از همین رو، بسیاری از مطالبی که در رشته علوم قرآنی ایران، نظیر مطالب دروس معارف، برای رفع نیازهای تبلیغی یا ترویجی قرآن و بهطور کلی اسلام است، در دروس دانشگاهی غرب وجود ندارد؛ اما در مقابل، علاوه بر تأکید بر دانستن دقیق و عمیق زبان عربی و زبانهای کلاسیک مشابه، بر توجه به تاریخ علم، خیلی بیشتر از اینجا تأكید میشود، یعنی مواد درسی به شکلی در آنجا ارائه میشوند که دانشجو با تاریخ تحول علم، خیلی بیشتر از دانشجو در دانشگاههای ایران، آشنا میشود.
تاریخ و هر آنچه كه قدیمی باشد و به شناخت دقیقتر و بهتر مطالب یاری رساند، برای غربیها بسیار اهمیت دارد. ما بسیاری از چیزهایی را كه امروز میبینیم، فکر میکنیم همیشه این چنین بوده است. در نظام آموزشی غرب و همچنین جامعه و خانوادهشان، این ذهنیت را برای بچهها جا میاندازند که هر چیز تاریخ و گذشتهای دارد و همه چیز با گذشتۀ آن است كه خوب دیده و شناخته میشود. به همین دلیل مردم در غرب، اعتنای بسیار زیادی به امور قدیمی دارند، چنانكه از موزهها بسیار زیاد بازدید میكنند و از لوازم قدیمیشان نگهداری میكنند. در شهر فلورانس یا پاریس یا وین، هیچكس حق تخریب دیوارهای ساختمانهای کهن را به هیچوجه ندارد و صاحبان آنها فقط میتوانند داخل ساختمانها را تغییراتی دهند، بنابراین در حال حاضر میتوان در این شهرها بناهایی را دید که ژول ورن و پیکاسو هم آنها را دیده بودهاند. البته، هر كسی میتواند در بیرون شهر هر ساختمانی را با هر سلیقهای كه دارد بسازد، اما در داخل شهر، هیچ چیزی به این راحتی قابل تخریب نیست. به این ترتیب، كودكی كه امروز در شهر برلین یا میلان قدم میزند، میتواند کلیساهای حدود 200 سال پیش، بناها و منازل معمولی آن زمانها را ببیند و در آنها زندگی كند و این امر خیلی مهمی است. جالب است بدانید كه در حال حاضر در این خانهها، عدهای از مردم زندگی میکنند، با همان دیوارهای صد سال پیش و همان معماری و حتی همان نوع آشپزخانه و همان اشیای داخل خانه. اما در نگاه ما بهترین چیزها، جدیدترین چیزها هستند و همه چیزی را میخرند که تازه مد شده باشد. بسیاری از ما میزی را كه بیست سال پیش ساخته شده باشد، با آمدن مدلهای جدید میز، دیگر نمیتوانیم در خانهمان نگه داریم؛ ولی برای یک غربی، آلمانی یا انگلیسی، داشتن یک کمد لباس كه از چوب معمولی ساخته شده، اما صد سال عمر داشته باشد، خیلی ارزشمندتر است از یک كمد بسیار شیک و امروزی. اتفاقاً قیمت آن کمد صدساله، كه مال شخص خاص و معروفی هم نبوده، بسیار گرانتر است. این توضیح برای این بود كه فهمیده شود امور قدیمی و امور تاریخی در ذهن غربیان همیشه حضور جدی داشته است.
یك محقق غربی، وقتی سراغ تفسیر قرآن میرود و تفسیر مفسران اسلامی را در مورد آیهای میبیند، این پایان مسیر تحقیق برای او نیست، بلكه برای او، همیشه مهم است که بداند تاریخ تحول تفسیر این آیه چه بوده است تا سرگذشت آن را بفهمد. در تاریخ علم هم همینطور است و موضوعات آن فرقی نمیکند، چه تاریخ فیزیک و چه تاریخ جامعه شناسی باشد، تاریخ نظریات مختلف در یک علم، بسیار مهم و برجسته است. به همین دلیل، موضوعاتی مانند تاریخ قرآن، تاریخ تفسیر و تاریخ علوم قرآن به اشکال مختلف آن، در نظام آموزشی غرب بیشتر، ارائه و نشان داده میشوند.
ممکن است بسیاری از دانشجویان رشته علوم قرآن در پایاننامه کارشناسی ارشد یا دکتریشان، به عنوان موضوع تحقیق، روششناسی مفسری را بررسی کنند كه این یک کار تاریخ تفسیری است. وقتی آنها به سراغ موضوع روششناسی یک تفسیر میروند، الگویآنها تقریباً شبیه چیزی است که در کشورهای عربی رایج است. کتابهایی كه به زبان عربی در مورد مفسران نوشته میشود مثل ابوبکر رازی یا سیوطی و دیگران، روی کتاب مینویسند: «السیوطی و منهجه فی تفسیر» یا «السیوطی مفسراً» و فراتر از این دو الگو هم نیست. این کتابها عموماً شامل زندگینامۀ کوتاهی از آن مفسر است، همراه با فهرست اساتید و شاگردان، و اینكه در چه دورهای زندگی میکرده، نام پدر، اسامی آثار، نظر دیگران درباره او (اقوال العلما فیه)، و نمونههای از تفسیر او، و همچنین روشهای مختلفی که او قرآن را تفسیر کرده است (مثلاً: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن با توجه به روایات و مانند آن). این الگو با كمی تغییر و به شكل مدرنتر آن، در پایاننامههای دانشجویان ما و حتی در بسیاری از کتابهایی که چاپ میشود، وجود دارد. اگر قرار باشد این پایاننامه در یك دانشگاه غربی ارائه شود، مهمترین سؤالی که دانشجو مجبور است به آن پاسخی روشن دهد، این است که «چرا این تفسیر، این تفسیر است، حال آنکه میتوانست نباشد؟» بهطور مثال، برای تحقیق دربارۀ تفسیر «طبری» در اهل تسنن، یا تفسیر «تبیان» شیخ طوسی و یا تفسیر مجمع البیان، باید برای روشن شدن روششناسی این تفسیرها، به این سؤال پاسخ داده شود که چرا التبیان فی تفسیر القرآن نوشتۀ شیخ طوسی در میانۀ قرن پنجم، تفسیر «تبیان» شده و تفسیر «طبری» نشده است؟ چرا تفسیر المیزان نشده؟ چرا به صورت تفسیر نورالثقلین درنیامده است؟ چرا شیخ طوسی در بغداد تفسیر نورالثقلین را ننوشته است؟ چرا تفسیر علی بن ابراهیم قمی را ننوشته؟ و در نهایت اینكه، چرا تبیان، تبیان است؟ اینکه نویسنده، پدرش که بوده، در چه زمانی زندگی میکرده، استادانش چه کسانی بودند، نکات خیلی مهمی هستند ولی مهمترین مسئله این است که محقق بتواند تمام اینها را به اندیشه و روش آن مفسر در نگارش آن اثر، پیوند بزند. پس باید روشن شود چرا اگر 50 سال بعد، یک مفسر دیگری در همان بغداد میخواسته تفسیر بنویسد، مثل شیخ طوسی نمینوشته است؛ و چه میشود که 50 سال قبل و 50 سال بعد، این تفاوت را ایجاد میکند؟ همچنین پاسخ به این پرسش كه اگر شیخ طوسی در سال450 در بغداد این تفسیر را نوشته و در 432، ابواسحاق ثعلبی تفسیر «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن» را در نیشابور نوشته است، چرا در یک زمان واحد، این دو مفسر در دو نقطه جغرافیایی مختلف، دو تفسیر کاملاً متفاوت نوشتهاند؟ و چرا هر دو تفسیر مثل هم نشدند؟
اگر محقق به چرایی این پرسشها دست یابد، بسیار مهمتر از شناسایی اجزای ظاهری و یا جزئیات ریز است. آن جزئیات وقتی بهدرد میخورند كه در روششناسی آن مفسر، روشن كنند چرا شیخ طوسی در بغداد غیر از این، شکل دیگری را نمیتوانسته تفسیر بنویسد، و اگر هم میخواسته، نمیتوانسته بنویسد. اگر شیخ طوسی، 50 سال قبل از زمان خودش زندگی میکرد، امکان نداشت تفسیرش را اینگونه بنویسد. این معمولاً نتیجهای است که گوهر اصلی پایاننامههای روششناسی تفسیر است.
بهطور كلی، فعالیتهای قرآنی در ایران یا کشورهای اسلامی دیگر را میتوان به دو بخش تقسیم كرد: دانشگاهی و محققانه، و عمومی (عامۀ مردم) و ترویجی و تبلیغی. یک نیاز در کشورهای اسلامی وجود دارد که بسیار مهم است و آن نیاز فرهنگی و دینی است. آن نیاز سبب میشود که قرآن به مثابۀ یکی از مهمترین مقولات فرهنگی و دینی و در صدر همۀ مقولات فرهنگی و دینی، در جامعه رواج داشته باشد و از نسلی به نسل دیگر منتقل شود؛ همچنان که ما زبان فارسی را به نسلهای بعدی منتقل میکنیم، فهم و شناخت و درک خود را از قرآن به نسلهای بعدی منتقل میکنیم، همانطورکه خودمان از پدرانمان یاد گرفتهایم. در ایران و کشورهای اسلامی دیگر، این عرصه از حضور فرهنگی قرآن در جامعه و فرهنگ، متولیان خاصی دارد و این عرصه به هیچوجه با عرصۀ محققان و پژوهشگران دانشگاهی یا حوزوی، ارتباطی ندارد. یعنی عموم مردم، قدرت این را ندارند که بتوانند وارد ریزهکاریها، دقایق زبانی، تاریخی، ادبی، فقهی، و اصولی مباحث مرتبط با قرآن و سنت بشوند. مردم نمیتوانند کتابِ طبقات محمد بن سعد را ورق بزنند و از آن ترجمۀ یک صحابی پیامبر را پیدا كنند كه بتوان با آنچه که مثلاً ذهبی در تاریخ الاسلام یا جای دیگر گفته، مقایسه كرد و یا مطلبی را كشف كنند یا تفاوتی را حس کنند، چراكه به قول قدیمیها دود چراغ نخوردهاند. عوام چنیناند كه هم دینشان را از طریق تقلید میگیرند و هم به همین شکل این مسئله را ترویج و تقویت میکنند و این امری بسیار لازم است كه در همۀ جوامع، حتی در غرب هم وجود دارد. برای اینکه بتوان تربیت سرخپوستی را در آمریکای شمالی یا لاتین انتقال داد، باید از الگو آن تبعیت كرد چون اگر این اتفاق نیفتد، ممکن است نسل بعدی سرخپوستهای آنجا، ژاپنی شوند. این موجب میشود كه توازن بههم بخورد.
مسئلۀ بعدی، انگیزه است. بخشی از انگیزۀ دانشجویان در مقاطع پایینتر، انگیزههایی عادی است. مثلاً تمایل عدهای که فقط میخواهند وارد دانشگاه شوند، سبب شده است كه به این رشته وارد شوند. برای برخی از دانشجویان، رشتۀ علوم قرآن انتخاب اول یا پنجمشان نبوده، بلكه انتخاب هشتادمشان بوده است؛ از قضا به دورۀ کارشناسی علوم قرآنی وارد شدهاند و این دوره را طی کرده و حتی ممکن است به آن علاقمند شده باشند. بخشی از این انگیزهها به کسب اطلاعات عمومی دربارۀ قرآن و حدیث برمیگردد و آن علاقۀ عمومی كه به مسئلۀ ترویج و تبلیغ قرآن در جامعه مربوط میشود، یعنی برخی دوست دارند که از طریق ورود به این رشته، مبانی دینی و قرآنی خودشان را تعمیق بیشتری ببخشند. همان چیزی که از طریق رسانهها، کتابهایدرسی، مساجد و نمازجمعهها یاد گرفتهاند، در اینجا بیشتر بیاموزند و اینها انگیزۀ آکادمیک نیست.
انگیزۀ کسانی كه در دورۀ کارشناسی ارشد یا دکتری، وارد این رشتهها میشوند، میتواند این باشد که تعمیق بیشتری دربارۀ دانشهای اسلامی و اسلامپژوهی پیدا كنند و به شکل یک متخصص بتوانند آن نیازهای علمیشان را ارضا كنند، یعنی اشتیاق شدید دارند كه اینها را بدانند؛ و همچنین دانشجویانی كه در یک حوزۀ تخصصی دانشگاهی تحصیل كردهاند، مایلند در دورههای بالاتر آن رشته تحصیل كنند. اما شاید انگیزۀ واقعی آنها مربوط به نیازهای اجتماعی و افزایش حقوق یا کسب مدرک، باشد تا انگیزههای علمی، البته نمیگویم اصلاً این انگیزه وجود ندارد، اما تعدادش در قیاس با انگیزههای اجتماعی، بسیار کمتر است.
در بررسی رشته مطالعات قرآنی و اسلامی در غرب، متوجه میشویم كه این رشته دارای کمیت زیادی نیست. پس اگر تعداد کسانی که در رشتههای مطالعات اسلامی و علوم قرآنی ایران مشغول به تحصیل، پژوهش و تدریس هستند را با مجموعۀ کسانی که در دانشکدههای مختلف دانشگاههای غربی با این رشتهها سروکار دارند مقایسه کنیم، به عدد بسیار متفاوتی میرسیم. در هر جامعهای وقتی فارغالتحصیلان رشتهای خیلی زیاد شود، ارزش آن رشته، پایین میآید و جایی برای استخدام و استفاده از فارغ التحصیلان و متخصصان آن وجود ندارد. علت آن هم، این است که جامعه به این مقدار فارغالتحصیل نیاز ندارد. آن فارغالتحصیل علیالاصول نمیتواند هیچ نوع نیاز مالی خودش را برای کسب یک شغل برآورده کند و به طور طبیعی وقتی آمار خروجی دانشگاهها بالا میرود، ورودی دانشجویان خیلی کمتر میشود. پس کمیت نقش بسیار مهمی دارد. رشتۀ علوم قرآنی در ایران از نظر کمیت و تعداد، خیلی گسترش یافته و آمار آن تفاوت زیادی با نمونه غربیاش پیدا كرده است. البته انگیزۀ نیاز مالی در جامعۀ ایران بیشتر است و انگیزۀ اجتماعی هم در جوامع غربی اهمیت دارد. در نظام سرمایهداری حاكم بر غرب، که همه چیز بر اساس اقتصاد سنجیده میشود، رشتههای دانشگاهی هم براین اساس استوارند. یعنی این طور نیست که همۀ کسانی که وارد رشتۀ مطالعات اسلامی دانشگاه میشوند، برای رضای خدا این کار را میکنند، بلكه میخواهند شغلی از این طریق به دست بیاورند و حس میکنند اگر تاریخ مطالعات اسلامی بخوانند، خیلی بیشتر و راحتتر میتوانند شغل بهتری پیدا کنند تا اینکه مثلاً تاریخ نقاشی دوران رنسانس را یاد بگیرند. هر کسی دارای ذوق، علاقه و همچنین توانایی است، بنابراین با علاقه، رشتهای را انتخاب میکند که بتواند از طریق آن به نیازهای اجتماعی خودش پاسخ دهد.
بدنۀ اداری و سیاسی جامعۀ غربی، بخشی از این فارغالتحصیلان را به خودش جذب میکند و این مسئله هر چه جلوتر میرویم، نیازش بیشتر میشود، چون مسئله اسلام در جهان امروز، دلمشغولی سیاسی و اجتماعی بسیار زیادی را برای غربیان ایجاد کرده است. هم، تعداد زیادی از مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند، با غربیان تعامل دارند و هم، تعداد زیادی از کشورهای اسلامی. امروزه، مسلمانان با تنوع اعتقادات و باورهای مختلف با غرب به معنای سیاسیاش مواجه هستند و غربیان هم از نظر سیاسی و اداری به این نتیجه رسیدهاند که باید برای شناخت اسلام و مسلمانان، هر چه بیشتر سرمایهگذاری كنند تا آنها را بهتر بشناسند. ممکن است کسی كارشناسی ارشد رشته مطالعات اسلامی را در یکی از دانشگاههای غربی گرفته باشد و پایاننامهاش را دربارۀ یکی از علمای افغانستان گذرانده و زبان فارسی یا پشتو هم بلد باشد و به این ترتیب بتواند یک شغل اداری برای خودش پیدا میکند و متخصص شناخت افغانستان در وزارت امور خارجه آلمان یا اتریش شود. امروزه تعداد مشاغل اینچنینی در نظام سیاسی و اداری غرب بسیار زیاد شده و علتش هم این است که اسلام خیلی گسترش پیدا کرده و حضور عینیتر یافته است. حتی گاهی وقتها از برخی جهات، حضور مهاجمانهتری نیز در جامعۀ غربی پیدا کرده است.
نتیجهگیری من از این قسمت، این است كه بهطورکلی رشتۀ دانشگاهی علوم قرآن و حدیث در ایران، موجب تولید شغل و یک پست دانشگاهی، آموزشی یا اداری نمیشود و این تفاوت خیلی مهمی است با آنچه که در غرب وجود دارد. یک علت آن تنوع و کثرت بسیار زیاد این رشتهها در ایران است و علت دیگر كمیت زیاد دانشجویان بهخصوص در میان بانوان است که صرفاً به قصد علاقۀ دینی و مذهبی وارد دانشگاه میشوند و یا اینکه مدرکی بگیرند یا بتوانند بیشتر دین را بشناسند و قصدشان این نیست که با این مدرک تحصیلی مشغول به فعالیتهای دانشگاهی شوند؛ همۀ اینها، تفاوتهای خیلی مهمی را با غرب ایجاد میکند. اما شاید انگیزۀ پنجدرصد از دانشجویانی که وارد این رشته در غرب میشوند، برای دریافت مدرک تحصیلی یا افزایش اطلاعات دینی، نباشد.
تنوع رشتههای علوم قرآنی در ایران خیلی بیشتر از غرب است بهخصوص وقتی كه رشتۀ الهیات با تمام گرایشهای مختلف آن، به این مجموعه، اضافه میشود. همچنین رشتههای مختلف مربوط به تاریخ اسلام، ادبیات عرب، ادبیات فارسی، حتی رشتههای مرتبط با جغرافیا (همۀ آنچه که به شناخت تاریخ، تمدن، فرهنگ، زبان، معماری و ادبیات اسلامی مربوط میشود)، كه در دانشگاههای ایران تدریس میشود، نمونۀ مشابهی است از آنچه که در غرب به نام مطالعات اسلامی خوانده میشود. آنچه که در غرب به نام مطالعات اسلامی خوانده میشود، لزوماً به معنای تخصص گرفتن و تخصص داشتن در زمینۀ قرآن و حدیث نیست؛ بلكه یک اطلاعات اولیه در دورۀ کارشناسی به دانشجو داده میشود كه دربارۀ تمامی منابع اصلی و اولیه و تاریخ دین است، اما در دورههای بالاتر، هر کسی در زمینههای بسیار بسیار ریز و جزئی تحصیل میکند كه همۀ اینها را شامل میشود. ممکن است دانشجویی در زمینه شعر جاهلی تخصص پیدا كند و غیر از شعر جاهلی، چیزی نداند، یا ممکن است در زمینۀ تاریخ مغول یا صفویه یا تاریخ یکی از دورههای اسلامی یا یکی از دولتهای اسلامی تخصص پیدا کند. همۀ اینها در چارچوب مجموعۀ مطالعات اسلامی قرار میگیرد و همه آنها را میپوشاند. اما در ایران تنوع بسیار زیادی به تمامی اینها داده شده است و رشتههای جدیدی مثل معارف قرآن، علوم و فنون قرآنی، رشته حدیث (بهطور مستقل)، و نهجالبلاغه (بهطور مستقل)، تأسیس شده است؛ حتی در دورۀ دکتری، رشتۀ عجیب و غریبی به نام قرآن و مستشرقان، ایجاد شده است. یعنی عدهای فکر کردهاند كه این رشته، می-تواند موضوع تحقیق باشد و دانشجویانی میتوانند در این زمینه تخصص بگیرند. البته این رشتهها خیلی بیشتر از اینهایی است كه نام برده شد. در یکی از دانشگاههای قم، رشته¬های دکتری متعددی ایجاد شده كه شامل: قرآن و روانشناسی، قرآن و اقتصاد، قرآن و مدیریت، قرآن و جامعهشناسی و ...، است. اینها همۀ رشته تحصیلی هستند و برایشان سرفصل تدوین شده است. به این ترتیب اگر کسی دكتری قرآن و حقوق اسلامی بگیرد با کسی که دکتری قرآن ومدیریت اسلامی گرفته است، متخصصی متفاوت به حساب می-آید.
همۀ این رشتهها در دانشگاههای غربی با عناوین کلی مانند مطالعات اسلامی، مطالعات خاورمیانه و مانند آن مطرح هستند و به ندرت بعضی از آنها امروزه هنوز هم عنوان کلی خاورشناسی را یدک میکشند. در برخی از دانشگاههای آمریکا، رشتهای به نام دین دارند، یعنی در دپارتمان دین، دکتری ادیان داده میشود و اگر پایان¬نامۀ دانشجو مربوط به مطالعات اسلامی باشد، در شاخۀ مطالعات اسلامی متخصص میشود. رشته¬های دیگری هم هست مانند زبان و ادبیات عرب که لزوماً با قرآن مرتبط نیستند. ممکن است دانشجویی، ادبیات معاصر عرب یا شاعران معاصر عرب را تحصیل كند و تخصصش در این زمینه¬ باشد. از مهمترین¬ رشته¬ها که عنوانی کلی دارد، مطالعات خاورمیانه است که بیشتر در دانشگاههای آمریکا رایج است، یعنی «مطالعۀ خاور نزدیك» یا «مطالعۀ خاورمیانه»؛ اما این دو عنوان در دانشگاههای اروپای غربی به این شکل وجود ندارد.
در پایان این بحث مناسب میدانم به مهمترین کمبودها در رشتۀ علوم قرآنی در نظام دانشگاهی خودمان اشاره کنم:
1. زبان و زبان¬دانی صحیح: منظور از زبان، در درجۀ اول، زبان انگلیسی نیست، بلكه زبان عربی است که متأسفانه بسیاری از دانشجویان در همۀ دورههای تحصیلی با زبان عربی مشکل دارند و بخش اصلی مشکل در دورههای بالاتر، نمود پیدا میكند، به همین خاطر است که به بررسی متون کهن توجه نمی¬شود و بیشتر به ترجمه¬های فارسی، اعتماد و اتكا می¬شود. آقای مهدوی راد که مدیر یکی از کتابخانه¬های معروف قرآنی در شهر قم است، سالها پیش ایشان اشاره میکرد که در کتابخانۀ تخصصی تفسیر و علوم قرآن قم، دورۀ مجلدات تفسیر المیزان، در ماه این قدر استفاده می¬شود که نیازمند صحافی مجدد پیدا میكند، چون در شهر قم و از سوی بیشتر طلاب حوزۀ علمیۀ قم، تفسیر المیزان به صورت فارسی خوانده می¬شود، نه عربی. میزان مراجعه به آن متن نشاندهنده این است که مشتری متن عربی تفسیر المیزان بسیار کمتر است از ترجمۀ آن.
2. گزینش نخبه¬ها: در رشتۀ علوم قرآن مطالعات قرآنی، روش مناسبی برای گزینش نخبگان وجود ندارد. مناسبتر این است که ورودی دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری این رشته، به كسانی اختصاص یابد که انتخاب اصلیشان این رشته بوده باشد و از یک توانایی استاندارد و قابل قبولی در سطح (حداقل) منطقهای برخوردار باشند. متأسفانه همواره در گزینش دانشجو، بیشترین تکیه بر روی محفوظاتشان است. در زمان ورود دانشجویان به دانشگاه، سؤالهایی می¬شود که اطلاعات و حفظیات آنها سنجیده شود؛ در زمان فارغ ¬التحصیلی ایشان هم (مثلاً وقتی آنها میخواهند پایان¬نامه بنویسند، امتحان بدهند، در آزمون شفاهی جامع شرکت کنند و امثال آن)، ابداً قدرت پرسشگری و انتقادی فکرشان مورد ملاحظه قرار نمی¬گیرد. هیچوقت از آنها پرسیده نمیشود كه چند سؤال می¬توانند مطرح کنند و آیا اصولاً سؤال جدی در زندگیشان داشتهاند؟ و همیشه مقدار محفوظات آنها با مقدار محفوظات اساتید، سنجیده شده است. این نوع سنجش و ارزشیابی، مانع و سدی بوده برای اینکه نخبه¬ها بتوانند به این رشته وارد شوند و تحصیل كنند. اگر در این رشته کسی بخواهد با آن استانداردهای جهانی رقابت جدی داشته باشد، باید از کسانی باشد که پژوهشگر این رشته هستند و از نبوغ بالایی برخوردار باشند تا بتوانند در عرصۀ بین¬المللی توانایی رقابت را داشته باشند.
3. آشنایی صحیح با متون کهن: در نظام دانشگاهی ایران، اهمیتی اندکی به متون كهن، سیره، تفاسیر کهن، مخطوطات، کتابهای تاریخ کهن، داده میشود؛ این اسناد، چندان مهم و جدی تلقی نمی¬شوند؛ در عوض به مباحث جدیدتر و امروزی اهمیت زیادی داده میشود. دانشجو هم راحت¬تر است كه استاد، او را به متن فارسی و یا متن معاصر ارجاع می¬دهد. این رویكرد متأسفانه باعث می¬شود که همیشه قرآن از منظر معاصر دیده شود. یکی از محققان غربی در دانشگاه کانادا در مقالهای نوشته بود: «برای من خیلی عجیب است که برخی از دانشجویان مسلمانی که از کشورهای عربی به کانادا می¬آیند و در كلاس من شركت میكنند، وقتی من دربارۀ تاریخ قرائات صحبت می¬کنم آنها برایشان خیلی عجیب است که مثلاً در متونی مثل تفسیر طبری یا کتابهای قرائات کهن، قرائت های مختلف به بعضی از صحابه نسبت داده شده است و گفتهاند اینجا را فلانی این طوری خوانده یا دیگر قرائات سبع چنین است». دانشجویانی كه از کشورهای اسلامی وارد رشتۀ مطالعات اسلامی در دانشگاههای غربی می¬شوند، فکر می¬کنند قرآن از روز اول، قرائتش، خطش، علامات وقف و ابتدایش، و اعرابش به همین صورت بوده است. متأسفانه برخی از دانشجویانی هم که در ایران تحصیل میكنند، همین طورند. سر کلاس باید ساعتی صرف این موضوع شود که آنها از فضای رسانهای و عمومی بیرون آورده شوند و به فضای تخصصی بیایند. باید آنها به سراغ متون کهن برده شوند تا نشان داده شود که تاریخچه کهن دین، این امور را به رسمیت می¬شناخته و در تاریخ تحول این متون، لحاظ شدهاند. آنها باید بتوانند قرآن را فقط در منظر معاصر آن نبینند.
4. آشنایی با جهان کهن: دانشجویان این رشته باید با تمام ملزومات جهان کهن كه فقط یکی¬ از آنها كتابهای عهدین هستند، به درستی آشنا شوند. این کاستی بسیار مهمی است که به تاریخ فرهنگ شفاهی قرون نخست، تاریخ تبادلات فرهنگی میان جزیرۀ العرب با مناطق جغرافیایی دیگر، و تاریخ پیدایش و حضور و تبادل علمی کتاب مقدس با جهان اسلام، خیلی کم توجه می-شود. همۀ اینها در مطالعات قرآنی از منظر تاریخی، اهمیت بسیار جدی دارند.
5 و 6. دو کاستی لازم الذکر آخر، یکی «روش تحقیق منسجم» است که الآن فرصت كافی برای بحث آن نیست و دیگری هم موضوع «توجه دادن به تفکر انتقادی و داشتن سؤال جدی برای پژوهش» است. اینها نكات كلی سخنان من بود. امیدوارم که با این بحث توانسته باشم از منظر شخصی خودم تصویری از مقایسه مطالعات قرآنی در ایران و غرب و از چند جانب دیگر، مطالبی را طرح کرده باشم و برای مخاطبان فایدتی به همراه داشته باشد.
رشتۀ «علوم قرآن و حدیث» که در زبان انگلیسی «مطالعات قرآنی» نامیده میشود، بیش از سیسال است كه در دانشگاههای ایران سابقه دارد. در سالهای اخیر، برای بسیاری از دستاندرکاران و علاقمندان این رشته، همواره این پرسش مطرح بوده است که این رشتۀ دانشگاهی که میخواهد ضوابط یک رشته دانشگاهی را داشته باشد، دارای چه مزایا و نواقصی است و با آنچه که امروزه در دانشگاههای ایران ارائه میشود، چه تفاوتی دارد. سعی من بر این است که در میان تصویری که از وضعیت موجود رشتۀ علوم قرآنی در ایران دارم، بیشتر بر آنچه که در این رشته دانشگاهی وجود ندارد و بایسته است بر آن افزوده شود، تأکید کنم.
رشتۀ مطالعات قرآنی یا علوم قرآن و حدیث در دانشگاههای ایران، تنوع بسیار زیادی دارد و عالمان مسلمان در قرنهای متمادی در جهان اسلام و بهخصوص در ایران، در تولید مباحث مختلف علوم قرآنی و تفسیر، سابقۀ طولانی دارند. برای من و برخی از دوستان، این پرسش مطرح است که چرا این رشته که در قالب یك رشتۀ دانشگاهی درآمده است، حضوری جدی در عرصههای جهانی را ندارد و همواره در این صحنه غایب است؟ آیا این برای ما حُسن خواهد بود که محققان، دانشجویان و اساتید این رشته، و تولیدات آنها به عرصههای جهانی حضور یابند، به رقابت بپردازند، حرف تازهای را ارائه کنند، و حرف تازهای را بپذیرند؟ روشن است که این رشتهها نمیتوانند و نباید در محدودۀ یک جزیره بمانند، بلکه باید همواره از جدیدترین نظریات، روشها، فرضیهها و دستاوردهای علمی آن رشته در جهان مطلع شوند، چراکه هم میتوانند چیزی بر آن بیفزایند و هم از فرصت گفتوگو به زبان مشترک با دیگر عالمان رشته خودشان در خارج از ایران، استفاده كنند. بهطور مثال، المپیادهای بینالمللی علمی که برای دانشآموزان طراحی شده است، دانشآموزان ایرانی را به عرصههای جهانی کشانده است. در این مسابقات، هیچوقت دانشآموزان خودمان را محدود به دانستههای داخل ایران نمیکنیم، بلکه همواره میکوشیم به آنها مطلبی بدهیم که در عرصه رقابت در خارج از مرزهای ایران مشابه همان مطالبی باشد که در خارج از ایران ارائه میشود.
من این موضوع را تشبیه میکنم به بسیاری از رشتههای ورزشی در ایران، كه روزگاری ورزشکاران ایرانی هیچ نام و نشانی در عرصههای جهانی نداشتند، ولی با پیروی از مدلهای بینالمللی کوشیدند به استاندارد جهانی در خارج از مرزهای ایران برسند و امروزه همه، به آنها افتخار میکنند. در گذشته، برای برخی از رشتههای ورزشی مثل والیبال و کشتی، مرزهای ما خیلی بسته بود، ولی امروزه توانستهایم با پیروی از الگوهای جهانی و با استفاده از روشها و استانداردهایی كه تیمهای موفق جهان از آنها پیروی میكنند، در عرصه جهانی حضور داشته باشیم و خود را محدود به الگوهای کاملاً محلی، بومی، ایرانی و ملی نکردهایم.
رشته الهیات با همۀ شاخههایش و بهخصوص مطالعات قرآنی و رشته علوم قرآن و حدیث، کمیت بسیار زیادی از رشتههای دانشگاهی و نیروی انسانی ما را به خود اختصاص داده است و رشتههای حوزههای علمیه هم بر این حجم، بسیار افزودهاند. در عین اینكه همۀ اینها دارای بالندگی دائمی و تولید روزانۀ پایاننامه جدید، مقالۀ جدید و کتاب جدید و همچنین ایراد سخنرانیهای علمی جدید، هستند، اما حتی فارغ التحصیلان برتر این رشتهها، وقتی در کنار نمونههای مشابه خارج از ایران قرار میگیرند، برای فهم مسئلههایی که در این حوزه طرح میشوند، زبانی برای گفتوگوی مشترک ندارند؛ و این مشکل، همواره شخص من را رنج داده است. مشکل فقط این نیست که آنها عربی، انگلیسی و یا زبانهای دیگر را بلد نیستند، بل در اینجاست که ایشان با قواعدی در مطالعات قرآنی ایران تحصیل کردهاند كه با قواعد خارج از ایران، منطبق نیستند. این مانند آن است که قواعد فوتبال در ایران با قواعد فوتبال در اتریش متفاوت باشد و قرار باشد تیم ایران با تیم اتریش مسابقه دهد.
جهان خارج از ایران را میتوان به دو حوزۀ مستقل و جدا از هم تقسیم كرد، چون این دو حوزه، دارای اقتضائات متفاوتی هستند. غیر از ایران، انبوهی از کشورهای اسلامی به زبان عربی یا زبانهای محلی خودشان مانند ترکی، مالایی، اردو و نظیر آن به تحصیل، تدریس و پژوهش در حوزه مطالعات قرآنی و به طور کلی مطالعات اسلامی می¬پردازند. همۀ کشورهای خاورمیانه، شمال افریقا، آسیای جنوبشرقی و از همه مهمتر کشورهای ترکیه، مالزی و اندونزی، در مراکز دانشگاهیشان محصولی شبیه به مطالعات قرآنی ارائه می¬کنند. بهجز جهان اسلام و ایران، بخشی از آنچه که به نام مطالعات قرآنی، در جهان تولید می¬شود، متعلق به غرب (اروپای غربی و آمریکای شمالی مثل آمریکا و کانادا) است. اگرمجموع دانشگاههای اروپای غربی (اتریش، هلند، انگلستان، فرانسه و آلمان) به علاوه امریکا و کانادا را به عنوان یک منطقه جغرافیایی و محدودهای خاص در نظر بگیریم، شاید راحت¬تر بتوانیم وضعیت مطالعات قرآنی را در مقایسۀ جزءجزء اجزای مختلف آن بررسی كنیم.
در این بحث، به کشورهای اسلامی نمیپردازم، چون عمدۀ آنچه که در کشورهای اسلامی تولید میشود از بسیاری جهات به تولیدات کشور ما شبیه است، البته تفاوتهای بسیار جدی هم با آنها داریم. به طور مثال، ترکیه به دلایل مختلف از جمله نزدیکی جغرافیایی با غرب و مرزهای باز آن، رفتوآمد راحت محققان غربی به آنجا، و مسئلۀ نزدیکی و مشابهت خط آن با کشورهای غربی، موجب شده است كه تفاوتهای اندکی در تولیدات دانشگاهی این رشته با غرب وجود داشته باشد. برای اینکه بیشتر با تفاوتهای مجموعه تولیدات حوزۀ مطالعات قرآنی در ایران با کشورهای غربی آشنا شویم، میتوانیم بین این دو مقایسهای داشته باشیم تا شاید این مقایسه، تا حدی بتواند به فهم بیشتر ما در شناخت كمبودهای رشتههای علوم قرآنی در ایران، کمک کند.
نکاتی كه در این بحث مطرح میشود براساس مشاهدات و یا تخمینهایی است که تا حدودی با اندازهگیری و آمارگیری میدانی منطبق بوده، اما بیشتر، تخمینهای شخصی است که با بسیاری از كارشناسان هم، مطرح شده و منجر به تصویری شده كه در اینجا مطرح میشود. بدیهی است در بسیاری از این موارد، استثنائاتی هم میتوان یافت که از این نکات پیروی نمیکند. اما معمولاً استثنائات در نظریات جامعهشناختی ضرری نمیزند. چنانكه اگر گفته شود علت خودکشی در جنوب ایتالیا در ده سال اخیر، فقر مالی افراد بوده است، اگر چند نمونه خودکشی به دلیل شکست عشقی، پیدا شود، ضرری به نظریه کلی که فقر مادی را عامل خودكشی است، نمیزند.
نخستین نکته، دربارۀ نوع نگاه به موضوع مطالعات قرآنی است. بهطور کلی نگاه به موضوع مطالعات قرآنی در ایران، نگاهی درون دینی است و پیشینه و سابقهای بسیار کهن دارد که طبیعی هم هست. این نگاه درون دینی، در بسیاری از كشورهای اسلامی، نگاه محققان، دستاندرکاران، اساتید و دانشجویانی است که به سراغ این رشته میروند. بنابراین، محققی که در دانشگاه یا حوزه-های علمیه، رشتههای علوم قرآنی را تدریس میکند یا دانشجویی که در این رشته به دانشگاه وارد میشود، چه در مقطع کارشناسی یا در مقاطع بالاتر تحصیلات تکمیلی، با قرآن به مثابه یک شیئ یا اُبژه برخورد نمیكند. استاد یا دانشجوی ایرانی چون در درون فضایی کاملاً قرآنی، دینی و اسلامی زندگی میکند و رابطۀ روحی و روانی بسیار نزدیکی با متن قرآن و دیگر متون اسلامی مثل حدیث نبوی و اهل بیت (ع) احساس میکند، وقتی به سراغ فهم بیشتر این متن میرود، همه چیز را از درون این فضا میبیند. البته این سخن کلی است و ممكن است چند مورد استثنا هم برای آن پیدا شود. این نگاه در مقایسه با نگاه غرب به رشته مطالعات قرآنی، تفاوت خیلی زیادی را نشان میدهد.
با این پیشینه بسیار قدیمی كه از گذشتههای دور در میان عالمان دینی وجود داشته، کمتر كسی به قرآن به مثابۀ یك اُبژۀ بیرونی و موضوع پژوهش بیرونی نگاه میكرده است. در مقابل، کسانی که در غرب، برای اولین بار به بررسی آکادمیک متن قرآن و دیگر متون اسلامی پرداختند، به هیچوجه ایمان یا علقۀ مذهبی نسبت به این کتاب نداشتند. این نگاه، مانند نگاه پژوهشگران مسلمان در بررسی عقاید بودییسم یا متن کتاب اوستا است كه چون علقۀ مذهبی و دینی نسبت به آن متن یا کتاب ندارند، به موضوع به مثابۀ اوبژهای بیرونی نگاه میكنند.
البته این آشنایی بسیار عمیق روحی و مذهبی دانشجویان و اساتید مسلمان با قرآن و دیگر متون دینی در ایران و سایر کشورهای اسلامی، تفاوت مثبتی را هم ایجاد كرده است، چنانكه آنها چیزهایی را متوجه میشوند و حس میکنند که شاید یک محقق غربی نتواند آن را با گوشت و پوستش حس کند؛ اما خیلی وقتها هم، به آنها اجازه نمیدهد که بیرون از این فضا به موضوع پژوهشی دربارۀ متون دینی، آنطور که لازم است، نگاه کنند. مثلاً وقتی دربارۀ تاریخ تحول متن قرآن تحقیق میکنیم، یا دربارۀ تاریخ واژگان یا وامگیری واژگان یا تحول واژگان و یا بهطور کلی دربارۀ مفردات قرآن، تحقیق زبانی میکنیم، این تحقیق، نیازمند این است که بتوانیم از اُبژه فاصله بگیریم و به سراغ اسناد و مدارک زبانی و تاریخی مربوط به آن برویم.
دو نمونۀ ساده زیر به ایضاح امر بیشتر کمک میکند. در دورههای کارشناسی تا دکتری رشته علوم قرآن و حدیث در ایران، متن مورد اتکای اساتید و به تبع آنها دانشجویان، بیشتر کتابهایی در زمینۀ تاریخ قرآن یا تاریخ متن قرآن و یا شبیه مقدمۀ مرحوم آیتالله خویی بر كتاب «البیان فی تفسیر القرآن» است. در بحثهای مرتبط با جمع و تدوین قرآن یا قرائات بهخصوص مسئله تحریف قرآن یا عدم آن، ادلهای که برای پژوهشگر و دانشجو ارائه میشود، عموماً ادله دروندینی هستند؛ یعنی فیالمثل به استدلال به آیۀ «إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون» بهعنوان دلیلی بر عدم تحریف قرآن برخورد میكنیم؛ اما هیچگاه به چنین دلایلی از سوی غربیان در یک پژوهش مستقل و بیرونی، از متن قرآن برخورد نمیكنیم. به همین دلیل چنین نگاه و استدلالهایی تنها برای مخاطبان درون دینی کاربرد دارد و قابلیت ارائه در مواجعه با غیرمتدینان را ندارد.
آنچنان که همه به یاد داریم و همچنین همۀ نسلهایی که میشناسیم، همین متن قرآنی را که در اختیار ما هست، در اختیار آنها بوده و هیچ کس متن قرآن را به گونهای دیگری گزارش نکرده است. اما غربیان در پژوهشهایشان از ابتدا به سراغ اسناد عینی و «مشت پرکن» رفتهاند یعنی سندی که ملموس باشد و بتوان روی آن تحقیق و آزمایش کرد. فیالمثل دستیابی و بررسی قدیمترین اسناد (کتیبهها، الواح، برگنوشتههای پوستی، پاپیروسها) بهجامانده از پیش از اسلام و نیز از دو قرن نخست پس از اسلام برای آنها از بیشترین اولویت و اهمیت برخوردار است. یک نمونۀ سادۀ آن بررسی و تحلیل متن زیرین مصحف صنعاء (DAM, 01-27.1) در مسجد جامع صنعاء است که با گزارشهای اسلامی درباب تفاوت مصاحف برخی از صحابه همخوانی دارد. این متن، یکی از قدیمیترین سندهای موجود در تحقیقات تاریخ قرآن بهشمار میرود. بنابراین، سراغ سند رفتن ــ آن هم هرقدر قدیمیتر ــ باشد، آن سند را ارزشمندتر میكند و دادههای عینی بیشتری در اختیار پژوهشگر قرار میدهد.
دانشجوی ایرانی، همواره در بحث تاریخ قرآن یا موضوعات شبیه به آن با ادلۀ دروندینی، مواجه بوده است. برای همین، بسیار دشوار است که بتواند خودش یا سیستم دانشگاهی و استاد را راضی کند تا برای تحقیقش پایاننامهای بنویسد که کاملاً متکی بر منابع بروندینی باشد. این مثل آن است که از استادان یا از جامعۀ دانشگاهی، تقاضا کند از این به بعد، آنها چند روزی به زبان فارسی حرف بزنند و دانشجو به زبان اسپرانتو حرف بزند و به این ترتیب، این گفتوگو هرگز شکل نمیگیرد. بنابراین، اگر دانشجویی بخواهد با روشی کاملاً متفاوت که در محیط دانشجوییاش ناآشناست و فرصت حضور و ارزیابی پیدا نکرده، و مزایا و نواقص آن معلوم نشده، به پژوهش متون دینی بپردازد، با مشكل برخورد میكند؛ چون به محض اینکه بخواهد ادلۀ درون دینی را كنار بگذارد و سراغ شواهد و اسناد بروندینی برود و از آن منظر متن قرآن، مباحث ادبی آن یا تاریخ قرآن را بررسی كند، مشکلات خودش را نشان میدهند.
نكتۀ مهمی را که نباید فراموش كرد، غلبۀ مباحث کلامی و اعتقادی در ذهن دانشجویان و استادان رشتههای علوم قرآنی در ایران است. آنها دوست دارند که مسائل این مباحث را حل کنند، بپرسند، جواب بگیرند، و یا استادان میخواهند اینها را به دانشجویان یاد بدهند. اما این انگیزهها، در ذهن یک غربی وجود ندارد. اگر در ذهن دانشجو، استاد یا پژوهشگر آکادمیک غربی، مسئلهای کلامی و اعتقادی وجود داشته باشد، بیشتر با نگاه تاریخی به آن مسئله، اهمیت پیدا میكند. برای یك غربی مهم این نیست که قرآن از چه جهت معجزه است، اما برای ما مهم است. ما در کلاس باید بر سر این موضع بحث و نزاع کنیم و دانشجویان را به این نتیجه برسانیم، اما برای یک غربی مهم این است که چرا دیدگاه مفسران قرآن در قرن سوم با مفسران قرآن در قرن پنجم دربارۀ اعجاز قرآن، متفاوت است؟ چرا در این تاریخ متفاوت است؟ چه انگیزهای سبب شده که در یک نقطه جغرافیایی مردم به اعجاز قرآن در قرن دوم توجه داشته باشند و برای آن توجیه و روش درست کنند، اما در همان قرن دوم و در یک نقطۀ جغرافیایی دیگر، برای كسی این مطلب، مهم نباشد. بنابراین، ممکن است نگاه تاریخی به موضوعات کلامی، توجه محققان یا دانشجویان غربی را به آن جلب کند.
نکتۀ دوم این است كه در حوزۀ مطالعات قرآنی و تفسیر، تفاوتی را میان خود و دیگران حس میکنیم كه ممکن است قوت و ضعف آن در نظر دوستان متفاوت باشد. آن تفاوت، این است که غربیان در مطالعات قرآنی بیشترین اهتمام و تأکیدشان بر قدیمی-ترین اسناد است و تلاش زیادی برای فهمیدن این اسناد بهجا مانده از صدر اسلام تا قرون دوم، سوم و احیاناً چهارم دارند كه باارزشترین اسناد هستند. بنابراین، برای فهم یک رشتۀ علمی، در درجۀ اول و بیشتر از هر چیز، باید منابع و اسناد اصلی آن رشته را خواند و از آنها مطلع بود. برای تحقیق در مورد تاریخ یا فهم متون چند قرن نخست، باید فقط به آنها مراجعه کرد، نه به هیچ متن دیگری. به دلایل مختلف چنین رویکردی کمتر در مطالعات قرآنی ایران دیده شده است. یک دلیلش شاید این است که فهم متون کهن، نیازمند یک دانش زبانی، اطلاعات علمی و ادبی خاص است، یعنی وقتی دانشجوی ما اشعار جاهلی، متن «مجاز القرآن» ابوعبیدة یا «معانی القرآن» فرّاء را بخواند، از دشواری بسیار بیشتری رنج میبرد تا زمانی که بخواهد یک متن عربی معاصر یا تفسیری از قرون 14 و 15 را بخواند و یا به منابع فارسی مراجعه كند. به همین دلیل اگر آماری از پایاننامههای رشتههای علوم قرآنی و حدیث كه در مورد متون کهن دینی تحقیق شده، گرفته شود و با نمونههایی که در کشورهای غربی در این موارد تحقیق شده، مقایسه شود؛ نتیجۀ آن اصلاً راضیکننده نیست، بلکه هشداردهنده است. برای دانشجویان و استادان ما، بررسی موضوعی قرآنی و تفسیری در نوشتههای فارسی یا تفاسیر معاصر دیگر در جهان عرب، بسیار آسانتر و رایجتر است تا بررسی متون سه قرن نخست هجری.
مطالعات اسلامی (و نیز مطالعات قرآنی) تنها به دو قرن اول هجری محدود نیست، و اگر كسی دربارۀ تاریخ مغول یا صفویه تحقیق كند، او هم یك محقق مطالعات اسلامی شناخته میشود. اما برای کسی که قرار است در حوزۀ تاریخ اسلام در سه قرن نخست هجری، صاحب نظر شود، اولین و مهمترین شرط آن است که هرچه بیشتر از قدیمیترین اسناد و متون آن دوره، مطلع باشد. درصدرِ تمام این اسناد و متون، نسخ خطی است که بسیاری از آنها ممکن است هنوز منتشر نشده باشند و بسیاری از آنها در کتابخانهها به صورت سند باقی مانده باشند. کار کردن با آن سندها، شناخت آنها و ارجاع به آن نسخ خطی، برای محققی که در مورد این دوران اولیه کار میکند، نه فقط یک فضل و حُسن، بلکه امری بسیار واجب است. همچنین شناخت، مراجعه و بررسی متون سیره، حدیث، تفسیر، تاریخ، و علوم قرآنی بهجا مانده از چهار قرن نخست اولویتش هزاران برابر است در قیاس با متون متأخر. با تمام این احوال، به دانشجویانی که در ایران به زبان فارسی در رشته مطالعات قرآنی تحصیل میکنند چندان توصیه نمیشود كه در درس مطالعات قرآن یک متن بسیار کهن از قرن دوم یا سوم را ببینند، بخوانند و بررسی كنند، به جای اینکه متنهای لغوی معاصر یا تفاسیر قرون بعدی را بخوانند.
نكتۀ بعدی درباب محتوا و مواد دروس است. بهطور طبیعی محتوای آنچه که در رشتۀ علوم قرآن در ایران در مقطع کارشناسی و مقاطع بالاتر تدریس میشود با آنچه که در غرب ارائه میشود، تفاوت بسیار آشکاری دارد. در غرب، همواره همه چیز نتیجهگرا است یعنی همه چیز برای این خوانده میشود که بدانیم چه فایدهای دارد و چه نتیجهای را حاصل میکند كه آن فایده و نتیجه هم باید کاملاً ملموس و عینی باشد. از همین رو، بسیاری از مطالبی که در رشته علوم قرآنی ایران، نظیر مطالب دروس معارف، برای رفع نیازهای تبلیغی یا ترویجی قرآن و بهطور کلی اسلام است، در دروس دانشگاهی غرب وجود ندارد؛ اما در مقابل، علاوه بر تأکید بر دانستن دقیق و عمیق زبان عربی و زبانهای کلاسیک مشابه، بر توجه به تاریخ علم، خیلی بیشتر از اینجا تأكید میشود، یعنی مواد درسی به شکلی در آنجا ارائه میشوند که دانشجو با تاریخ تحول علم، خیلی بیشتر از دانشجو در دانشگاههای ایران، آشنا میشود.
تاریخ و هر آنچه كه قدیمی باشد و به شناخت دقیقتر و بهتر مطالب یاری رساند، برای غربیها بسیار اهمیت دارد. ما بسیاری از چیزهایی را كه امروز میبینیم، فکر میکنیم همیشه این چنین بوده است. در نظام آموزشی غرب و همچنین جامعه و خانوادهشان، این ذهنیت را برای بچهها جا میاندازند که هر چیز تاریخ و گذشتهای دارد و همه چیز با گذشتۀ آن است كه خوب دیده و شناخته میشود. به همین دلیل مردم در غرب، اعتنای بسیار زیادی به امور قدیمی دارند، چنانكه از موزهها بسیار زیاد بازدید میكنند و از لوازم قدیمیشان نگهداری میكنند. در شهر فلورانس یا پاریس یا وین، هیچكس حق تخریب دیوارهای ساختمانهای کهن را به هیچوجه ندارد و صاحبان آنها فقط میتوانند داخل ساختمانها را تغییراتی دهند، بنابراین در حال حاضر میتوان در این شهرها بناهایی را دید که ژول ورن و پیکاسو هم آنها را دیده بودهاند. البته، هر كسی میتواند در بیرون شهر هر ساختمانی را با هر سلیقهای كه دارد بسازد، اما در داخل شهر، هیچ چیزی به این راحتی قابل تخریب نیست. به این ترتیب، كودكی كه امروز در شهر برلین یا میلان قدم میزند، میتواند کلیساهای حدود 200 سال پیش، بناها و منازل معمولی آن زمانها را ببیند و در آنها زندگی كند و این امر خیلی مهمی است. جالب است بدانید كه در حال حاضر در این خانهها، عدهای از مردم زندگی میکنند، با همان دیوارهای صد سال پیش و همان معماری و حتی همان نوع آشپزخانه و همان اشیای داخل خانه. اما در نگاه ما بهترین چیزها، جدیدترین چیزها هستند و همه چیزی را میخرند که تازه مد شده باشد. بسیاری از ما میزی را كه بیست سال پیش ساخته شده باشد، با آمدن مدلهای جدید میز، دیگر نمیتوانیم در خانهمان نگه داریم؛ ولی برای یک غربی، آلمانی یا انگلیسی، داشتن یک کمد لباس كه از چوب معمولی ساخته شده، اما صد سال عمر داشته باشد، خیلی ارزشمندتر است از یک كمد بسیار شیک و امروزی. اتفاقاً قیمت آن کمد صدساله، كه مال شخص خاص و معروفی هم نبوده، بسیار گرانتر است. این توضیح برای این بود كه فهمیده شود امور قدیمی و امور تاریخی در ذهن غربیان همیشه حضور جدی داشته است.
یك محقق غربی، وقتی سراغ تفسیر قرآن میرود و تفسیر مفسران اسلامی را در مورد آیهای میبیند، این پایان مسیر تحقیق برای او نیست، بلكه برای او، همیشه مهم است که بداند تاریخ تحول تفسیر این آیه چه بوده است تا سرگذشت آن را بفهمد. در تاریخ علم هم همینطور است و موضوعات آن فرقی نمیکند، چه تاریخ فیزیک و چه تاریخ جامعه شناسی باشد، تاریخ نظریات مختلف در یک علم، بسیار مهم و برجسته است. به همین دلیل، موضوعاتی مانند تاریخ قرآن، تاریخ تفسیر و تاریخ علوم قرآن به اشکال مختلف آن، در نظام آموزشی غرب بیشتر، ارائه و نشان داده میشوند.
ممکن است بسیاری از دانشجویان رشته علوم قرآن در پایاننامه کارشناسی ارشد یا دکتریشان، به عنوان موضوع تحقیق، روششناسی مفسری را بررسی کنند كه این یک کار تاریخ تفسیری است. وقتی آنها به سراغ موضوع روششناسی یک تفسیر میروند، الگویآنها تقریباً شبیه چیزی است که در کشورهای عربی رایج است. کتابهایی كه به زبان عربی در مورد مفسران نوشته میشود مثل ابوبکر رازی یا سیوطی و دیگران، روی کتاب مینویسند: «السیوطی و منهجه فی تفسیر» یا «السیوطی مفسراً» و فراتر از این دو الگو هم نیست. این کتابها عموماً شامل زندگینامۀ کوتاهی از آن مفسر است، همراه با فهرست اساتید و شاگردان، و اینكه در چه دورهای زندگی میکرده، نام پدر، اسامی آثار، نظر دیگران درباره او (اقوال العلما فیه)، و نمونههای از تفسیر او، و همچنین روشهای مختلفی که او قرآن را تفسیر کرده است (مثلاً: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن با توجه به روایات و مانند آن). این الگو با كمی تغییر و به شكل مدرنتر آن، در پایاننامههای دانشجویان ما و حتی در بسیاری از کتابهایی که چاپ میشود، وجود دارد. اگر قرار باشد این پایاننامه در یك دانشگاه غربی ارائه شود، مهمترین سؤالی که دانشجو مجبور است به آن پاسخی روشن دهد، این است که «چرا این تفسیر، این تفسیر است، حال آنکه میتوانست نباشد؟» بهطور مثال، برای تحقیق دربارۀ تفسیر «طبری» در اهل تسنن، یا تفسیر «تبیان» شیخ طوسی و یا تفسیر مجمع البیان، باید برای روشن شدن روششناسی این تفسیرها، به این سؤال پاسخ داده شود که چرا التبیان فی تفسیر القرآن نوشتۀ شیخ طوسی در میانۀ قرن پنجم، تفسیر «تبیان» شده و تفسیر «طبری» نشده است؟ چرا تفسیر المیزان نشده؟ چرا به صورت تفسیر نورالثقلین درنیامده است؟ چرا شیخ طوسی در بغداد تفسیر نورالثقلین را ننوشته است؟ چرا تفسیر علی بن ابراهیم قمی را ننوشته؟ و در نهایت اینكه، چرا تبیان، تبیان است؟ اینکه نویسنده، پدرش که بوده، در چه زمانی زندگی میکرده، استادانش چه کسانی بودند، نکات خیلی مهمی هستند ولی مهمترین مسئله این است که محقق بتواند تمام اینها را به اندیشه و روش آن مفسر در نگارش آن اثر، پیوند بزند. پس باید روشن شود چرا اگر 50 سال بعد، یک مفسر دیگری در همان بغداد میخواسته تفسیر بنویسد، مثل شیخ طوسی نمینوشته است؛ و چه میشود که 50 سال قبل و 50 سال بعد، این تفاوت را ایجاد میکند؟ همچنین پاسخ به این پرسش كه اگر شیخ طوسی در سال450 در بغداد این تفسیر را نوشته و در 432، ابواسحاق ثعلبی تفسیر «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن» را در نیشابور نوشته است، چرا در یک زمان واحد، این دو مفسر در دو نقطه جغرافیایی مختلف، دو تفسیر کاملاً متفاوت نوشتهاند؟ و چرا هر دو تفسیر مثل هم نشدند؟
اگر محقق به چرایی این پرسشها دست یابد، بسیار مهمتر از شناسایی اجزای ظاهری و یا جزئیات ریز است. آن جزئیات وقتی بهدرد میخورند كه در روششناسی آن مفسر، روشن كنند چرا شیخ طوسی در بغداد غیر از این، شکل دیگری را نمیتوانسته تفسیر بنویسد، و اگر هم میخواسته، نمیتوانسته بنویسد. اگر شیخ طوسی، 50 سال قبل از زمان خودش زندگی میکرد، امکان نداشت تفسیرش را اینگونه بنویسد. این معمولاً نتیجهای است که گوهر اصلی پایاننامههای روششناسی تفسیر است.
بهطور كلی، فعالیتهای قرآنی در ایران یا کشورهای اسلامی دیگر را میتوان به دو بخش تقسیم كرد: دانشگاهی و محققانه، و عمومی (عامۀ مردم) و ترویجی و تبلیغی. یک نیاز در کشورهای اسلامی وجود دارد که بسیار مهم است و آن نیاز فرهنگی و دینی است. آن نیاز سبب میشود که قرآن به مثابۀ یکی از مهمترین مقولات فرهنگی و دینی و در صدر همۀ مقولات فرهنگی و دینی، در جامعه رواج داشته باشد و از نسلی به نسل دیگر منتقل شود؛ همچنان که ما زبان فارسی را به نسلهای بعدی منتقل میکنیم، فهم و شناخت و درک خود را از قرآن به نسلهای بعدی منتقل میکنیم، همانطورکه خودمان از پدرانمان یاد گرفتهایم. در ایران و کشورهای اسلامی دیگر، این عرصه از حضور فرهنگی قرآن در جامعه و فرهنگ، متولیان خاصی دارد و این عرصه به هیچوجه با عرصۀ محققان و پژوهشگران دانشگاهی یا حوزوی، ارتباطی ندارد. یعنی عموم مردم، قدرت این را ندارند که بتوانند وارد ریزهکاریها، دقایق زبانی، تاریخی، ادبی، فقهی، و اصولی مباحث مرتبط با قرآن و سنت بشوند. مردم نمیتوانند کتابِ طبقات محمد بن سعد را ورق بزنند و از آن ترجمۀ یک صحابی پیامبر را پیدا كنند كه بتوان با آنچه که مثلاً ذهبی در تاریخ الاسلام یا جای دیگر گفته، مقایسه كرد و یا مطلبی را كشف كنند یا تفاوتی را حس کنند، چراكه به قول قدیمیها دود چراغ نخوردهاند. عوام چنیناند كه هم دینشان را از طریق تقلید میگیرند و هم به همین شکل این مسئله را ترویج و تقویت میکنند و این امری بسیار لازم است كه در همۀ جوامع، حتی در غرب هم وجود دارد. برای اینکه بتوان تربیت سرخپوستی را در آمریکای شمالی یا لاتین انتقال داد، باید از الگو آن تبعیت كرد چون اگر این اتفاق نیفتد، ممکن است نسل بعدی سرخپوستهای آنجا، ژاپنی شوند. این موجب میشود كه توازن بههم بخورد.
مسئلۀ بعدی، انگیزه است. بخشی از انگیزۀ دانشجویان در مقاطع پایینتر، انگیزههایی عادی است. مثلاً تمایل عدهای که فقط میخواهند وارد دانشگاه شوند، سبب شده است كه به این رشته وارد شوند. برای برخی از دانشجویان، رشتۀ علوم قرآن انتخاب اول یا پنجمشان نبوده، بلكه انتخاب هشتادمشان بوده است؛ از قضا به دورۀ کارشناسی علوم قرآنی وارد شدهاند و این دوره را طی کرده و حتی ممکن است به آن علاقمند شده باشند. بخشی از این انگیزهها به کسب اطلاعات عمومی دربارۀ قرآن و حدیث برمیگردد و آن علاقۀ عمومی كه به مسئلۀ ترویج و تبلیغ قرآن در جامعه مربوط میشود، یعنی برخی دوست دارند که از طریق ورود به این رشته، مبانی دینی و قرآنی خودشان را تعمیق بیشتری ببخشند. همان چیزی که از طریق رسانهها، کتابهایدرسی، مساجد و نمازجمعهها یاد گرفتهاند، در اینجا بیشتر بیاموزند و اینها انگیزۀ آکادمیک نیست.
انگیزۀ کسانی كه در دورۀ کارشناسی ارشد یا دکتری، وارد این رشتهها میشوند، میتواند این باشد که تعمیق بیشتری دربارۀ دانشهای اسلامی و اسلامپژوهی پیدا كنند و به شکل یک متخصص بتوانند آن نیازهای علمیشان را ارضا كنند، یعنی اشتیاق شدید دارند كه اینها را بدانند؛ و همچنین دانشجویانی كه در یک حوزۀ تخصصی دانشگاهی تحصیل كردهاند، مایلند در دورههای بالاتر آن رشته تحصیل كنند. اما شاید انگیزۀ واقعی آنها مربوط به نیازهای اجتماعی و افزایش حقوق یا کسب مدرک، باشد تا انگیزههای علمی، البته نمیگویم اصلاً این انگیزه وجود ندارد، اما تعدادش در قیاس با انگیزههای اجتماعی، بسیار کمتر است.
در بررسی رشته مطالعات قرآنی و اسلامی در غرب، متوجه میشویم كه این رشته دارای کمیت زیادی نیست. پس اگر تعداد کسانی که در رشتههای مطالعات اسلامی و علوم قرآنی ایران مشغول به تحصیل، پژوهش و تدریس هستند را با مجموعۀ کسانی که در دانشکدههای مختلف دانشگاههای غربی با این رشتهها سروکار دارند مقایسه کنیم، به عدد بسیار متفاوتی میرسیم. در هر جامعهای وقتی فارغالتحصیلان رشتهای خیلی زیاد شود، ارزش آن رشته، پایین میآید و جایی برای استخدام و استفاده از فارغ التحصیلان و متخصصان آن وجود ندارد. علت آن هم، این است که جامعه به این مقدار فارغالتحصیل نیاز ندارد. آن فارغالتحصیل علیالاصول نمیتواند هیچ نوع نیاز مالی خودش را برای کسب یک شغل برآورده کند و به طور طبیعی وقتی آمار خروجی دانشگاهها بالا میرود، ورودی دانشجویان خیلی کمتر میشود. پس کمیت نقش بسیار مهمی دارد. رشتۀ علوم قرآنی در ایران از نظر کمیت و تعداد، خیلی گسترش یافته و آمار آن تفاوت زیادی با نمونه غربیاش پیدا كرده است. البته انگیزۀ نیاز مالی در جامعۀ ایران بیشتر است و انگیزۀ اجتماعی هم در جوامع غربی اهمیت دارد. در نظام سرمایهداری حاكم بر غرب، که همه چیز بر اساس اقتصاد سنجیده میشود، رشتههای دانشگاهی هم براین اساس استوارند. یعنی این طور نیست که همۀ کسانی که وارد رشتۀ مطالعات اسلامی دانشگاه میشوند، برای رضای خدا این کار را میکنند، بلكه میخواهند شغلی از این طریق به دست بیاورند و حس میکنند اگر تاریخ مطالعات اسلامی بخوانند، خیلی بیشتر و راحتتر میتوانند شغل بهتری پیدا کنند تا اینکه مثلاً تاریخ نقاشی دوران رنسانس را یاد بگیرند. هر کسی دارای ذوق، علاقه و همچنین توانایی است، بنابراین با علاقه، رشتهای را انتخاب میکند که بتواند از طریق آن به نیازهای اجتماعی خودش پاسخ دهد.
بدنۀ اداری و سیاسی جامعۀ غربی، بخشی از این فارغالتحصیلان را به خودش جذب میکند و این مسئله هر چه جلوتر میرویم، نیازش بیشتر میشود، چون مسئله اسلام در جهان امروز، دلمشغولی سیاسی و اجتماعی بسیار زیادی را برای غربیان ایجاد کرده است. هم، تعداد زیادی از مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند، با غربیان تعامل دارند و هم، تعداد زیادی از کشورهای اسلامی. امروزه، مسلمانان با تنوع اعتقادات و باورهای مختلف با غرب به معنای سیاسیاش مواجه هستند و غربیان هم از نظر سیاسی و اداری به این نتیجه رسیدهاند که باید برای شناخت اسلام و مسلمانان، هر چه بیشتر سرمایهگذاری كنند تا آنها را بهتر بشناسند. ممکن است کسی كارشناسی ارشد رشته مطالعات اسلامی را در یکی از دانشگاههای غربی گرفته باشد و پایاننامهاش را دربارۀ یکی از علمای افغانستان گذرانده و زبان فارسی یا پشتو هم بلد باشد و به این ترتیب بتواند یک شغل اداری برای خودش پیدا میکند و متخصص شناخت افغانستان در وزارت امور خارجه آلمان یا اتریش شود. امروزه تعداد مشاغل اینچنینی در نظام سیاسی و اداری غرب بسیار زیاد شده و علتش هم این است که اسلام خیلی گسترش پیدا کرده و حضور عینیتر یافته است. حتی گاهی وقتها از برخی جهات، حضور مهاجمانهتری نیز در جامعۀ غربی پیدا کرده است.
نتیجهگیری من از این قسمت، این است كه بهطورکلی رشتۀ دانشگاهی علوم قرآن و حدیث در ایران، موجب تولید شغل و یک پست دانشگاهی، آموزشی یا اداری نمیشود و این تفاوت خیلی مهمی است با آنچه که در غرب وجود دارد. یک علت آن تنوع و کثرت بسیار زیاد این رشتهها در ایران است و علت دیگر كمیت زیاد دانشجویان بهخصوص در میان بانوان است که صرفاً به قصد علاقۀ دینی و مذهبی وارد دانشگاه میشوند و یا اینکه مدرکی بگیرند یا بتوانند بیشتر دین را بشناسند و قصدشان این نیست که با این مدرک تحصیلی مشغول به فعالیتهای دانشگاهی شوند؛ همۀ اینها، تفاوتهای خیلی مهمی را با غرب ایجاد میکند. اما شاید انگیزۀ پنجدرصد از دانشجویانی که وارد این رشته در غرب میشوند، برای دریافت مدرک تحصیلی یا افزایش اطلاعات دینی، نباشد.
تنوع رشتههای علوم قرآنی در ایران خیلی بیشتر از غرب است بهخصوص وقتی كه رشتۀ الهیات با تمام گرایشهای مختلف آن، به این مجموعه، اضافه میشود. همچنین رشتههای مختلف مربوط به تاریخ اسلام، ادبیات عرب، ادبیات فارسی، حتی رشتههای مرتبط با جغرافیا (همۀ آنچه که به شناخت تاریخ، تمدن، فرهنگ، زبان، معماری و ادبیات اسلامی مربوط میشود)، كه در دانشگاههای ایران تدریس میشود، نمونۀ مشابهی است از آنچه که در غرب به نام مطالعات اسلامی خوانده میشود. آنچه که در غرب به نام مطالعات اسلامی خوانده میشود، لزوماً به معنای تخصص گرفتن و تخصص داشتن در زمینۀ قرآن و حدیث نیست؛ بلكه یک اطلاعات اولیه در دورۀ کارشناسی به دانشجو داده میشود كه دربارۀ تمامی منابع اصلی و اولیه و تاریخ دین است، اما در دورههای بالاتر، هر کسی در زمینههای بسیار بسیار ریز و جزئی تحصیل میکند كه همۀ اینها را شامل میشود. ممکن است دانشجویی در زمینه شعر جاهلی تخصص پیدا كند و غیر از شعر جاهلی، چیزی نداند، یا ممکن است در زمینۀ تاریخ مغول یا صفویه یا تاریخ یکی از دورههای اسلامی یا یکی از دولتهای اسلامی تخصص پیدا کند. همۀ اینها در چارچوب مجموعۀ مطالعات اسلامی قرار میگیرد و همه آنها را میپوشاند. اما در ایران تنوع بسیار زیادی به تمامی اینها داده شده است و رشتههای جدیدی مثل معارف قرآن، علوم و فنون قرآنی، رشته حدیث (بهطور مستقل)، و نهجالبلاغه (بهطور مستقل)، تأسیس شده است؛ حتی در دورۀ دکتری، رشتۀ عجیب و غریبی به نام قرآن و مستشرقان، ایجاد شده است. یعنی عدهای فکر کردهاند كه این رشته، می-تواند موضوع تحقیق باشد و دانشجویانی میتوانند در این زمینه تخصص بگیرند. البته این رشتهها خیلی بیشتر از اینهایی است كه نام برده شد. در یکی از دانشگاههای قم، رشته¬های دکتری متعددی ایجاد شده كه شامل: قرآن و روانشناسی، قرآن و اقتصاد، قرآن و مدیریت، قرآن و جامعهشناسی و ...، است. اینها همۀ رشته تحصیلی هستند و برایشان سرفصل تدوین شده است. به این ترتیب اگر کسی دكتری قرآن و حقوق اسلامی بگیرد با کسی که دکتری قرآن ومدیریت اسلامی گرفته است، متخصصی متفاوت به حساب می-آید.
همۀ این رشتهها در دانشگاههای غربی با عناوین کلی مانند مطالعات اسلامی، مطالعات خاورمیانه و مانند آن مطرح هستند و به ندرت بعضی از آنها امروزه هنوز هم عنوان کلی خاورشناسی را یدک میکشند. در برخی از دانشگاههای آمریکا، رشتهای به نام دین دارند، یعنی در دپارتمان دین، دکتری ادیان داده میشود و اگر پایان¬نامۀ دانشجو مربوط به مطالعات اسلامی باشد، در شاخۀ مطالعات اسلامی متخصص میشود. رشته¬های دیگری هم هست مانند زبان و ادبیات عرب که لزوماً با قرآن مرتبط نیستند. ممکن است دانشجویی، ادبیات معاصر عرب یا شاعران معاصر عرب را تحصیل كند و تخصصش در این زمینه¬ باشد. از مهمترین¬ رشته¬ها که عنوانی کلی دارد، مطالعات خاورمیانه است که بیشتر در دانشگاههای آمریکا رایج است، یعنی «مطالعۀ خاور نزدیك» یا «مطالعۀ خاورمیانه»؛ اما این دو عنوان در دانشگاههای اروپای غربی به این شکل وجود ندارد.
در پایان این بحث مناسب میدانم به مهمترین کمبودها در رشتۀ علوم قرآنی در نظام دانشگاهی خودمان اشاره کنم:
1. زبان و زبان¬دانی صحیح: منظور از زبان، در درجۀ اول، زبان انگلیسی نیست، بلكه زبان عربی است که متأسفانه بسیاری از دانشجویان در همۀ دورههای تحصیلی با زبان عربی مشکل دارند و بخش اصلی مشکل در دورههای بالاتر، نمود پیدا میكند، به همین خاطر است که به بررسی متون کهن توجه نمی¬شود و بیشتر به ترجمه¬های فارسی، اعتماد و اتكا می¬شود. آقای مهدوی راد که مدیر یکی از کتابخانه¬های معروف قرآنی در شهر قم است، سالها پیش ایشان اشاره میکرد که در کتابخانۀ تخصصی تفسیر و علوم قرآن قم، دورۀ مجلدات تفسیر المیزان، در ماه این قدر استفاده می¬شود که نیازمند صحافی مجدد پیدا میكند، چون در شهر قم و از سوی بیشتر طلاب حوزۀ علمیۀ قم، تفسیر المیزان به صورت فارسی خوانده می¬شود، نه عربی. میزان مراجعه به آن متن نشاندهنده این است که مشتری متن عربی تفسیر المیزان بسیار کمتر است از ترجمۀ آن.
2. گزینش نخبه¬ها: در رشتۀ علوم قرآن مطالعات قرآنی، روش مناسبی برای گزینش نخبگان وجود ندارد. مناسبتر این است که ورودی دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری این رشته، به كسانی اختصاص یابد که انتخاب اصلیشان این رشته بوده باشد و از یک توانایی استاندارد و قابل قبولی در سطح (حداقل) منطقهای برخوردار باشند. متأسفانه همواره در گزینش دانشجو، بیشترین تکیه بر روی محفوظاتشان است. در زمان ورود دانشجویان به دانشگاه، سؤالهایی می¬شود که اطلاعات و حفظیات آنها سنجیده شود؛ در زمان فارغ ¬التحصیلی ایشان هم (مثلاً وقتی آنها میخواهند پایان¬نامه بنویسند، امتحان بدهند، در آزمون شفاهی جامع شرکت کنند و امثال آن)، ابداً قدرت پرسشگری و انتقادی فکرشان مورد ملاحظه قرار نمی¬گیرد. هیچوقت از آنها پرسیده نمیشود كه چند سؤال می¬توانند مطرح کنند و آیا اصولاً سؤال جدی در زندگیشان داشتهاند؟ و همیشه مقدار محفوظات آنها با مقدار محفوظات اساتید، سنجیده شده است. این نوع سنجش و ارزشیابی، مانع و سدی بوده برای اینکه نخبه¬ها بتوانند به این رشته وارد شوند و تحصیل كنند. اگر در این رشته کسی بخواهد با آن استانداردهای جهانی رقابت جدی داشته باشد، باید از کسانی باشد که پژوهشگر این رشته هستند و از نبوغ بالایی برخوردار باشند تا بتوانند در عرصۀ بین¬المللی توانایی رقابت را داشته باشند.
3. آشنایی صحیح با متون کهن: در نظام دانشگاهی ایران، اهمیتی اندکی به متون كهن، سیره، تفاسیر کهن، مخطوطات، کتابهای تاریخ کهن، داده میشود؛ این اسناد، چندان مهم و جدی تلقی نمی¬شوند؛ در عوض به مباحث جدیدتر و امروزی اهمیت زیادی داده میشود. دانشجو هم راحت¬تر است كه استاد، او را به متن فارسی و یا متن معاصر ارجاع می¬دهد. این رویكرد متأسفانه باعث می¬شود که همیشه قرآن از منظر معاصر دیده شود. یکی از محققان غربی در دانشگاه کانادا در مقالهای نوشته بود: «برای من خیلی عجیب است که برخی از دانشجویان مسلمانی که از کشورهای عربی به کانادا می¬آیند و در كلاس من شركت میكنند، وقتی من دربارۀ تاریخ قرائات صحبت می¬کنم آنها برایشان خیلی عجیب است که مثلاً در متونی مثل تفسیر طبری یا کتابهای قرائات کهن، قرائت های مختلف به بعضی از صحابه نسبت داده شده است و گفتهاند اینجا را فلانی این طوری خوانده یا دیگر قرائات سبع چنین است». دانشجویانی كه از کشورهای اسلامی وارد رشتۀ مطالعات اسلامی در دانشگاههای غربی می¬شوند، فکر می¬کنند قرآن از روز اول، قرائتش، خطش، علامات وقف و ابتدایش، و اعرابش به همین صورت بوده است. متأسفانه برخی از دانشجویانی هم که در ایران تحصیل میكنند، همین طورند. سر کلاس باید ساعتی صرف این موضوع شود که آنها از فضای رسانهای و عمومی بیرون آورده شوند و به فضای تخصصی بیایند. باید آنها به سراغ متون کهن برده شوند تا نشان داده شود که تاریخچه کهن دین، این امور را به رسمیت می¬شناخته و در تاریخ تحول این متون، لحاظ شدهاند. آنها باید بتوانند قرآن را فقط در منظر معاصر آن نبینند.
4. آشنایی با جهان کهن: دانشجویان این رشته باید با تمام ملزومات جهان کهن كه فقط یکی¬ از آنها كتابهای عهدین هستند، به درستی آشنا شوند. این کاستی بسیار مهمی است که به تاریخ فرهنگ شفاهی قرون نخست، تاریخ تبادلات فرهنگی میان جزیرۀ العرب با مناطق جغرافیایی دیگر، و تاریخ پیدایش و حضور و تبادل علمی کتاب مقدس با جهان اسلام، خیلی کم توجه می-شود. همۀ اینها در مطالعات قرآنی از منظر تاریخی، اهمیت بسیار جدی دارند.
5 و 6. دو کاستی لازم الذکر آخر، یکی «روش تحقیق منسجم» است که الآن فرصت كافی برای بحث آن نیست و دیگری هم موضوع «توجه دادن به تفکر انتقادی و داشتن سؤال جدی برای پژوهش» است. اینها نكات كلی سخنان من بود. امیدوارم که با این بحث توانسته باشم از منظر شخصی خودم تصویری از مقایسه مطالعات قرآنی در ایران و غرب و از چند جانب دیگر، مطالبی را طرح کرده باشم و برای مخاطبان فایدتی به همراه داشته باشد.
جمعه ۳۱ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۶:۰۰