پررنگ
300
301
{\/پررنگ}((?!{پررنگ)[\s\S])*{\/پررنگ}
{پررنگ((?!{\/پررنگ)[\s\S])*{پررنگ
چکیده
تفسیرالتبیان شیخ طوسی (د 460ق)، میزان توجه و نقل اقوال تفسیری اهل سنت با تکیه بر تفسیر طبری به اوج خود رسیده است. در مطالعهی پیش رو بنا ست همین روند را بازشناسیم. بدین منظور، کوشش خواهد شد که نخست منابع، مضامین و روایات شیعی را در تفسیر طبری بررسی کنیم و آن گاه در ادامه، به تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم طبری در ورود مضامین و روایات اهل سنت (یعنی اقوال صحابه و تابعین) به تفاسیر شیعه با نگارش تفسیر التبیان به دست شیخ طوسی در میانهی سدهی 5ق بپردازیم.
کلیدواژهها: تاریخ تفسیر شیعه، وزیر مغربی، شیخ طوسی، تفسیر طبری، التبیان فی تفسیر القرآن، جامع البیان.
درآمد
تفسیر ابوجعفر محمد بن جَریر طبری (د 311ق) را از جهتی باید مهمترین تفسیر کلاسیک قرآن در جهان اسلام دانست. این اثر بهسرعت سیطرهای کمنظیر در عالَم اسلامی یافت و سنت تفسیرنگاری پس از خود را بیشک تحت تأثیر قرار داد. شاید اغراق نباشد اگر این کتاب را تأثیرگذارترین تفسیر در تمامی تفاسیر کلاسیک اسلامی تا دوران جدید بدانیم؛ چه، همواره این اثر مورد توجه مفسران روایی و غیر روایی بعدی بوده است.
اهمیت تفسیر طبری سبب شده است محققان معاصر، مطالعات گستردهای را به منظور بررسی جوانب مختلف آن پی بگیرند. گذشته از کتابها و مقالات فراوانی که با این هدف در جهان اسلام انتشار یافته است، پژوهشگران غربی نیز آثار متعددی را پدید آوردهاند. از میان کهنترین این آثار، میتوان به مقالهی اوتو لوت با عنوان «تفسیر طبری»1 اشاره کرد که در 1881م/ 1260ش/ 1298ق منتشر شده است. این مقاله از کهنترین مقالات در این زمینه است و مؤلف آن پیش از تصحیح و انتشار این تفسیر، با مراجعه به نسخههای کهن تفسیر طبری، خاصّه نسخههای موجود در مصر، پژوهش بلند خود را انجام داده است.
نمونهی دیگری از این دست، مطالعهی هریبرت هورست2 (چ 1953م/ 1332ش) است با عنوان «روایات تاریخی در تفسیر طبری» (رک: منابع). وی در این مقاله به تحلیل روایات طبری در تفسیرش بر قرآن پرداخته است. این مقاله همچنان منبعی مهم برای مطالعات تفسیر طبری به شمار میآید.
در دو دههی اخیر، همچنان این مطالعات ادامه یافته، و بر اهمیت آنها افزوده شده است. از میان این آثار، مقدمهی جان (یحیی) کوپر بر ترجمهی انگلیسیش از تفسیر طبری 3 را میتوان یاد کرد. این اثر حاوی گزارشی تحلیلی است از روش، سبک، و جایگاه تفسیر طبری در میان تفاسیر کلاسیک جهان اسلام. محقق معاصر دیگری که شایسته است از مطالعاتش در این زمینه یاد شود، کلود ژیلیو4 است. وی آثار متعددی در باب جوانب مختلف زبانی و الاهیاتی تفسیر طبری نوشته است که شاید مهمترین آنها رسالهی دکتری او باشد. این اثر با عنوان تفسیر قرآن طبری (د 311 ق/ 923م): تفسیر، زبان و الاهیات در اسلام در 1990م/ 1369ش انتشار یافته است (رک: منابع).
محقق دیگر، نورمَن کالدر است که در مقالهای (چ 1372ش) با عنوان «تفسیر از طبری تا ابن کثیر: مُعضِلات توصیف گونهای ادبی با استناد به داستان ابراهیم» 5، با بررسی موردی برخی داستانهای قرآن، علت تحول و تفاوت رویکرد مفسران پس از طبری را نشان میدهد. کُرنِلیا شُک نیز، در مقالهای به زبان آلمانی به مطالعهی تفسیر کلامی و جنبهی روایی یا مأثور در تفسیر طبری پرداخته است 6. هربرت بِرگ نیز در کتاب خود با عنوان تکوین و تکامل تفسیر در نخستین سدههای اسلامی به بررسی تاریخ شکلگیری و وثاقت روایات تفسیری بر اساس تفسیر طبری و تحلیل روایات ابن عباس در این تفسیر میپردازد7.
سرآخر، باید از جدیدترین مطالعات در این زمینه نیز یاد کرد. از این جمله، مقالهی مُصطَفیٰ شاه است با عنوان «طبری و پویایی تفسیر» (چ 1392ش) که در آن ابعاد کلامی میراث تفسیری طبری تحلیل میشود8. از همین قبیل، باید به مقالات متعددی اشاره کرد که در آخرین شمارهی مجلهی مطالعات قرآنی9در سال 2016م/ 1395ش به چاپ رسیده است. این شمارهی مجله، ویژهنامهای است حاوی پنج مقاله به زبان انگلیسی در بارهی جوانب مختلفی از تفسیر طبری .
طرح مسأله
در این میان، میزان و نحوهی تبادل آرای تفسیری در میان کهنترین تفاسیر شیعه و سنی پرسشی ناگشوده مانده است. با آن که در نخستین تفاسیر شیعهی امامیه توجه و ارجاعی به اقوال و روایات صحابه و تابعین نمییابیم، مفسران شیعه در فاصلهی سدههای 5 ـ9ق رویکردی متفاوت اختیار کرده، و کمابیش به نقل روایات تفسیری اهل سنت پرداختهاند. میتوان گفت بخش زیادی از نزدیکی و تلاقی تفاسیر شیعه در دوران میانه با آرای تفسیری اهل سنت، نتیجهی آشنایی و برخورد مفسران شیعه با طبری و تفسیر وی بوده است.
پیوند و تبادل دو جانبه میان تفاسیر کهن شیعه با تفسیر طبری موضوعی است که به رغم اهمیت فراوانش، این میان کمتر بدان توجه شده است. در این مطالعه بنا ست تا حد امکان گامهای نخستین را در این راه برداریم. به این منظور، مناسب است نخست نحوهی تعامل تفسیر طبری با منابع، مضامین و روایات تفسیری شیعه را بررسی کنیم و سپس در ادامه، تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم طبری را در ورود مضامین و روایات سُنّی (یعنی اقوال صحابه و تابعین) به تفاسیر شیعه تحلیل کنیم؛ پدیدهای که با نگارش تفسیر مهم التبیان فی تفسیر القرآن به دست شیخ طوسی در میانهی سدهی 5 ق روی داد.
بهطبع پیش از این هر دو کار نیز، در این باره باید بحث کنیم که مضامین و روایات تفسیری شیعه چه اندازه در خود تفسیر طبری بازتاب یافته است. بدین منظور نیز، لازم است که نخست قدری تفاسیر متقدم شیعی و نحوهی دسترسی طبری بدانها را بازکاویم.
1. کهنترین تفاسیر شیعی
تا زمان طبری، تفسیر شیعه به گونههایی شکل و رواج یافته بود. گذشته از روایات پراکندهی تفسیری امامان شیعه در اصول و جوامع حدیثی کهن (از قبیل اصول اربعمائة)، پارهای از اصحاب ائمه نیز اقدام به تدوین تفاسیر یا کتب قرائات کرده بودند. منابع رجالی شیعه و فهرست ابن ندیم گزارشهایی در باب این تألیفات تفسیری طی سدههای 2ـ3ق بهدست میدهند که اغلب آنها اکنون به ما نرسیدهاند.
الف) نخستین مفسران شیعه
مؤلفان اهمّ این آثار عبارتند از آثار زید بن علی بن حسین، ابوالجارود زیاد بن منذر، جابر بن یزید بن حارث جُعفی، ابوجعفر محمد بن علی بن ابیشُعبَهی حلبی، ابوبکر داوود بن ابیهند، ابوسعید ابان بن تغلب، ابوحمزه ثابت بن دینار ثُمالی، ابوبصیر اسدی، مُنَخَّل بن جمال اسدی، حَسن بن واقد مَروزی، هشام بن سالم جَوالیقی، وهیب بن حفص جریری، محمد بن حسن بن ابیساره، احمد بن صَبیح اسدی، ابورَوق عطیة بن حارث، حسن بن علی بن ابیحمزهی کوفی بطائنی، ابوجُنادة حسین بن مُخارق سَلولی، ابوعباس احمد بن حسن اسفرائنی، ابومحمد یونس بن عبدالرحمن، ابوجعفر محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین، ابوعبدالله محمد بن خالد قمی برقی، ابوجعفر محمد بن اَورَمهی قمی، ابومحمد حسن بن علی بن فَضّال کوفی، ابوعلی حسن بن محبوب سَرّاد، موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر (ع)، ابومحمد عبدالله بن وَضّاح بن سعید کوفی، ابوعبدالله محمد بن حسن رازی، ابومحمد حسین بن سعید بن مهران اهوازی، ابوعبدالله احمد بن محمد بن سَیار بَصری، ابوالحسن علی بن حسن بن فَضّال کوفی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد قمی برقی، ابوعبدالله محمد بن عباس معروف به ابن ماهیار، ابوعبدالله احمد بن حسن خزّاز، و سرآخر، ابوجعفر محمد بن حسن بن فرّوخ صفار قمی (شیخ طوسی، الفهرست، نیز ابن ندیم، نجاشی، ذیل نامها).
تقریباً هیچیک از این کتب اولیه عیناً به دست ما نرسیده است (برای برخی نمونهها، رک: مدرسی، 37-38، 47، جم)؛ اما بسیاری از آنها تا قرنها در دسترس عالمان مسلمان بوده است و ایشان در کتب تفسیری خود از آنها نقل کردهاند.
ب) مشهورترین تفاسیر کهن شیعی
قدیمترین اصحاب ائمه (ع) که به داشتن تفسیری روایی معروفند، خود دارای تنوع و تفاوتند. گاه در میان ایشان برخی چهرههای سرشناس شیعی مییابیم که تراجمنگاران شیعه آنها را در تمام یا بخشی از زندگیشان، متعلق به جریان معروف به امامیه نمیدانند. فیالمثل زیاد بن مُنذِر ـــ معروف به ابوالجارود ـــ زیدی است، ابوحسن علی بن أبیحمزهی بطائنی و ابومحمد حسن بن علی بن أبیحمزهی بطائنی هر دو واقفی هستند، و احمد بن محمد سَیاری بصری و محمد بن عیسی بن عُبَید یقطینی از غلات دانسته شدهاند.
در مقابل، برخی چون جابر بن یزید جُعفی (د 128 ق)، ابان بن تغلب (د 141 ق) و ثابت بن دینار معروف به ابوحمزهی ثمالی (د 150 ق)، از جمله ناقلان تفسیری به شمار میروند که همواره در میان رجالیان شیعه از مدح و تمجید برخوردار شدهاند. برخی دیگر چون مقاتل بن سلیمان بَلخی، واقدی و کلبی را نیز نمیتوان به معنای رایج و از نظر کلامی شیعه دانست؛ گواینکه تمایل به نقل روایات شیعی در آثار منسوب به آنها یافت میشود (کریمینیا، «اختلاف قرائت...»، 3ـ4).
پس از این دوره ـــ یعنی دوران حیات امامان ـــ به نخستین تفاسیر مکتوب و مدوّن شیعه بر قرآن میرسیم که اغلب آنها به صورت اصلی یا با اندکی تغییر اکنون به دست ما رسیدهاند؛ تفاسیر مدونی چون آثار حِبری، عَیاشی، فُرات کوفی و علی بن ابراهیم قمی در اواخر سدهی سوم یا اوایل سدهی چهارم هجری نوشته شدهاند. این تفاسیر همگی گزینشیاند؛ یعنی هیچیک به قصد نگارش تفسیر کاملی بر تمامی سورهها و آیات از آغاز تا پایان قرآن تألیف نشدهاند.
ملاک گزینش آیات قرآن در این تفاسیر عموماً با توجه به آیاتی بوده است که به مسائل کلامی، تاریخی، فقهی و تفسیری مکتب اهل بیت ارتباط داشته باشند. افزون بر این، تنها به نقل روایات ائمه (ع) میپردازند، بهندرت روایت یا رأیی از صحابه و تابعین ذکر میکنند. نیز، کمتر به نکات صرفی، نحوی، بلاغی، فقهی، کلامی و علمی در تفسیر آیات علاقه نشان میدهند یا به بیتی از شاعران جاهلی برای تعیین معنای واژهای استناد مینمایند (کریمینیا، «چهار پارادایم...»، 175ـ177).
پ) نقل از تفاسیر شیعی در آثار عامه
طبیعی است که نقل روایات تفسیری کهن از اصحاب ائمه در تفاسیر بعدی شیعه امری بسیار متداول باشد. این امر در تفاسیر اهل سنت نیز آشکارا دیده میشود. فیالمثل، ابواسحاق ثَعلَبی (د 427 ق) در تفسیر خود با عنوان الکشف و البیان (1/ 82، 8/ 117، 9/ 135) از منقولات روایی تفسیر ابوحمزهی ثمالی (د 150ق) نقل میکند (برای فهرستی از روایات صادقین (ع) در تفاسیر اهل سنت طی سدههای 2ـ6ق و تحلیلی بر این دسته از روایات اهل سنت از امامان شیعه (ع)، رک: کریمینیا، «روایات صادقین (ع)...»، سراسر اثر).
مضامین این روایات تفسیری نیز متفاوت است. برخی از روایات به بیان اختلاف قرائات منسوب به برخی امامان شیعه چون امام باقر و صادق (ع) و نیز از برخی شاگردان ایشان چون زید بن علی و ابان بن تغلب میپردازند. موضوع درصد کمی از این روایات نیز، تبیین معنای لغوی کلمات است. برخی روایات دیگر هم سبب نزول آیهای از قرآن را بیان میکنند. بالاخره، دستهی آخر معنای کلامی، فقهی و گاه ادبی آیه را شرح میدهند.
2. بهرهگیری طبری از تفاسیر شیعه
طبری در تفسیر خود اطلاعی در باب منابع خویش نمیدهد. گزارش یاقوت حموی (ص 2453ـ2454) دربارهی منابع طبری، احتمالاً کهنترین نوشته در این باره است. وی از جملهی مصادر تفسیری طبری، به اینها اشاره میکند: «تفسیر ابن عباس به پنج طریق، تفسیر سعید بن جبیر به دو طریق، تفسیر مجاهد بن جبر به سه طریق و به طرق دیگر، تفسیر قَتادة بن دِعامة و حسن بصری و عِکرِمَه به سه طریق، تفسیر ضَحّاک بن مُزاحِم به دو طریق، تفسیر ابن مسعود به یک روایت، و تفسیر کسان دیگری چون عبدالرحمان بن زید بن اَسلَم، ابن جُرَیج و مُقاتل بن سلیمان» (برای تحلیلی جامع از منابع طبری در تفسیر جامع البیان، رک: هورستـ10، 290 307). آنچه در این میان مشهود است، غیبت تفاسیر کهن شیعه و نام راویان و مفسران شیعی است. بررسی متن تفسیر طبری ما را به سرنخهایی در باب اطلاع طبری از تفاسیر شیعه میرساند.
الف) تعامل طبری با آرای تفسیری شیعه
طبری از اغلب تفاسیر شیعه و نیز مجموعهی روایات تفسیری شیعه پیش از خود مطلع بوده است. به دلیل تولد و تحصیلات اولیهی وی در طبرستان، وی میبایست از مضامین تفسیری زیدیه در این دوره نیک آگاه شده باشد. بهعلاوه، اندک اشارههای موجود به برخی راویان شیعه چون ابوالجارود، جابر جعفی و ابوحمزهی ثمالی در تفسیر طبری (رک: ادامهی مقاله)، نشان از اطلاع وی نسبت به تفسیر شیعه دارد.
بااینهمه، حجم یا تعداد روایات تفسیری شیعه، خواه از امامان شیعه و خواه از راویان و مفسران شیعی در تفسیر طبری چندان زیاد نیست. دلیل این امر را ظاهراً باید در مبنای سختگیرانهی طبری در هنگام بررسی سند روایات دانست؛ گواینکه وی در پارهای موارد دیگر ـــ مثلاً هنگام نقل اسرائیلیات از وَهْب بن مُنبّه و کعبالاحبار ـــ چندان سختگیری نمیکند. این امر همواره ـــ و خاصه، در دوران معاصر ـــ سبب انتقادهایی از تفسیر طبری شده است (برای نمونههایی تند از انتقاد بر نقل اسرائیلیات در تفسیر طبری، رک: رشید رضا، 3/ 298ـ299). در نمونهای اخیر، آمال محمد ربیع ضمن بررسی برخی اسرائیلیاتِ تفسیر طبری با نقلهای مشابه در منابع عبری، یکی از جدیدترین آثار خواندنی در این باب را با عنوان الإسرائیلیات فی تفسیر الطبری (قاهره، المجلس الأعلی للشئون الإسلامیه، 1422ق/ 2001م) پدید آورده است. با تمام این احوال، و باآنکه طبری برخی روایات نامقبول از نگاه خود را در تفسیر ذکر میکند و آنها را غیر قابل قبول میشمارد (گلدسیهر، 101)، چنین عملی را در باب روایات تفسیری شیعی در تفسیر وی بسیار نادر مییابیم.
روشن است که طبری در تفسیر خود از پارهای تفاسیر پیش از خود روایتی نقل نمیکند. مقاتل بن سلیمان، محمد بن عمر واقدی، و محمد بن سائب کلبی از آن جمله هستند. به قُرّاء و مفسران کهن شیعی چون ابان بن تغلب نیز چندان توجه جدی نمیشود. در خصوص این مورد اخیر، از باب نمونه، گفتنی است که هم نجاشی (ص 11)، هم ابن ندیم (ص 17ـ18)، خاطر نشان میکنند ابان صاحب قرائتی در قرآن بوده است (برای بخشی از میراث وی در قرائات، رک: مدرسی، 111). ظاهراً طبری هیچیک از قرائات خودِ ابان بن تغلب را در تفسیر جامع البیان نقل نمیکند. هرجا وی در موضوع قرائات نام ابان را ذکر میکند، مراد وی ابان عَطّار است نه ابان بن تغلب (رک: مدرسی، همانجا). بااینهمه، دو نقل از ابان بن تغلب به نقل از طلحة بن مُصَرِّف از مجاهد در باب قرائات در تفسیر طبری (8/ 3، 23/ 120) هست که البته دربر دارندهی قرائت خود ابان نیستند و نقش ابان در آنها نقل روایت است.
دلیل بیتوجهی طبری به این تفاسیر را عموماً باید در تفاوت مشرب فکری و مذهبی وی با ایشان دانست. به عبارت دیگر، مهمترین و اصلیترین دلیل این امر، اشتمال این تفاسیر بر مضامین غیر سنی، تفسیر به رأی، و گرایشهای شیعی یا اعتزالی مؤلفان آنها ست. دیگر آنکه برخی از این افراد ـــ چون مقاتل ـــ مشهور به جعل و تدلیس، و کسانی ـــ چون کلبی ـــ حامل آرای اعتقادی خاص بودهاند. این نکته در منابع تراجم و رجال چون آثار ذهبی و ابن عساکر امری مشهور است (برای نمونهای از منابع قدیمتر، رک: خطیب بغدادی، 15/ 207بب). بر این اساس، میتوان پذیرفت که این امر سبب بیتوجهی طبری به سنت تفسیری ایشان شده است (رک: یاقوت حَمَوی، 2454).
ب) روایات ائمهی شیعه (ع) در تفسیر طبری
برای بررسی میزان و تنوع روایات شیعی در تفسیر طبری، نخست به سراغ روایات امامان شیعه در این تفسیر میرویم. در قیاس با دیگر مفسران قدیم اهل سنت تا پایان سدهی 4ق ـــ همچون مُقاتل بن سلیمان (د 150 ق)، فَرّاء (د 207 ق)، عبدالرزّاق صنعانی (د 210 ق)، ابوعبید قاسم بن سلاّم (د 224 ق)، طبری (د 310 ق)، ابن ابیحاتِم (د 327 ق)؛ ابن ابیداوود سَجِستانی (د 316 ق)، نَحّاس (د 338 ق)، جَصّاص (د 370 ق)، و ابواللیث سَمَرقندی (د 373 ق) ـــ میتوان بهوضوح دید که بیشترین منقولات تفسیری امامان شیعه ـــ و خاصه، روایات صادقین (ع) ـــ در تفسیر طبری آمده است.
بررسی تفاسیر بعد از طبری نشان میدهد حجم این روایات شیعی در تفاسیر سُنّی سدههای 4ـ9ق، بسیار بیشتر از تفسیر طبری شده، و مفسرانی چون حَسکانی، ثَعلَبی، واحدی نیشابوری، و سیوطی توجه بیشتری به این امر داشتهاند (رک: کریمینیا، «روایات صادقَین (ع)»، سراسر اثر). تقریباً تمامی این منقولات طبری، عیناً به تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر (د 774 ق) راه یافته است.
مهمترینِ این روایات، منقول از امام باقر و امام صادق (ع) است. توجه و تکیهی ما بر روایات صادقین (ع) از آن رو ست که بخش اصلی تفاسیر کهن شیعه عمدتاً بر پایهی روایات این دو شکل گرفتهاند. مجموع روایات این دو امام در تفسیر طبری به حدود 53 نقل میرسد. محتوا و موضوع اغلب این روایات، توضیحات فقهی (برای نمونه، رک: طبری، 2/ 223، 6/ 47) و بهندرت نیز، توضیحاتی لغوی در باب مفردات قرآنی (برای نمونه، رک: طبری، 8/ 137، 20/ 80) است.
این موارد همگی اِسنادی غیر شیعی دارند؛ یعنی از طریق راویان اهل سنت به امام باقر و امام صادق (ع) نسبت داده شدهاند. برخی از این روایات در منابع کهن شیعی (همچون کافی کلینی یا تفسیر عیاشی) از طریق راویان شیعی نیز به صادقین (ع) منسوب شدهاند. برای نمونه، میتوان تفسیر عبارت «الکعبین» (مائده/ 6) را در این آثار با یکدیگر مقایسه کرد. از یک سو، طبری (6/ 87) روایت امام باقر (ع) را از طریق اِسنادِ احمد بن حازم غِفاری از امام باقر (ع) نقل میکند و در سوی دیگر، کلینی (3/ 25ـ26) و عیاشی (1/ 298) همان روایت را مستقیم از زُراره میآورند.
از دیگر امامان شیعه نیز روایات معدودی در تفسیر طبری میتوان یافت. فیالمثل شش روایت از امام حسن بن علی (ع) (طبری، 6/ 143، 10/ 8، 14/ 65، 21/ 69، 26/ 113، 30/ 83) و تنها یک روایت (همو، 12/ 10ـ11) از امام حسین (ع) آمده است. جستجوی نام امام علی بن حسین، زین العابدین (ع) در تفسیر طبری نشان میدهد حدود 20 روایت هم از وی نقل میشود.
سرآخر، باید بدین اشاره کرد که جستجوی نام علی بن ابیطالب (ع) نشان از ذکر 125 بار نام وی در تفسیر طبری دارد که البته در قیاس با اسامی مفسرانی چون ابن عباس و ابن مسعود ناچیز است. همچنین، از سایر امامان شیعه روایتی در این تفسیر نیامده است (برای تفصیل، رک: کریمینیا، «روایات صادقین (ع)»، 399ـ411).
پ) نقلهای طبری از دیگر مفسران شیعه
نام مفسران خاص شیعه و نیز روایان روایات تفسیری از امامان شیعه ــ که در بالا بدانها اشاره شد ــ در تفسیر طبری خالی است. میتوان حدس زد با توجه به اشتهار بسیاری از این تفاسیر طی سدهی 3ق در مناطق مختلف اسلامی بهویژه عراق (کوفه، واسط، بصره، و بغداد) این آثار و روایات در اختیار طبری بوده، و چهبسا برخی از آنها را از شیوخ خود استماع کرده است. بااینهمه، طبری در تفسیر خود تنها به سه عنوان از این تفاسیر اشاره، و روایاتی معدود از آنها نقل میکند. از میان این سه اثر، مؤلف یکی از آنها یعنی ابوالجارود زیاد بن منذر، زیدی است و دو تن دیگر یعنی جابر جُعفی و ابوحمزهی ثمالی امامی هستند. نیز، نقلهای طبری از تمامی این آثار از طریق راویان غیر شیعی است.
در سخن از این نمونهها، نخست باید گفت که طبری دو روایت از ابوالجارود با مضامین کاملاً شیعی را نیز در تفسیر خود گنجانیده که طریق اِسناد آن تنها در تفسیر طبری آمده است (رک: طبری، 3/ 212، 30/ 171؛ برای مقایسهی طریق طبری به روایات ابوالجارود با دیگر طرق شیعی، رک: ماهر جرّار، 37ـ94). در مورد نخست، ابوالجارود از امام باقر (ع) در تفسیر آیهی 7 سورهی بینه چنین نقل میکند که پیامبر (ص) مراد از «خیر البریة» را علی (ع) و پیروانش دانسته است (رک: طبری، 30/ 171). در مورد دیگر، ابوالجارود به نقل از زید بن علی، افراد حاضر در ماجرای مباهله (آل عمران/ 61) را پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) میشمارد (طبری، 3/ 212). دو روایت نقل شده از ابوحمزهی ثمالی در تفسیر طبری نیز اِسنادهای غیر شیعی دارند و مضمون آنها نیز به دیدگاههای خاص شیعه مربوط نمیشوند. ابوحمزهی ثمالی یکی از آنها را از سعید بن جبیر (طبری، 27/ 79)، و دیگری را هم از یحیی بن عقیل (طبری، 3/ 233) نقل میکند.
سرانجام به شمار 24 روایت جابر جُعفی از امام باقر (ع) میرسیم که طبری آنها را با سند غیر شیعی در تفسیر خود گنجانیده است. اغلب این نقلها سلسلهی سندی چنین دارند: «حدثنی ابن وکیع قال ثنا أبی عن إسرائیل عن جابر عن أبیجعفر». همین سلسلهی سند در بیش از 30 روایت دیگر ذکر میشود که در انتهای آن به جای امام باقر (ع)، افرادی چون عکرمة، عبدالرحمن بن اَسوَد، مُجاهد، شَعبی، و عطاء قرار دارند. مضمون روایات جابر جُعفی در تفسیر طبری نیز چندان به دیدگاههای خاص شیعه مربوط نمیشوند (برای نمونهها، رک: کریمینیا، «روایات صادقین (ع)»، 403ـ406).
بر اساس نمونههای بالا میتوان چنین نتیجه گرفت که هم تفاسیر مدوَّن شیعه ــ همانند آثار حِبری، ابوالجارود و ابوحمزهی ثُمالی ــ و هم مجموعه روایات امامان شیعه که در منابع روایی و تفسیری اولیه پراکنده بودهاند، چندان مورد توجه و علاقهی طبری واقع نشدهاند. این گونه است که تعداد روایات امام زینالعابدین، و صادقین (ع) در تفسیر طبری در قیاس با حجم منقولات مشابه در تفاسیر معاصر و متأخر از وی بسیار کمتر است. بخش زیادی از روایات امامان شیعی در این تفاسیر را بعدها در الدر المنثور اثر سیوطی میتوان یافت.
ت) نقلهای طبری در بارهی قرائات و دیگر دانشهای تفسیری
چنانکه یاقوت حَمَوی (ص2454ـ2456) اشاره کرده، طبری کتابی بسیار حجیم در موضوع گردآوری قرائات مختلف قرآنی با عنوان الفَصلُ بینَ القُراء نوشته بوده است که گاه عنوان الجامع نیز به آن دادهاند. این اثر اکنون به دست ما نرسیده است؛ اما تقریباً هر صفحه از تفسیر طبری بر قرآن، حاکی از اطلاع و اشراف وی بر موضوع قرائات است (رک: ژیلیو، سراسر فصل VI).
بر این پایه، با توجه به علاقه و دانش طبری در موضوع قرائات قرآن (رک: یاقوت، همانجا) از وی انتظار داریم شمار قرائات منسوب به زید بن علی، امام باقر و امام صادق (ع)، و نیز برخی راویان ائمه چون ابان بن تغلب در متن تفسیر طبری فراوان باشد. با شگفتی فراوان چنین چیزی نمییابیم.
این رویکرد طبری خلاف شیوهی بسیاری دیگر از مفسران مشهور عامی مذهب است. برخی مفسران اهل سنت از میان مباحث مختلف منقول از صادقین (ع)، بیشترین توجه را به قرائت و لغت مبذول داشتهاند. نیمی از نقلهای 12 گانهی ابن جوزی از صادقین (ع) در زاد المسیر در بارهی قرائت و لغت است (برای نمونه، رک: ابن جوزی، 3/ 105، 294، 399، 421، 439)؛ همچنان که تقریباً سه چهارم نقلهای ابن عطیه از صادقین (ع) در المحرر الوجیز به قرائت راجع است و باقی آنها هم به بیان لغت و تفسیر آیه بازمیگردد (برای نمونه، رک: ابن عطیه، 1/ 74، 79، 534، جم). همچنین، نقلهای ابوحیان اندلسی از امام صادق (ع) در البحر المحیط به حدود 30 مورد میرسد که عمدتاً در باب قرائات و لغات قرآن است (برای نمونه رک: ابوحیان، 4/ 142، 366، 5/ 196، 6/ 225، جم).
بر نمونههای بالا، باید شیوهی طبری در نقل بسیار اندک اسباب نزول آیات بر اساس روایات شیعی را هم افزود. باورهای کلامی طبری سبب کنار گذاردن بسیاری از این روایات تفسیری متداول در آن دوره شده است. این نکته را وقتی بهتر میتوان دریافت که به فراوانی حضور چنین روایاتی در تفاسیر شرق اسلامی (ماوراء النهر، خراسان و نیشابور) توجه کنیم. در حالی که این دسته از مفسران شرقی به راحتی ــ و همانند باور امامیه ــ روایاتی دال بر نزول برخی آیات در شأن ائمه (ع) نقل میکنند، طبری اغلب چنین روایاتی را شایستهی نقل نمیشمارد.
نمونهای از این رویکرد را فیالمثل در تفسیر وی از آیهی مربوط به غدیر خُم میتوان یافت. طبری هنگام تفسیر و ذکر اسباب نزول آیهی 67 سورهی مائده، هیچ اشارهای به گزارشهای مشهور در باب حجة الوداع و واقعهی غدیر نمیکند (رک: طبری، 6/ 198ـ200)؛ حال آنکه دیگر مفسران معاصر با وی چون ابن ابیحاتِم (4/ 1172)، یا متأخرانی چون ثعلبی (4/ 91ـ92)، بهصراحت این سبب نزول را نقل میکنند.
نمونهی دیگر، آیهی «وَ آتِ ذَا القُربیٰ حَقَّه» (زخرف/ 23) است که مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت، مراد از «القربی» را در این آیه، امام علی، حضرت فاطمه و حسنین (ع) دانستهاند (رک: زمخشری، 4/ 219ـ220؛ فخرالدین رازی، 27/ 595 بب؛ بیضاوی، 5/ 80؛ ثعلبی، 8/ 310ـ314؛ ابن عطیه، 5/ 34). طبری هیچ سخن یا روایتی در این باب نقل نمیکند. وی در معدود مواردی که این گونه روایات را میآورد، آن را بر معنایی عام حمل میکند (برای نمونه، رک: طبری، 5/ 95، 6/ 186).
3. تأثیر تفسیر طبری بر تفاسیر شیعی
همچنان که گذشت، عمدهی تفاسیر کهن شیعه بر پایهی نقل روایات امامان شیعه شکل گرفتهاند. از همین رو، در این تفاسیر، عناصری چون ذکر اقوال صحابه و تابعین، بیان آراء مفسرانی چون مقاتل و کلبی، ذکر تفاسیر لغوی و ادبی از مفسرانی چون فراء و ابوعبیده مَعمَر بن مُثَنّی، نقل و تحلیل اختلاف قرائات، یا مباحثات کلامی معتزله به چشم نمیخورد. وقتی به تفاسیر شیعه در دورهی میانه و بعد از آن مراجعه کنیم، تمام این عناصر غیر شیعی را در تفسیر شیعه نیز مییابیم. بدین سان، جای پرسش دارد که این عناصِر ـــ بهویژه نقل روایات تفسیری صحابه و تابعین ـــ در چه دوره و از چه طریقی به تفسیر شیعه راه یافتهاند.
الف) پیشینهی آشنایی مفسران شیعه با منابع تفسیری عامه
نباید از این نکته غفلت ورزید که آشنایی مفسران و فقیهان شیعه با منابع تفسیری اهل سنت سابقهای بسیار طولانی دارد. نخستین مفسران شیعه در سدههای 2ـ3ق نیز با آن که اقوال تفسیری صحابه و تابعین را نیز ـــ همچون دیگر منابع اهل سنت ـــ میشناختهاند، بهندرت به نقل و ارزیابی این روایات تفسیری اهتمام ورزیدهاند. وجود برخی روایات مشابه در جوامع حدیثی شیعه و سنی، و نیز بازتاب برخی انتقادات بر مضامین تفسیری اهل سنت در روایت کهن شیعه این امر را به خوبی مینماید. ردیه بر حدیث سبعة احرف، حدیث نقصان، و حدیث نسخ حکم و تلاوت در قرآن، تنها نمونههایی از این ماجرا ست.
بخش قابل توجهی از مشابهت و نزدیکی تفاسیر شیعه به تفسیر اهل سنت ـــ در روش و محتوا ـــ از سدهی 5 ق به بعد، نتیجهی آشنایی و برخورد مفسران شیعه با تفسیر طبری و نقل روایات صحابه و تابعین بر مبنای این اثر بوده است. این نکته را بهسادگی از اینجا میتوان دریافت که آثار متکلمان و مفسران شیعه که پس از نگارش تفسیر طبری در بغداد میزیستهاند، تفاوت زیادی در روش و محتوا با تفاسیر شیعه در سدههای 2ـ3ق دارد.
مهمترین ویژگی تفسیر طبری از نگاه مفسران قدیم شیعه و عالمان بعدی طی قرون متمادی، اشتمال آن بر اقوال صحابه و تابعین بوده است. تفسیر طبری بر خلاف تفاسیری چون مقاتل و کلبی که بیشتر اقوال و آرای شخصی صحابه و تابعین را بازمینمودند، و بر خلاف تفاسیر ادبی و لغوی سدههای 2ـ3ق چون فراء، ابوعبیده و ابن قتیبه که بیشتر تلاشهای ادبی و لغوی را نشان میدادند، اغلب به گردآوری متن آراء و روایات صحابه و تابعین در تفسیر آیات قرآن پرداخته است. در قیاس با سایر تفاسیر مشابه ــ چون ابن منذر یا ابن ابیحاتم ــ تفسیر طبری به دلیل بررسیهای انتقادی، نظم خاص و اشتمالش بر امور غیر روایی، بسیار بیشتر مورد اعتنای مفسران بعد بوده است.
از دیرباز اغلب ادیبان، محدثان و مفسران مسلمان به تفسیر طبری اعتماد و اعتنای خاصی داشتهاند. ابن ندیم هنگام نگارش الفهرست (تألیف در 377ق) میگوید کتابی بهتر از تفسیر طبری نوشته نشده است. خطیب بغدادی (392ـ463ق) نیز پس از ذکر همین مطلب، از قول احمد بن ابیطاهر اسفراینی (324ـ406ق) میگوید: اگر کسی برای به دست آوردن این تفسیر تا چین مسافرت کند، کار بزرگی نکرده است (خطیب بغدادی، 2/ 548).
این توجه و شهرت تقریباً در تمامی مراکز فرهنگی جهان اسلام، بهویژه در عراق و ایران از آغاز سدهی 4ق پیدا ست. کمتر از نیم سده بعد از درگذشت طبری، در سال 354 هجری، نسخههای تفسیر وی را به فرمان منصور بن نوح سامانی از بغداد به مرو آوردند و چون وی از خواندن متن عربیش ناتوان بود، دستور داد آن را به فارسی بازگردانند. آثار ادیبانی چون ابواسحاق زَجّاج (د 311 ق) و ابوجعفر نَحّاس (د 338 ق) نشان میدهد که دقیقاً در همین زمان یعنی میانهی سدهی 4ق، ادیبان، و محدثان و مفسران در بغداد نمیتوانستهاند بیاعتنا به طبری، کاری جدید ارائه دهند (برای نمونه از این توجهات، رک: نحّاس، 1/ 219، 228، 265، جم).
نمونهی مشابه دیگر از آثار این ادیبان، مکتوبات رُمّانی (د 384 ق) ــ از معتزلیان ــ است. در اندک پارههای برجا مانده از تفسیر رمانی، شاید نتوان توجه جدی او را به تفسیر طبری بازشناخت؛ اما شواهدی از این منقولات را در نقل قولهای شیخ طوسی در التبیان (برای نمونه، رک: 2/ 563، 3/ 202) از تفسیر رمّانی مییابیم.
ب) شیعیان بغداد و توجه به تفسیر طبری
عالمان و مفسران شیعه نیز در این دوره، برکنار و بهدور از این تبادل فرهنگی نیستند. بر این اساس، هیچ شگفتی ندارد که وزیر مغربی در آغاز سدهی 5 ق و شیخ طوسی در میانهی همین سده در تفسیرهای خود همواره و به گونههای مختلف به طبری ارجاع میدهند یا به نقد آن میپردازند (برای برخی از قدیمترین ارجاعات به طبری در جوامع حدیثی کهن شیعه رک: ابن بابویه، الامالی، 17، 408، 434؛ همو، الخصال، 1/ 104؛ همو، علل الشرائع، 1/ 190، 234؛ شیخ طوسی، الامالی، 154، 482، جم).
اغلبِ فقیهان و متکلمان پرآوازهی شیعه در بغدادِ عصر آل بویه، تبادل علمی و مباحثاتی با اهل سنت و معتزلیان داشتهاند. از همین رو، نقل قول از آثار اهل سنت و نقد و ارزیابی اقوال ایشان در نوشتههای شیخ مفید، شریف رضی، و سید مرتضی، بسیار بیشتر از عالمان و محدثان شیعهای است که در همین زمان در قم زندگی میکنند. بهعکسِ مکتب محدثان قم که تمایلات آشکار اَخباری داشتند، فقیهان و عالمان شیعه در بغداد طی سدههای 4ـ5 ق، همواره در متن گفتگوهای کلامی و علاقهمند به مشارکت در بحثهای عقلی و نقلی علم کلام بودند. تفسیر و کلام شیعی در این دوره به دلیل مجاورت و گاه رویارویی با مفسران و متکلمان معتزلی تأثیراتی از برخی متفکران معتزله بغداد یافت. این تأثیر در آثار شیخ مفید کمتر، و در نوشتههای شریف رضی، سید مرتضی و شیخ طوسی بسیار مشهود است.
شریف رضی خود را شاگرد عَلی بن عیسیٰ رَبَعی، ابوبکر محمد بن موسی خوارزمی، قاضی عبدالجبار معتزلی و ابوالفتح ابن جنّی میشمارد (شریف رضی، حقائق التأویل، 30، 87، 253، 331؛ نیز رک: عبدالغنی حسن، 87 ـ91). وی همچنین در المجازات النبویة (ص 180، 362) میگوید دو کتاب العمدة فی اصول الفقه و شرح الاصول الخمسة را نزد قاضی عبدالجبار معتزلی خوانده است. شیخ مفید نزد ابوعبدالله بَصری و علی بن عیسی رُمّانی، و سید مرتضی نیز، مدتی نزد ابن جنّی و قاضی عبدالجبار معتزلی نحو و کلام خوانده بودند (کرمر، 111، 120؛ آقابزرگ، 1/ 165).
در این میان، شیخ طوسی از شاگردان برجستهی مفید و سید مرتضی، نقش و جایگاهی خاص داشته است؛ به گونهای که میتوان گفت هنگام تالیف التبیان به دست وی، تفسیر طبری همواره در اختیار وی بوده، و نقلهای فراوانی از آرای صحابه و تابعین بر همین اساس به التبیان راه یافته است. بااینحال، نباید از یاد بریم که پیش از وی، وزیر مغربی گام اولی و اساسی را هر چند در سطحی محدودتر برداشته، و علاوه بر توجه به تفاسیر معتزله، بهصراحت به نقل اقوال مفسران اهل سنت، و رویات صحابه و تابعین پرداخته، و از آن میان، تفسیر طبری را نیز مورد توجه داشته است.
دستکم سه متکلم، ادیب و مفسر شیعه تا پیش از شیخ طوسی را میشناسیم که در آثار تفسیری خود به طبری و تفسیر وی توجه داشته، و گاه حتی برخی اقوال وی را با رویکردی انتقادی ذکر کردهاند. این سه تن عبارتند از شریف رضی (359ـ406ق)، سید مرتضی (355ـ436ق)، و وزیر مغربی (370ـ418ق). این رویکرد را البته باید ادامهی روش مفسران و متکلمان معتزلی بغداد نظیر ابوالحسن رُمّانی (296ـ384ق) طی سدهی 4ق دانست؛ چه، عالمان شیعه عموماً روابط علمی گستردهتری با معتزلیان بغداد در این دوره داشتهاند. شیخ طوسی گاه حتی برخی انتقادات خود بر تفسیر طبری را به نقل از رُمّانی ذکر کرده است. (برای نمونه، رک: شیخ طوسی، التبیان، 2/ 563، 3/ 202).
شریف رضی شاعر، ادیب، متکلم معروف شیعه و گردآورندهی نهج البلاغه در پایان سدهی 4ق دو اثر قرآنی و تفسیری دارد که نشانههای صریح از ارجاع به طبری را در آن میتوان یافت. اثر نخست وی تلخیص البیان فی مجازات القرآن، و دودیگر، حقائق التأویل فی متشابه التنزیل است که تنها بخشی از آن به دست ما رسیده است.
تمرکز بر نکات ادبی و پاسخ به مشکلات کلامی موجود در برخی آیات قرآن دو جنبهی اساسی آثار قرآنی و تفسیری وی است. شریف رضی بهندرت به نقل روایتی تفسیری میپردازد؛ اما هر وقت چنین کرد، فرصت را برای نقد دیدگاههای طبری از دست نمیدهد؛ خواه دیدگاههای وی در مقام ارزیابی روایات، و خواه دیگر آراء اجتهادی او.
در یک مورد شریف رضی در نقد طبری مینویسد: «طبری از عِکرِمه و سُدّی روایت کرده است که وقتی فرشتگان زکریا را بشارت دادند، شیطان در آن میان دخالت کرد و این احساس را به زکریا القاء کرد که که آنچه میشنود، از جانب فرشته نیست؛ بلکه ندای شیطان است». این سخن بسیار جاهلانهای است که نشان میدهد گویندهاش جایگاه انبیاء را نمیشناسد و تفاوتی میان مایجوز و مالایجوز نمینهد (شریف رضی، حقائق التأویل، 92؛ نیز برای نمونهای دیگر، رک: همان، 162).
پ) سید مرتضی و آرای تفسیری طبری
به نظر میرسد که این توجه در آثار برادر وی سید مرتضی رو به فزونی گذاشته است. سیدِ مرتضی فقیه و متکلم برجستهی شیعی، و شاگرد شیخ مفید است که در بغداد متولد شد و در همانجا درگذشت. پس از مفید، سید مرتضی طی سالهای 413ـ436ق عهدهدار امور علمی جامعهی شیعیان در بغداد بود. وی با برخی معتزلیان بغداد روابطی گسترده داشت و از دانش ادبی، کلامی، و فقهی برجستهای برخوردار بود.
در آثار وی جوانب عقلی بیشتر از فقیهان و محدثان قمی هویدا ست. اگرچه وی تفسیر مستقلی بر قرآن کریم ننوشته، در آثار متعدد خود به تفسیر ادبی و کلامی قرآن توجه بسیار نشان داده است. غرر الفوائد و درر القلائد معروف به الامالی، یکی از آثار ادبی وی است که در آن کوشیده است به پرسشهای مهم در فهم آیاتی از قرآن، حدیث نبوی یا اشعار معروف عربی پاسخ دهد یا ابهام و پیچیدگی آنها را حل کند. روایات مورد بحث وی در این اثر نیز، تقریباً هیچیک شیعی نیستند.
تفسیر وی نیز بر آیات قرآن، یکسر بر اساس روشی تازه و متفاوت از تفاسیر کهن شیعه است. وی با تکیه بر دانش لغت، استشهاد به شعر عرب، اقوال نحویان و بلاغیان، بررسی روایات صحابه و تابعین، و با رجوع به آرای عقلی و کلامی معتزله، سرآخر داوری خود را در فهم برخی آیات مشکل قرآن بیان میکند و اغلب به ارزیابی انتقادی آرای لغویانی چون ابوعبید، ابوعبیده، ابن قتیبه و ابن انباری میپردازد.
دیگر آثار وی نیز حاوی آراء قرآنی و تفسیری است. نیمی از تنزیه الانبیاء که در اصل کتابی کلامی است، به تفسیر و تأویل آیاتی اختصاص دارد که ظاهرشان انجام گناه یا اشتباهی را به پیامبران نسبت میدهند که از نظر شیعه، با عصمت پیامبران مخالف است. وی میکوشد این آیات را با ارائهی تبیینی تاریخی، لغوی و کلامی به گونهای تفسیر کند که با عصمت پیامبران منافات نداشته باشد.
چند رسالهی کوچک دیگر در تفسیر برخی آیات و سورههای قرآن از وی باقی مانده است که در آنها نیز همین رویکرد ادبی و کلامی را میتوان یافت. مجموعهی آراء و اقوال تفسیری سید مرتضی بر اساس کتب و رسائل فوق را دو ناشر مختلف در قم و بیروت گردآوری و منتشر ساختهاند: نخست، تفسیر القرآن الکریم للشریف المُرتَضیٰ (قم، موسسة السبطین العالمیة، 1388ش/ 1430ق)؛ و دوم، تفسیر الشریف المرتضی المسمی بنفائس الفنون، گردآوری سید مجتبی احمد موسوی (بیروت، اعلمی، 1431ق).
در تمامی این آثار، یکی از منابع سید مرتضی، تفسیر طبری است. وی گاه نظر خودِ طبری را بیان مینماید و گاه اقوال و روایات صحابه و تابعین را ــ بدون اشاره به نام تفسیر طبری ــ از روی آن نقل میکند.
برای نمونه، در تفسیر داستان ابراهیم و ذبح چهار پرنده (بقره/ 260)، سید مرتضی به جملهی «ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأتِینَکَ سَعیاً» اشاره میکند و میپرسد آیا این درست است که حیوانات را زنده یا مرده صدا بزنیم یا به آنها دستور دهیم؛ حال آنکه در هر صورت، امر کردن حیوانات که عقل و فهم ندارند قبیح است؟ وی پس از ارائهی پاسخ خود، به سخن طبری اشاره میکند و پاسخ او را صحیح و نزدیک به حق و صواب میشمارد. طبری در این باره گفته که این جمله نه امر و نه دعا ست؛ بلکه تعبیری برای تکوین و ایجاد چیزی است؛ یعنی خداوند بدون امر و دعا، خبر از تکوین آن پرندگان میدهد ـــ نظیر «کونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ» (سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، 32ـ33، 132؛ نیز برای نمونهای از نقد و ردّ وی بر دیدگاه طبری، رک: همو، الامالی، 2/ 154؛ همو، نفائس الفنون، 1/ 120، 553، 2/ 38، 115، جم).
4. المصابیح وزیر مغربی و توجه جدیتر به طبری
مفسر دیگر، ابوالقاسم حسین بن علی معروف به وزیر مغربی (370ـ418ق) است؛ کاتب، وزیر، ادیب، شاعر و مفسر شیعی که بیشتر عمر کوتاه خود را به امور سیاسی و دیوانی در سه دربار فاطمیان مصر، آل بویهی بغداد و حمدانیان حلب گذراند. جامعترین شرح حال از وی را احسان عباس نوشته؛ اما وی در هنگام نگارش این کتاب، اطلاعی از وجود نسخههای نادر تفسیر وزیر مغربی نداشته، و آن را مفقود شناسانده است (رک: احسان عباس، 100).
تنها اثر تفسیری بهجا مانده از وی ــ که تاکنون تصحیح و منتشر نیز نشده ــ حاوی اشارات و ارجاعات فراوانی به طبری است. این تفسیر کوتاه و بسیار گزیده از قرآن ــ موسوم به المصابیح فی تفسیر القرآن ــ که درجای خود، بعدها الگوی شیخ طوسی در نگارش تفسیر التبیان بوده است، همانند نوشتههای تفسیری شریف رضی و سید مرتضی رویکردی متفاوت از تفاسیر قدیم شیعی دارد: بیان ریزهکاریهای لغوی، استشهاد به شعر جاهلی، رجوع به آثار تفسیری معتزله (بهویژه ابومُسلِم، رُمّانی و جُبّائی)، رجوع مستقیم به عهدین و نقل قول از متن عهد قدیم و عهد جدید، و ذکر مکرّر اقوال صحابه و تابعین بر اساس تفسیر طبری و سایر منابع سنی، از جملهی ویژگیهای منحصر به فرد این تفسیر است (دربارهی وی و این اثر مهم تفسیریش، رک: کریمینیا، «المصابیح...»، سراسر اثر).
الف) یادکرد آرای طبری
وزیر مغربی بارها در تفسیر خود به نام طبری اشاره میکند و گاه سبب نزول آیهای از قرآن را ــ با رنگ و بویی شیعی ــ از تفسیر وی نقل میکند. به روشنی میتوان دید که وی نیز در نقل اقوال و روایات تفسیری منسوب به صحابه و تابعین، توجه و تکیهی خاصی بر تفسیر طبری داشته است. در یک مورد، وزیر مغربی حتی به جایگاه طبری در میان اصحاب حدیث توجه میکند و تمایز رویکرد وی را در تفسیر آیهای با ایشان یادآور میشود (رک: وزیر مغربی، 100).
موارد نقل وزیر مغربی از طبری بسیار بیشتر از شریف رضی و سید مرتضی است؛ اما کمتر جنبهی انتقادی به خود میگیرد. در بسیاری موارد، وی با آن که خلاصهای از اقوال صحابه و تابعین را بر مبنای تفسیر طبری نقل میکند، خود را ملزم به ذکر نام وی نمیبیند. گاه برخی نکات تاریخی را از قول طبری ذکر، یا به قول وی در تعیین مبهمات قرآنی استناد میکند (برای تنها چند نمونه، رک: وزیر مغربی، ذیل هود/ 40، 45، 91).
وزیر مغربی گاه در بیان سبب نزول یا تفسیر خاصی از آیه، نخست قول طبری و دیگران مفسران اهل سنت را ذکر میکند و سپس میگوید عین این سخن از امام باقر یا امام صادق (ع) نیز نقل شده است. مثلاً در تفسیر آیهی 55 سورهی مائده ـــ که تمامی مفسران شیعی آن را در شأن علی (ع) دانستهاند ـــ مینویسد: «ابوبکر رازی، طبری و رمّانی از مجاهد و سُدّی روایت کردهاند این آیه در شأن علی (ع) نازل شد که در هنگام نماز صدقه داد. این مطلب را ابوجعفر (ع) نیز گفته است (برای دیگر نمونهها، رک: وزیر مغربی، 118 «قَالَ الطبری: سُمِّیتِ الجِنَّ... وَکذَلِک رُوِی عَنْ أبیعبدالله»).
ب) تفسیر طبری به مثابهی منبعی برای اقوال قدما
در تفسیر المصابیح وزیر مغربی، تفسیر طبری صرفاً مأخذی برای نقل آرای خود طبری نیست. در جای جای تفسیر المصابیح، اقوال و روایات صحابه و تابعین همواره از تفسیر طبری نقل میشود. بدین سان، نام عائشه 7 بار، ابن مسعود 8 بار، ابوهریره 2 بار، ابوبکر 8 بار، عبدالله بن عمروعاص 2 بار، عبدالله بن عُمَر 5 بار، جابر بن عبدالله 2 بار، ابن عباس، 62 بار، حسن بصری 85 بار، مجاهد 33 بار، قتاده 25 بار، عکرمه 9 بار، ضحاک 7 بار، سعید بن جبیر 5 بار، سُدّی 7 بار، عطاء بن ابیرِباح 6 بار، و شعبی 4 بار همراه با روایات تفسیری ایشان در تفسیر المصابیح آمده است.
همچنانکه پیدا ست، بهترتیب حسن بصری، ابن عباس، مجاهد و قتاده بیشترین نقل قول را در تفسیر وزیر مغربی به خود اختصاص دادهاند. این شیوهی بدیع در تفسیر شیعه، چند دهه بعد در تفسیر التبیان و به دست شیخ طوسی به نحوی گستردهتر به کار گرفته شد. همچنین، در تفسیر وزیر مغربی نام بسیاری از صحابه و تابعین و اقوال ایشان مکرراً ذکر، و گاه در این میان، نام امامان شیعه نیز در کنار صحابه و تابعین یاد میشود. این منقولات ـــ خواه با ذکر نام صحابه و تابعین یا بدون آن ـــ در المصابیح و به طریق اولی در التبیان، فراوان است.
وزیر مغربی بسیاری از اقوال صحابه و تابعین را با فعل مجهول «قیلَ» یا باتعبیر «قال المفسرون» بیان کرده است. مثلاً، در تفسیر کلمهی «مُتَشابِهًا» (بقره/ 25) نوشته است: «مُتَشابِهًا: خِیاراً لا رَدِیءَ فِیهِ عَن قَتَادَةَ. و قِیل اللَّونُ وَاحِدٌ، وَ الطَّعمُ مُختَلِفٌ» این سخنی است که منابع کهن اهل سنت چون ابن ابیحاتم از یحیی بن ابیکثیر (د 132ق) نقل کردهاند: «فیقول لهم الولدان: کلوا فإن اللونَ واحدٌ و الطعم مختلفٌ. و هو قول اللّه: وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» (ابن ابیحاتم، 1/ 67).
گاه در بیان سخنی معروف و متداول در میان تابعین، از تعابیری کلّیگویانه چون «قال المُفَسِّرون» استفاده کرده است. برای نمونه، در بحث از آیات 45ـ47 سورهی مائده که حکم کنندگان به غیر آنچه خدا نازل کرده است از جملهی کافران، ظالمان و فاسقان شناسانده شدهاند، وزیر مغربی میگوید: «قَالَ المُفَسِّرون الاُولَی لِلیهود، وَ الثَّانِیةُ: لِلنَّصَارَی، وَ الثَّالِثَةُ لِلمُسلِمِین». این سخنی است که طبری در تفسیر خود به نقل از شَعبی ذکر کرده است (رک: طبری، 8/ 463؛ نیز برای برخی دیگر نمونهها از نقل گفتار تابعین با کاربرد تعابیری مشابه در اشاره به ایشان، رک: وزیر مغربی، ذیل بقره/ 29، توبه/ 41).
وزیر مغربی حتّیٰ گاه نظر «المفسرون» را دلیل بر ردّ قول فردی چون ابومسلم اصفهانی گرفته است (رک: همو، ذیل اعراف/ 171). بعدها نیز شیخ طوسی مکرراً در التبیان از تعبیر «اکثر المفسرین» در اشاره به مفسران اهل سنت در طبقهی صحابه و تابعین استفاده میکند (برای نمونه، رک: شیخ طوسی، التبیان، 3/ 287، 312، جم).
پ) استغناء از اسانید به پشتوانهی طبری
تقریباً هیچ یک از نقلهای وزیر مغربی از صحابه و تابعین ــ و نه حتی از ائمه (ع) ــ همراه با ذکر سند نیست. به طور کلی، وی بیشترین اختصار و گزیدهگویی را در نقل اقوال بهکار برده است. مثلاً مینویسد «قَاتَلَهُمُ الله: لَعَنَهُمُ الله؛ عن ابن عباس» (رک: وزیر مغربی، ذیل توبه/ 30)؛ یا مثلاً، «یطفِئُوا نُورَ الله: هُوَ القُرآنُ وَ الإسلامُ عَن الحسن» (همو، ذیل توبه/ 31)؛ یا مثلا، «وَ العَامِلِینَ عَلَیهَا: یروَی عَن مجاهد وَ الضحاک أنَّ لِلعَامِلِ الثُّمُن. وَ عَن الحسن یعطَی عَلَی قَدرِ عُمَالَتِه بِغَیرِ حَدٍّ مَحدُودٍ» (همو، ذیل توبه/ 60).
وزیر مغربی هنگام نقل اقوال صحابه و تابعین گاه کنیهی ابوجعفر و ابوعبدالله (ع) را بر دیگران عطف کرده، و قول واحدی را به همگی نسبت داده است. این روشی است که بعدها شیخ طوسی نیز در التبیان (در مواضع مکرر) بهکار میبرد. مثلاً، در بحث از آیهی 122 سورهی آل عمران و توضیح مراد از عبارت «إذ هَمَّت طآئِفَتانِ...» میگوید «قَال أبوجعفر وَ غیره: هُم بَنُو سَلَمَة مِنَ الخَزرَج وَ بَنو حَارِثَة مِنَ الأوس؛ وَ ذَلِک یوم اُحُد» (برای دیگر نمونهها، رک: وزیر مغربی، ذیل آل عمران/ 199 «کلّ هَؤلاءِ ذَکرَهُم أبوجعفر وابن اسحاق...»، نساء/ 19 «وَ قِیل... تَسریحٌ بِإحسَان عَن أبیجعفر والحسن»، نساء/ 71 «خُذُوا حِذرَکم قَال أبوجعفر وَ غیر ه سِلاحَکم»، هود/ 119 «وَ لِذَلِک خَلَقَهُم... عَن أبیعبدالله و مجاهد وقتادة»).
همچنان که وزیر مغربی اقوال صحابه و تابعین را به استناد تفسیر طبری نقل میکند، گاه به نقد آنها نیز توجه نشان میدهد. این یک ویژگی شاخص تفسیر وی در قیاس با نمونههای یاد شدهی پیشین از آثار شیعیان بغداد است؛ امری که نشان میدهد بهمرور و در گذر از سدهی 4ق به سدهی پنجم، نحوهی تعامل شیعیان با اهل سنت رو به تغییر نهاده، و این سوگیری خود را در تفاوت رویکرد تفاسیر هم جلوهگر نموده است.
بااینحال، موارد نقد وی بر روایات صحابه و تابعین بسیار اندک است. این از آن رو ست که وی اگر قولی را از صحابه یا تابعین قبول نداشته، ضرورتی برای ذکر آن در تفسیر نیافته است؛ زیرا خود در مقدمهی تفسیرش به گزیدهگویی و اختصار در نقل اقوال تصریح کرده، و این را مبنای خود دانسته است. برای نمونه، وی در ذیل بحث از آیهی 74 سورهی بقره نقل میکند که مجاهد گفته است غلتیدن هر سنگی از بالای کوه به پایین، از ترس و خشیت خداوند است. آن گاه میافزاید که این، عجیبترین سخن نزد ما ست (برای نمونهای دیگر از نقد وی بر قول مجاهد، رک: وزیر مغربی، ذیل بقره/ 65). گاه نیز قولی از اقوال مفسران صحابه را بدون یادکرد قائلش بیان و نقد میکند. برای نمونه، در تفسیر آیهی 30 سورهی مائده میگوید برخی مفسران صحابه مراد از «دو فرزند آدم» در این آیه را فرزندان صلبی آدم ابوالبشر (ع) ندانستهاند. نظری که وی نقد میکند، همواره در تفاسیر کهن به حسن بصری و گاه به ابن عباس منسوب شده است (رک: طبری، 8/ 321، 335). وی در ادامه با استناد به قول مشهور در میان مسلمانان، این دیدگاه را نقد میکند.
5. شیخ طوسی
با نگارش التبیان فی تفسیر القرآن به دست شیخ طوسی (385ـ460 ق) در میانهی سدهی 5 ق، تفسیرنگاری شیعه وارد مرحلهی جدیدی شد. شیخ طوسی که پیش از ورود به عراق در ادب، حدیث، کلام و فقه شیعه و سنی تبحر یافته بود، پس از تحصیل در مکتب شیخ مفید و سید مرتضی، آثار متعددی در حوزههای مختلف علوم اسلامی پدید آورد که در آنها تعامل گستردهای با اهل سنت را در حیطهی حدیث، اصول فقه، و فقه میتوان دید؛ آثاری مثل الخلاف در فقه تطبیقی شیعه و مذاهب چهارگانهی سنی که حاکی از تسلط وی بر این مکاتب است؛ یا عدة الاصول در اصول فقه، که در آن برای نخستین بار، برخی از مبانی اهل سنت چون حجیت خبر واحد و اجماع از منظری شیعی بازسازی و تئوریزه میشود.
بهطبع وقتی وی دست به نگارش تفسیر شیعی جامعی بر قرآن کریم میزند، نتیجهی کارش همانند مفسران شیعه در سدههای پیشین درنمیآید. اینگونه، تفسیر وی التبیان، به نخستین تفسیر کامل شیعی بر قرآن کریم بدل میشود؛ اثری که ـــ چنان که طَبَرسی (1/ 29) نیز دریافته ـــ نخستین تفسیر غیر مأثور و اجتهادی شیعیان است. شیخ طوسی در این تفسیر از تمامی ابزارها و روشهای شناختهی تفسیری تا آن زمان ـــ با تکیه بر ترکیبی از منابع شیعی، سنی و معتزلی ـــ بهره میجوید.
الف) نوع استنادات شیخ طوسی به تفسیر طبری
یکی از مهمترین منابع شیخ طوسی در نقل روایات، تفسیر طبری است که قریب 150 سال پیش از وی در بغداد تالیف شده است. درواقع باید گفت شیخ طوسی با کاستن از حجم فراوان روایات شیعه در تفسیر خود، و درعوض، اقتباس و نقل فراوان روایات از تفسیر طبری، سنت تفسیری شیعه را وارد مرحلهای جدید کرده است. وی علاوه بر این، از دیگر تفاسیر غیر شیعه و در صدر ایشان، از تفاسیر معتزله، چون رُمّانی، ابومسلم اصفهانی، و ابوعلی جبّایی نیز نقل فراوان میآورد و به تفاسیر نحوی، لغوی، بلاغی پیش از خود هم توجه بسیار نشان میدهد. تمامی این امور در تفاسیر شیعهی پیش از وی بیسابقه است.
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که در عین بهرهگیری فراوان شیخ طوسی از تفاسیر اهل سنت و علیالخصوص تفسیر طبری، وی همواره و از همان آغاز التبیان، میکوشد خود را از مفسران اهل سنت و معتزله جدا سازد و بر هویت مستقل نگاه شیعی در فهم قرآن تاکید ورزد. تعابیری چون «عندنا» (التبیان، 1/ 159، 213، جم)، «عند اصحابنا» (همان، 2/ 163، 4/ 356، جم)، «علی مذهبنا» (همان، 1/ 2، 465، 2/ 49، جم)، معمولاً در جایی به کار میرود که شیخ طوسی قصد دارد نکتهی خاصی در باب معنای لغوی، ادبی، فقهی، و کلامی آیه از منظر امامیه بیان کند. از سوی دیگر، هرگاه بخواهد دیدگاهی از اهل سنت یا معتزله را به میان آورد و نپذیرد، از تعبیر «المخالفون» یا تعابیر شبیه آن برای اشاره به این قبیل اقوال بهره میجوید (همان، 1/ 7، 13، 2/ 81، جم).
اکنون میتوان مروری بر میزان و نوع انعکاس تفسیر طبری در التبیان شیخ طوسی داشته باشیم. شیخ طوسی در مقدمهی تفسیرش (التبیان، 1/ 1)، به افراط طبری در تفصیل مطالب اشاره کرده است و این موضوع را نقص کار او میداند؛ ولی در تفسیر خود از تفسیر طبری بهرهی فراوان میبرد. نکتهای در این میان جلب توجه میکند. نام طبری بیش از 200 بار در یک سوم نخست تفسیر التبیان همراه با تعابیری چون «قال الطبری»، «و اختاره طبری»، یا «و هو اختیار طبری» ذکر شده است (برای تنها چند نمونه، رک: شیخ طوسی، التبیان، 1/ 7، 9، 3/ 84). بااینحال، در دو سوم پایانی کتاب، نام وی تنها حدود 20 بار ذکر میشود.
علت این امر شاید این باشد که شیخ طوسی در سالهای پایانی عمر خود و هنگام تکمیل التبیان فی تفسیر القرآن در دسترسی به کتابخانهاش در بغداد با مشکلاتی مواجه بوده است. معروف است که خانه و کتابخانهی وی دو بار بعد از ورود طغرل بیک به بغداد آتش زده، و غارت شد (رک: ذهبی، 8/ 450؛ ابن کثیر، 12/ 119). بااینهمه، این امر به معنای کاهش اهمیت طبری در تفسیر التبیان نیست؛ چه، در سراسر التبیان مجموعهای فراوان از روایات صحابهای چون عمر بن خطاب، ابوهریره، ابن مسعود، ابن عباس، ابوهریره، سعد بن أبیوقاص، أبوموسی اشعری، أبوالعالیة، و جابر بن عبدالله و مفسران تابعین چون حسن بصری، عبدالله بن عُمَر، سعید بن جُبَیر، سعید بن مسیب، مجاهد، قتادة، سُدّی، عکرمة، ابومالک، ربیع، و عطاء، و همراه با اشعار مختلف و استشهادهای ادبی عیناً بر اساس تفسیر طبری نقل میشود.
روایات تفسیری در جامع البیان طبری، همگی با سلسلهی سند کامل ذکر میشوند و اغلب از میان آنها، طبری خود نیز یکی را انتخاب میکند یا بر بقیه ترجیح میدهد. طوسی در مقابل، تقریباً تمام سندها را حذف میکند (برای نمونههای نادری خلاف این، رک: شیخ طوسی، التبیان، 5/ 461 «ذکره الطبری باِسناده عن جابر...»، 6/ 223 «و روی طبری بإسناده عن ابن عباس...»، 10/ 98 «و روی الطبری بإسناده عن عکرمة...»)، خلاصهی اقوال را با ذکر قائلانش مرتب میکند، و سرآخر، از میان آنها رأیی را برمیگزیند که گاه با طبری یکسان، و گاه با وی مخالف است (رک: ادامهی مقاله).
ب) طبری همچون مفسری سرشناس
یکی از نکات قابل توجه در التبیان این است که شیخ طوسی در این تفسیر، همواره از میان مفسران نزدیک به دورهی خود (سدهی 3ـ4ق)، به آرای سه مفسر طبری، بلخی و جُبّایی اهمیت ویژه میدهد؛ چنانکه گویی خلاصهی تمام مفسران این دو سدهی در آرای این سه تن آمده است. این تعبیر که «طبری، جبایی، بلخی و بیشتر مفسران چنین میگویند» بسیار در التبیان طوسی تکرار میشود.
سخن شیخ طوسی در یادکرد مفسران چنان است که گویی مهمترین مفسران قدیم افرادی چون ابن عباس، ابن مسعود، ابوهریره، و امثال ایشان هستند و در برابر، در دوران تدوین تفسیر نیز طبری، بلخی، و جبایی مهمترین مفسران به شمار میروند (برای تنها چند نمونه از این قبیل تعابیر، رک: شیخ طوسی، التبیان، 3/ 287 «وقال أکثر المفسرین البلخی و الطبری و الجبائی و غیر هم...»، 312 «ذهب إلیه السدی... و هو اختیار الجبائی، و البلخی و الطبری»، 321 «وبه قال أکثر المفسرین الطبری و البلخی و الجبائی و ابن عباس...»).
در قیاس با اینان، شیخ طوسی از برخی دیگر، همچون ماتریدی حتی یک نمونه نیز، مطلبی نقل نکرده است. بیتردید شیخ طوسی از تفسیر ماتریدی مطلع بوده، و آن را میشناخته است؛ چراکه تأویلات اهل السنة در خراسان و مرو ـــ یعنی فضای تحصیلات علمی آغازین شیخ طوسی ـــ اثری کاملا شناخته بوده است. گذشته از این، تفسیر ماتریدی بهسبب انتقادات فراوان بر اقوال کلامی و تفسیری معتزله منبع بسیار مناسبی برای شیخ طوسی بوده، و از اغلب تفاسیر موجود و مهم معتزله و مخالفانشان استفاده کرده است. بااینهمه، در سراسر التبیان، هیچ اثر یا نشانهای از منقولات تفسیر ماتریدی نمییابیم. سبب البته آن است که شیخ طوسی در نقل و توجه به تفاسیر اهل سنت، اغلب تحت تأثیر رویکرد وزیر مغربی و رُمّانی است و این دو بهکلی به تفسیر ماتریدی بی اعتنایند. نیز، مکان تألیف التبیان فی تفسیر القرآن بغداد بوده، و فضای علمی بغداد در آغاز نیمهی نخست سدهی 5 ق نمیتوانسته است محل مناسبی برای نشر دیدگاههای تفسیری ماتریدی باشد.
پ) طبری همچون منبعی معتبر برای عامه
شیخ طوسی حتی گاه اقوال شیعهی امامیه در امور فقهی و اعتقادی را نیز به نقل از طبری میآورد. این کار سبب میشود کتاب وی کمتر صورت تفسیری کاملاً فرقهای و خاص داشته باشد و از همین رو، به گفتگوی علمی میان سنت تفسیری شیعه و سنی کمک بیشتری میکند. نمونهای از این رویکرد را در تفسیر آیهی خمس (انفال/ 41) میتوان دید. طوسی پس از بیان دیدگاه فقهی شیعه راجع به فیء و خمسِ غنائم مینویسد: «این سخنِ امام زینالعابدین و فرزندش امام باقر (ع) است که طبری با سند خود از آنها نقل میکند» (التبیان، 5/ 123). به همین ترتیب، وی حتی برخی اختلاف قرائتهای منسوب به امامان شیعه را از قول طبری نقل میکند (برای نمونه، رک: همان، 6/ 256). اینگونه، میتوان گفت که تقریباً هیچ نقل قول مثبتی در باب امامان شیعه به ویژه منزلت علی (ع) در تفسیر طبری یافت نمیشود، مگر آنکه طوسی آن را بهصراحت و با ذکر نام طبری در تفسیر خود نقل میکند (برای نمونه، رک: همان، 5/ 460ـ461، 6/ 223، 10/ 98).
توجه و تکیهی شیخ طوسی بر تفسیر طبری تا بدان حد است که همزمان با کاستن از میزان روایات منقول از امامان شیعه (در قیاس با سایر تفاسیر روایی شیعه پیش از خود)، برخی از اندک روایات منقول از این امامان (ع) را نه بر مبنای کتب تفسیر و حدیث شیعه، که با رجوع به تفسیر طبری نقل میکند. طبیعی است به دلیل حذف سلسله سندها در قریب به اتفاق این روایات، همواره بهروشنی نمیتوان دریافت که مبنای نقل شیخ طوسی طبری بوده است یا منابع شیعه.
بررسی و تحلیل متنی یکی از این قبیل روایات، پیچیدگیهای تحقیق در این موضوع را مینمایاند: ذیل آیهی «والمستغفرین بالاسحار» (آل عمران/ 17)، شیخ طوسی مینویسد که از امام صادق (ع) روایت شده است هر کس 70 بار هنگام سحر استغفار کند، از اهل این آیه خواهد بود (التبیان، 2/ 416 «وروی عن ابی عبدالله انَّ من استغفر اللهَ سبعین مرةً فی وقت السحر فهو من اهل هذه الآیة»). این روایت به صورتی که در اینجا ذکر شد، هیچ گاه در منابع شیعی از امام صادق (ع) نقل نشده است؛ بلکه آن را با سلسلهی سندی غیر شیعی در تفسیر طبری میتوان یافت: «حدثنی المثنی قال حدثنا اِسحاقٌ قال حدّثنا زَیدُ بنُ الحَبّابِ قال حدثنا أبو یعقوبَ الضَّبّی قال سَمِعتُ جعفرَ بنَ محمدٍ ... کتب من المستغفرین بالأسحار» (طبری، 6/ 266).
روشن است که شیخ طوسی روایت فوق را از طریق شیعی نقل نکرده است؛ زیرا پیش از شیخ طوسی، نقل مشابهی در تفسیر عیاشی (1/ 165) داریم که در آن زرارة از امام باقر (ع) مشابه این مطلب را با تفصیل و ذکر عناصِر بیشتری نقل میکند: «عن زرارة قال قال أبو جعفر من داوَمَ علی صلاةِ اللیلِ و الوَتر و استغفر اللهَ فی کل وَترٍ سَبعینَ مرةً ثم واظب علیٰ ذلک سَنَةً کُتِبَ من الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحار». مقایسهی متن این دو روایت نشان میدهد شیخ طوسی نقل طبری را ذکر کرده است.
این شیوهی شیخ طوسی سبب شده است که اقوال تفسیری اهل بیت (ع) که در تفسیر طبری مندرج بوده است، به ادبیات تفسیری شیعیان هم راه یابد؛ چنان که یک سده بعد، نقل به مضمونهای وی از اثر طبری به همین صورت عیناً در مجمع البیان و بدون ذکر سند آمده، و از آنجا هم عیناً به تمامی جوامع حدیثی و تفاسیر روایی بعدی شیعه وارد شده است (برای چند نمونه از نقل همین روایت پیشگفته، رک: طَبَرسی، 2/ 227؛ حویزی، 1/ 359؛ مجلسی، 66/ 347، 84/ 120؛ فیض کاشانی، 1/ 166).
ت) شیخ طوسی و سنجش آراء طبری
رویکرد شیخ طوسی به اقوال و آرای شخصی خودِ طبری، متفاوت از نقل وی از روایات صحابه و تابعین بر مبنای تفسیر طبری است. اقوال شخصی طبری به گونههای مختلف در التبیان نقل میشود؛ گاه عادی و همچون یک نقل قول بیطرفانه، گاهی تمجیدآمیخته، و سرآخر، گاهی نیز همراه با نقد و رد.
در توضیح نوع نخست باید گفت که در بسیاری از موارد شیخ طوسی رأی طبری را همچون قولی در کنار سایر اقوال میآورد؛ یعنی گزارش او از رأی طبری کاملاً خنثی و بدون هیچ داوری است. مثلاً مینویسد: «و قوله أوْ ضَعِیفاً، قال مجاهد و الشعبی هو الأحمق؛ وقال الطبری هو العاجز عن الاملاء...» (التبیان، 2/ 372). در نوع دوم، شیخ طوسی رأی طبری را تأیید میکند و حتی آن را رأی مختار خود بازمینماید. در این موارد، وی از تعابیری چون «و هو جَید ملیح» (همان، 3/ 172)، «و هو المعتمد علیه فی تأویل الآیة» (همان، 3/ 132)، «و هو الصحیح و به قال جمیع الفقهاء» (همان، 2/ 376)، «الصحیح عندنا هو الأول، و هو اختیار الطبری» (همان، 3/ 205)؛ «و اختاره الطبری، و هو مذهبنا» (همان، 3/ 208) استفاده میکند. تعداد این موارد در قیاس با نوع اول و سوم کمتر است. نهایتاً، در نوع سوم، شیخ طوسی آرای تفسیری طبری ـــ و دیگر مفسران سنی یا معتزلی ـــ را در التبیان بدون نقد و ارزیابی رها نمیکند.
در یک ارزیابی کلی میتوان گفت دیدگاه وی نسبت به مفسرانی چون طبری، جبایی، و از همه مهمتر، رُمّانی مثبت است. بااینحال، وی از موارد اختلاف نظر خود با این مفسران چشمپوشی نمیکند. ازهمینرو، چنانچه آرای منتخب طبری را نپسندد یا اقوال تفسیری، کلامی، فقهی و لغوی خود او را نادرست بداند، در نقد و رد این اقوال تردید ندارد. این امر نشان میدهد سیطره و حاکمیت علمی طبری در تفسیر بهویژه در بغداد چنان نبوده است که شیخ طوسی خود را ملزم به مماشات یا تقیه بداند.
این کاری است که بهوضوح و مکرر چند دهه پیش از وی در تفسیر رمّانی، و به صورت پراکنده در آثار شریف رضی و سید مرتضی نیز رخ داده است. شیخ طوسی گاه این نقدها را از قول دیگران نقل میکند و مثلاً مینویسد: «قال الرُّمانی و هٰذا غَلَطٌ» (التبیان، 2/ 563) یا «وقالَ الرُّمّانی هذا لیس بشیء» (همان، 3/ 202)؛ اما در اغلب موارد، ظاهراً دیدگاه خود را در برابر طبری قرار میدهد. در این موارد طوسی از تعابیری چون «و هذا باطل لأنَّ...» (همان، 2/ 374ـ375) یا «هذا لیس بصحیحٍ، لأنه...» (همان، 2/ 527، 2/ 558ـ559) استفاده میکند. چند نمونهی دیگر از این قبیل تعابیر اینهایند: «وقال الطبری... وهذا خطأ ظاهر؛ لأنّ...» (همان، 3/ 88)، «و طعن الطبری علی هذا الوجه... و هذا الذی ذکره لیس بشیء؛ لاَنّ...» (همان، 1/ 416ـ417، 3/ 387)، «و هذا یبطل ما قاله» (همان، 1/ 138)، «و... یفسد ما قاله» (همان، 1/ 400)، و «لیس الامر علی ما ظنّ» (همان، 1/ 489).
نتیجه
روایات تفسیری شیعی کمابیش در تفسیر طبری راه یافتهاند و کمّیت آنها در قیاس این تفسیر با آثار قرآنی و تفسیری پیش از طبری مثل تفاسیر مقاتل بن سلیمان، فرّاء، عبدالرزّاق صنعانی، ابوعبید و ابوعبیده بیشتر مینماید. بااینهمه، هم نخستین تفاسیر مدوّن شیعی، هم مجموعهی روایات تفسیری امامان شیعه که در منابع روایی و تفسیری اولیه پراکنده بودهاند، چندان مورد توجه و علاقهی طبری قرار نگرفته است.
قریب 60 روایتی که از امام زین العابدین، امام باقر، و امام صادق (ع) در تفسیر طبری جای گرفته، در قیاس با حجم منقولات مشابه در تفاسیر معاصر و متأخر از طبری همچون عبد بن حمید، ابن مُنذر، ابوالشیخ اصفهانی، ابن عساکر، دارِقُطنی، طبرانی، ثعلبی، واحدی نیشابوری و حسکانی بسیار کمتر است. نقل روایات مربوط به قرائات ائمه (ع) از قرآن هم در قیاس با مفسرانی همچون ابن جوزی، ابن عطیه و ابوحیان بسیار ناچیز است.
بر نمونههای بالا نقل بسیار اندک اسباب نزول آیات بر اساس روایات شیعی را نیز در تفسیر طبری باید افزود. در حالی که مفسران شرق اسلامی (ماوراء النهر، خراسان و نیشابور) بهراحتی ـــ و همانند باور امامیه ـــ روایاتی دالّ بر نزول برخی آیات در شأن ائمه (ع) را نقل میکنند، طبری اغلب چنین روایاتی را شایستهی نقل نمیشمارد. نمونهای از این رویکرد را در تفسیر وی از آیهی مربوط به غدیر خُم و ذکر اسباب نزول آیهی 67 سورهی مائده میتوان یافت.
تقریباً یک سده پس از نگارش تفسیر طبری، این کتاب هم در میان اهل سنت، هم در میان تفاسیر شیعه توجهاتی به خود جلب کرد. مفسران شیعه که تا پایان سدهی 4ق تنها بر اساس روایات منقول از ائمه (ع) به تفسیر قرآن میپرداختند، از این زمان، افزون بر نقل آرای لغویان و نحویان و قراء، و توجه به آرای کلامی معتزله در تفاسیر خود، به نقل و گاه بررسی اقوال و روایات تفسیری صحابه و تابعین بر اساس تفسیر طبری پرداختند. شریف رضی، سید مرتضی و وزیر مغربی را در شمار نخستین عالمان شیعهی پیشگام در این زمینه باید دانست.
بااینحال، مهمترین گام در ورود آرای صحابه و تابعین به تفسیر شیعه را شیخ طوسی در میانهی سدهی 5 ق برداشته است. کمتر صفحهای از تفسیر التبیان شیخ طوسی را میتوان یافت که در آن روایات تفسیری صحابه و تابعین بهتفصیل یا خلاصهوار نیامده باشد. مهمترین منبع شیخ طوسی در این راه، تفسیر طبری بوده است؛ چه، نشانی در دست نیست که حاکی از اطلاع و دسترسی شیخ طوسی به تفاسیر معاصرِ طبری، چون تفسیر القرآن العظیم ابن ابیحاتم رازی یا تفسیر ابن منذر باشد. وی در عین آشنایی با تأویلات اهل السنهی ماتریدی نیز، ترجیح داده است از این اثر در محیط فرهنگی بغداد بهرهای نجوید.
چنان که دیدیم، این رویکرد عیناً پس از وی از سوی دیگر مفسران مکتب شیخ طوسی چون طَبَرسی (د 548 ق) در مجمع البیان، ابوالفتوح رازی (سدهی 6ق) در روض الجنان، راوندی (سدهی 6ق) در فقه القرآن، ابن شهرآشوب (489ـ588 ق) در متشابه القرآن و مختلفه، محمد بن حسن شیبانی (د 640ق) در نهج البیان، و مقداد سیوَری (د ح 826 ق) در کنز العرفان فی فقه القرآن ادامه یافته است.
سرآخر، این را هم بد نیست بیفزاییم که تنها پس از شیوع رویکرد اخباری در میان عالمان شیعه در دورهی صفویه این رویکرد منفی تلقی شد و نقل اقوال صحابه و تابعین بر اساس منابع تفسیری سنی در آثار کسانی چون استرآبادی (د 940ق) در تأویل الایات الظاهرة فی فضائل العتره الطاهرة، سید هاشم بحرانی (د 1107ق) در البرهان فی تفسیر القرآن، فیض کاشانی (د 1091ق) در الصافی و الاصفی، و حویزی (سدهی 11ق) در نور الثقلین دوباره به مُحاق رفت. اینگونه، میتوان گفت که توجه تفاسیر شیعه به تفسیر طبری و نقل روایات اهل سنت ـــ خواه در میان پیروان مکتب شیخ طوسی یا در دوران جدید و پس از اتمام رویکرد اَخباری مفسران عصر صفوی ـــ همگی وامدار سنت تفسیری شیخ طوسی و اثر مهم او التبیان فی تفسیر القرآن است.
منابع
علاوه بر قرآن کریم؛
1ـ آقابزرگ طهرانی، محمد محسن، طبقات اعلام الشیعة، به کوشش علی نقی منزوی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1954م.
2ـ ابن ابیحاتم، عبدالرحمان بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، به کوشش اسعد محمد طیب، ریاض، مکتبة نزار، 1419ق.
3ـ ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، به کوشش عبدالرزاق مهدی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1422ق.
4ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
5ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، کتابخانهی مروی، 1350ش.
6ـ ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، تهران، کتابچی، 1376ش.
7ـ ــــــــــــــــــــ الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، جامعهی مدرسین، 1403ق.
8ـ ــــــــــــــــــــ علل الشرائع، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق/ 1966م.
9ـ ابن عطیهی اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز، به کوشش عبدالسلام عبدالشافی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق/ 1993م.
10ـ ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط، به کوشش صدقی محمد جمیل و ابومحمد بن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق/ 2001م.
11ـ احسان عباس، الوزیر المغربی ابو القاسم حسین بن علی: الشاعر الناثر الثائر، عمان، دارالشروق، 1988م.
12ـ بیضاوی، عبد الله بن عمر، التفسیر، به کوشش محمد عبد الرحمان مرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
13ـ ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان، به کوشش ابو محمد بن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق/ 2002م.
14ـ حویزی، عبد علی بن جمعة، نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
15ـ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، به کوشش بشّار عَوّاد معروف، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1422ق/ 2002م.
16ـ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش محمد ایمن شبراوی، قاهره، دار الحدیث، 2006م.
17ـ رشید رضا، محمد، المنار، قاهره، الهیئة العامة المصریة للکتاب، 1990م.
18ـ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1407ق.
19ـ سید مرتضی، علی بن حسین، الامالی، به کوشش محمد بدر الدین نعسانی، قاهره، مکتبة الخانجی، 1325ق/ 1907م.
20ـ ــــــــــــــــــــ تنزیه الانبیاء، قم، شریف رضی، 1377ش.
21ـ ــــــــــــــــــــ نفائس الفنون، به کوشش سید مجتبی احمد موسوی، بیروت، اعلمی، 1431ق.
22ـ شریف رضی، محمد بن حسین، حقائق التاویل فی متشابه التنزیل، به کوشش محمد رضا آل کاشف الغطاء، تهران، بعثت، 1406ق.
23ـ ــــــــــــــــــــ المجازات النبویة، به کوشش طٰهٰ محمد زینی، قاهره، مؤسسة الحلبی، 1967م.
24ـ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دار الثقافه، 1414ق.
25ـ ــــــــــــــــــــ التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، دار احیاء التراث، 1383ق/ 1964م.
26ـ ــــــــــــــــــــ الفهرست، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417ق.
27ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلامیه، 1379ق.
28ـ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بولاق، المطبعة الامیریه.
29ـ عبدالغنی حسن، محمد، «الشریف الرضی بین مجازات القرآن و الحدیث»، ضمن تلخیص البیان فی مجازات القرآنِ شریف رضی، بیروت، دار الاضواء، 1986م.
30ـ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، تهران، اسلامیه، 1380ق.
31ـ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
32ـ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الاصفی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1418ق.
33ـ کریمینیا، مرتضی، «اختلاف قرائت یا تحریف قرآن: نگاهی به نقل روایات شیعه در تفسیر التبیان»، در علوم حدیث، سال یازدهم، شم 40، تابستان 1385ش.
34ـ ــــــــــــــــــــ «چهار پارادایم مختلف در تفسیر شیعه: مقدمهای در تاریخ تفسیر شیعه»، صحیفهی مبین، شم 50، پاییز و زمستان 1390ش.
35ـ ــــــــــــــــــــ «روایات صادقین (ع) در قدیمترین تفاسیر اهل سنت»، طبریپژوهی: اندیشهگزاری طبری، نابغهی ایرانی، به کوشش محمد حسین ساکت، تهران، خانهی کتاب، 1393ش، جلد اول.
36ـ ــــــــــــــــــــ «المصابیح فی تفسیر القرآن: گنجی در تاریخ تفسیر شیعه»، جشننامهی استاد محمد علی مهدوی راد، به کوشش رسول جعفریان، قم، نشر مورخ، 1391ش.
37ـ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، طهران، اسلامیه، 1388ق.
38ـ ماهر جرار، «تفسیر ابی الجارود عن الامام الباقر: مساهمة فی دراسة عقائد الزیدیة المبکرة»، الابحاث، شم 50 ـ51، 2002/ 2003م.
39ـ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق/ 1983م.
40ـ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، جامعهی مدرسین، 1407ق.
41ـ نحاس، احمد بن محمد، معانی القرآن، به کوشش محمد علی صابونی، مکه، جامعة ام القری، 1409ق.
42ـ وزیر مغربی، حسین بن علی، المصابیح فی تفسیر القرآن، به کوشش عبدالکریم بن صالح زهرانی، پایان نامهی دکتری ادبیات عرب دانشگاه ام القُریٰ، 1421ق/ 2000م.
43ـ یاقوت حموی، الادباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1414ق/ 1993م.
44ـ Gilliot, Claude, Exégèse, langue, et théologie en Islam: l’exégèse coranique de Ṭabarī (m. 311/ 923), Paris, Vrin, 1990.
45ـ Goldziher, Ignaz, Die Richtungen der islamischen Koranauslegung, Leiden, E.J. Brill, 1920.
46ـ Horst, Heribert, “Zur Überlieferung im Korankommentar aṭ-Ṭabarī,” Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft,CIII, 1953.
47ـ Keremer, Joel L, Humanism in the Renaissance of Islam: The Cultural Revival During the Buyid Age, Leiden, Brill, 1992.
48ـ Modarressi, Hossein, Tradition and survival: A Bibliographic Survey of Early Shi'ite Literature, Oxford, Oneworld, 2003.
تفسیرالتبیان شیخ طوسی (د 460ق)، میزان توجه و نقل اقوال تفسیری اهل سنت با تکیه بر تفسیر طبری به اوج خود رسیده است. در مطالعهی پیش رو بنا ست همین روند را بازشناسیم. بدین منظور، کوشش خواهد شد که نخست منابع، مضامین و روایات شیعی را در تفسیر طبری بررسی کنیم و آن گاه در ادامه، به تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم طبری در ورود مضامین و روایات اهل سنت (یعنی اقوال صحابه و تابعین) به تفاسیر شیعه با نگارش تفسیر التبیان به دست شیخ طوسی در میانهی سدهی 5ق بپردازیم.
کلیدواژهها: تاریخ تفسیر شیعه، وزیر مغربی، شیخ طوسی، تفسیر طبری، التبیان فی تفسیر القرآن، جامع البیان.
درآمد
تفسیر ابوجعفر محمد بن جَریر طبری (د 311ق) را از جهتی باید مهمترین تفسیر کلاسیک قرآن در جهان اسلام دانست. این اثر بهسرعت سیطرهای کمنظیر در عالَم اسلامی یافت و سنت تفسیرنگاری پس از خود را بیشک تحت تأثیر قرار داد. شاید اغراق نباشد اگر این کتاب را تأثیرگذارترین تفسیر در تمامی تفاسیر کلاسیک اسلامی تا دوران جدید بدانیم؛ چه، همواره این اثر مورد توجه مفسران روایی و غیر روایی بعدی بوده است.
اهمیت تفسیر طبری سبب شده است محققان معاصر، مطالعات گستردهای را به منظور بررسی جوانب مختلف آن پی بگیرند. گذشته از کتابها و مقالات فراوانی که با این هدف در جهان اسلام انتشار یافته است، پژوهشگران غربی نیز آثار متعددی را پدید آوردهاند. از میان کهنترین این آثار، میتوان به مقالهی اوتو لوت با عنوان «تفسیر طبری»1
Otto Loth, “Tabariʼs Korancommentar,” Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft , vol. 35, 1881.
نمونهی دیگری از این دست، مطالعهی هریبرت هورست2
Heribert Horst
در دو دههی اخیر، همچنان این مطالعات ادامه یافته، و بر اهمیت آنها افزوده شده است. از میان این آثار، مقدمهی جان (یحیی) کوپر بر ترجمهی انگلیسیش از تفسیر طبری 3
Cooper, John, Commentary on the Qurʾān by Abū Jaʿfar Muḥammad B. Jarīr al-Ṭabarī Being An Abridged Translation of Jāmiʿ al-bayān ʿan taʾwīl āy al-Qurʾān, Oxford, Oxford University Press, 1987.
Claude Gilliot
محقق دیگر، نورمَن کالدر است که در مقالهای (چ 1372ش) با عنوان «تفسیر از طبری تا ابن کثیر: مُعضِلات توصیف گونهای ادبی با استناد به داستان ابراهیم» 5
Calder, Norman, “Tafsīr from Ṭabarī to Ibn Kathīr: problem in the description of a genre, illustrated with reference to the story of Abraham,” Approaches to the Qurʾān, ed. G.R. Hawting & Abdul-Ḳader A. Shareef, London, Routledge, 1993.
Schöck, Cornelia, “Auslegung durch Überlieferung und Theologie im Korankommentar des Muḥammad b. Ğarīr aṭ-Ṭabarī (gest.310/ 923),” Kommentarkulturen: die Auslegung zentraler Texte der Weltreligionen: ein vergleichender Überblick, edited by Michael Quisinsky and Peter Walter, Weimar & Wien: Böhlau Verlag, 2007.
Berg, Herbert, The development of exegesis in early Islam: the authenticity of Muslim literature from the formative period, Richmound (Surrey), Curzon, 2000.
سرآخر، باید از جدیدترین مطالعات در این زمینه نیز یاد کرد. از این جمله، مقالهی مُصطَفیٰ شاه است با عنوان «طبری و پویایی تفسیر» (چ 1392ش) که در آن ابعاد کلامی میراث تفسیری طبری تحلیل میشود8
Shah, Mustafa, “Al-Ṭabarī and the dynamics of Tafsīr: theological dimensions of a legacy,” Journal of Qurʾanic Studies, vol. 15ii, 2013.
Journal of Qurʾanic Studies
طرح مسأله
در این میان، میزان و نحوهی تبادل آرای تفسیری در میان کهنترین تفاسیر شیعه و سنی پرسشی ناگشوده مانده است. با آن که در نخستین تفاسیر شیعهی امامیه توجه و ارجاعی به اقوال و روایات صحابه و تابعین نمییابیم، مفسران شیعه در فاصلهی سدههای 5 ـ9ق رویکردی متفاوت اختیار کرده، و کمابیش به نقل روایات تفسیری اهل سنت پرداختهاند. میتوان گفت بخش زیادی از نزدیکی و تلاقی تفاسیر شیعه در دوران میانه با آرای تفسیری اهل سنت، نتیجهی آشنایی و برخورد مفسران شیعه با طبری و تفسیر وی بوده است.
پیوند و تبادل دو جانبه میان تفاسیر کهن شیعه با تفسیر طبری موضوعی است که به رغم اهمیت فراوانش، این میان کمتر بدان توجه شده است. در این مطالعه بنا ست تا حد امکان گامهای نخستین را در این راه برداریم. به این منظور، مناسب است نخست نحوهی تعامل تفسیر طبری با منابع، مضامین و روایات تفسیری شیعه را بررسی کنیم و سپس در ادامه، تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم طبری را در ورود مضامین و روایات سُنّی (یعنی اقوال صحابه و تابعین) به تفاسیر شیعه تحلیل کنیم؛ پدیدهای که با نگارش تفسیر مهم التبیان فی تفسیر القرآن به دست شیخ طوسی در میانهی سدهی 5 ق روی داد.
بهطبع پیش از این هر دو کار نیز، در این باره باید بحث کنیم که مضامین و روایات تفسیری شیعه چه اندازه در خود تفسیر طبری بازتاب یافته است. بدین منظور نیز، لازم است که نخست قدری تفاسیر متقدم شیعی و نحوهی دسترسی طبری بدانها را بازکاویم.
1. کهنترین تفاسیر شیعی
تا زمان طبری، تفسیر شیعه به گونههایی شکل و رواج یافته بود. گذشته از روایات پراکندهی تفسیری امامان شیعه در اصول و جوامع حدیثی کهن (از قبیل اصول اربعمائة)، پارهای از اصحاب ائمه نیز اقدام به تدوین تفاسیر یا کتب قرائات کرده بودند. منابع رجالی شیعه و فهرست ابن ندیم گزارشهایی در باب این تألیفات تفسیری طی سدههای 2ـ3ق بهدست میدهند که اغلب آنها اکنون به ما نرسیدهاند.
الف) نخستین مفسران شیعه
مؤلفان اهمّ این آثار عبارتند از آثار زید بن علی بن حسین، ابوالجارود زیاد بن منذر، جابر بن یزید بن حارث جُعفی، ابوجعفر محمد بن علی بن ابیشُعبَهی حلبی، ابوبکر داوود بن ابیهند، ابوسعید ابان بن تغلب، ابوحمزه ثابت بن دینار ثُمالی، ابوبصیر اسدی، مُنَخَّل بن جمال اسدی، حَسن بن واقد مَروزی، هشام بن سالم جَوالیقی، وهیب بن حفص جریری، محمد بن حسن بن ابیساره، احمد بن صَبیح اسدی، ابورَوق عطیة بن حارث، حسن بن علی بن ابیحمزهی کوفی بطائنی، ابوجُنادة حسین بن مُخارق سَلولی، ابوعباس احمد بن حسن اسفرائنی، ابومحمد یونس بن عبدالرحمن، ابوجعفر محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین، ابوعبدالله محمد بن خالد قمی برقی، ابوجعفر محمد بن اَورَمهی قمی، ابومحمد حسن بن علی بن فَضّال کوفی، ابوعلی حسن بن محبوب سَرّاد، موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر (ع)، ابومحمد عبدالله بن وَضّاح بن سعید کوفی، ابوعبدالله محمد بن حسن رازی، ابومحمد حسین بن سعید بن مهران اهوازی، ابوعبدالله احمد بن محمد بن سَیار بَصری، ابوالحسن علی بن حسن بن فَضّال کوفی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد قمی برقی، ابوعبدالله محمد بن عباس معروف به ابن ماهیار، ابوعبدالله احمد بن حسن خزّاز، و سرآخر، ابوجعفر محمد بن حسن بن فرّوخ صفار قمی (شیخ طوسی، الفهرست، نیز ابن ندیم، نجاشی، ذیل نامها).
تقریباً هیچیک از این کتب اولیه عیناً به دست ما نرسیده است (برای برخی نمونهها، رک: مدرسی، 37-38، 47، جم)؛ اما بسیاری از آنها تا قرنها در دسترس عالمان مسلمان بوده است و ایشان در کتب تفسیری خود از آنها نقل کردهاند.
ب) مشهورترین تفاسیر کهن شیعی
قدیمترین اصحاب ائمه (ع) که به داشتن تفسیری روایی معروفند، خود دارای تنوع و تفاوتند. گاه در میان ایشان برخی چهرههای سرشناس شیعی مییابیم که تراجمنگاران شیعه آنها را در تمام یا بخشی از زندگیشان، متعلق به جریان معروف به امامیه نمیدانند. فیالمثل زیاد بن مُنذِر ـــ معروف به ابوالجارود ـــ زیدی است، ابوحسن علی بن أبیحمزهی بطائنی و ابومحمد حسن بن علی بن أبیحمزهی بطائنی هر دو واقفی هستند، و احمد بن محمد سَیاری بصری و محمد بن عیسی بن عُبَید یقطینی از غلات دانسته شدهاند.
در مقابل، برخی چون جابر بن یزید جُعفی (د 128 ق)، ابان بن تغلب (د 141 ق) و ثابت بن دینار معروف به ابوحمزهی ثمالی (د 150 ق)، از جمله ناقلان تفسیری به شمار میروند که همواره در میان رجالیان شیعه از مدح و تمجید برخوردار شدهاند. برخی دیگر چون مقاتل بن سلیمان بَلخی، واقدی و کلبی را نیز نمیتوان به معنای رایج و از نظر کلامی شیعه دانست؛ گواینکه تمایل به نقل روایات شیعی در آثار منسوب به آنها یافت میشود (کریمینیا، «اختلاف قرائت...»، 3ـ4).
پس از این دوره ـــ یعنی دوران حیات امامان ـــ به نخستین تفاسیر مکتوب و مدوّن شیعه بر قرآن میرسیم که اغلب آنها به صورت اصلی یا با اندکی تغییر اکنون به دست ما رسیدهاند؛ تفاسیر مدونی چون آثار حِبری، عَیاشی، فُرات کوفی و علی بن ابراهیم قمی در اواخر سدهی سوم یا اوایل سدهی چهارم هجری نوشته شدهاند. این تفاسیر همگی گزینشیاند؛ یعنی هیچیک به قصد نگارش تفسیر کاملی بر تمامی سورهها و آیات از آغاز تا پایان قرآن تألیف نشدهاند.
ملاک گزینش آیات قرآن در این تفاسیر عموماً با توجه به آیاتی بوده است که به مسائل کلامی، تاریخی، فقهی و تفسیری مکتب اهل بیت ارتباط داشته باشند. افزون بر این، تنها به نقل روایات ائمه (ع) میپردازند، بهندرت روایت یا رأیی از صحابه و تابعین ذکر میکنند. نیز، کمتر به نکات صرفی، نحوی، بلاغی، فقهی، کلامی و علمی در تفسیر آیات علاقه نشان میدهند یا به بیتی از شاعران جاهلی برای تعیین معنای واژهای استناد مینمایند (کریمینیا، «چهار پارادایم...»، 175ـ177).
پ) نقل از تفاسیر شیعی در آثار عامه
طبیعی است که نقل روایات تفسیری کهن از اصحاب ائمه در تفاسیر بعدی شیعه امری بسیار متداول باشد. این امر در تفاسیر اهل سنت نیز آشکارا دیده میشود. فیالمثل، ابواسحاق ثَعلَبی (د 427 ق) در تفسیر خود با عنوان الکشف و البیان (1/ 82، 8/ 117، 9/ 135) از منقولات روایی تفسیر ابوحمزهی ثمالی (د 150ق) نقل میکند (برای فهرستی از روایات صادقین (ع) در تفاسیر اهل سنت طی سدههای 2ـ6ق و تحلیلی بر این دسته از روایات اهل سنت از امامان شیعه (ع)، رک: کریمینیا، «روایات صادقین (ع)...»، سراسر اثر).
مضامین این روایات تفسیری نیز متفاوت است. برخی از روایات به بیان اختلاف قرائات منسوب به برخی امامان شیعه چون امام باقر و صادق (ع) و نیز از برخی شاگردان ایشان چون زید بن علی و ابان بن تغلب میپردازند. موضوع درصد کمی از این روایات نیز، تبیین معنای لغوی کلمات است. برخی روایات دیگر هم سبب نزول آیهای از قرآن را بیان میکنند. بالاخره، دستهی آخر معنای کلامی، فقهی و گاه ادبی آیه را شرح میدهند.
2. بهرهگیری طبری از تفاسیر شیعه
طبری در تفسیر خود اطلاعی در باب منابع خویش نمیدهد. گزارش یاقوت حموی (ص 2453ـ2454) دربارهی منابع طبری، احتمالاً کهنترین نوشته در این باره است. وی از جملهی مصادر تفسیری طبری، به اینها اشاره میکند: «تفسیر ابن عباس به پنج طریق، تفسیر سعید بن جبیر به دو طریق، تفسیر مجاهد بن جبر به سه طریق و به طرق دیگر، تفسیر قَتادة بن دِعامة و حسن بصری و عِکرِمَه به سه طریق، تفسیر ضَحّاک بن مُزاحِم به دو طریق، تفسیر ابن مسعود به یک روایت، و تفسیر کسان دیگری چون عبدالرحمان بن زید بن اَسلَم، ابن جُرَیج و مُقاتل بن سلیمان» (برای تحلیلی جامع از منابع طبری در تفسیر جامع البیان، رک: هورستـ10
Horst
الف) تعامل طبری با آرای تفسیری شیعه
طبری از اغلب تفاسیر شیعه و نیز مجموعهی روایات تفسیری شیعه پیش از خود مطلع بوده است. به دلیل تولد و تحصیلات اولیهی وی در طبرستان، وی میبایست از مضامین تفسیری زیدیه در این دوره نیک آگاه شده باشد. بهعلاوه، اندک اشارههای موجود به برخی راویان شیعه چون ابوالجارود، جابر جعفی و ابوحمزهی ثمالی در تفسیر طبری (رک: ادامهی مقاله)، نشان از اطلاع وی نسبت به تفسیر شیعه دارد.
بااینهمه، حجم یا تعداد روایات تفسیری شیعه، خواه از امامان شیعه و خواه از راویان و مفسران شیعی در تفسیر طبری چندان زیاد نیست. دلیل این امر را ظاهراً باید در مبنای سختگیرانهی طبری در هنگام بررسی سند روایات دانست؛ گواینکه وی در پارهای موارد دیگر ـــ مثلاً هنگام نقل اسرائیلیات از وَهْب بن مُنبّه و کعبالاحبار ـــ چندان سختگیری نمیکند. این امر همواره ـــ و خاصه، در دوران معاصر ـــ سبب انتقادهایی از تفسیر طبری شده است (برای نمونههایی تند از انتقاد بر نقل اسرائیلیات در تفسیر طبری، رک: رشید رضا، 3/ 298ـ299). در نمونهای اخیر، آمال محمد ربیع ضمن بررسی برخی اسرائیلیاتِ تفسیر طبری با نقلهای مشابه در منابع عبری، یکی از جدیدترین آثار خواندنی در این باب را با عنوان الإسرائیلیات فی تفسیر الطبری (قاهره، المجلس الأعلی للشئون الإسلامیه، 1422ق/ 2001م) پدید آورده است. با تمام این احوال، و باآنکه طبری برخی روایات نامقبول از نگاه خود را در تفسیر ذکر میکند و آنها را غیر قابل قبول میشمارد (گلدسیهر، 101)، چنین عملی را در باب روایات تفسیری شیعی در تفسیر وی بسیار نادر مییابیم.
روشن است که طبری در تفسیر خود از پارهای تفاسیر پیش از خود روایتی نقل نمیکند. مقاتل بن سلیمان، محمد بن عمر واقدی، و محمد بن سائب کلبی از آن جمله هستند. به قُرّاء و مفسران کهن شیعی چون ابان بن تغلب نیز چندان توجه جدی نمیشود. در خصوص این مورد اخیر، از باب نمونه، گفتنی است که هم نجاشی (ص 11)، هم ابن ندیم (ص 17ـ18)، خاطر نشان میکنند ابان صاحب قرائتی در قرآن بوده است (برای بخشی از میراث وی در قرائات، رک: مدرسی، 111). ظاهراً طبری هیچیک از قرائات خودِ ابان بن تغلب را در تفسیر جامع البیان نقل نمیکند. هرجا وی در موضوع قرائات نام ابان را ذکر میکند، مراد وی ابان عَطّار است نه ابان بن تغلب (رک: مدرسی، همانجا). بااینهمه، دو نقل از ابان بن تغلب به نقل از طلحة بن مُصَرِّف از مجاهد در باب قرائات در تفسیر طبری (8/ 3، 23/ 120) هست که البته دربر دارندهی قرائت خود ابان نیستند و نقش ابان در آنها نقل روایت است.
دلیل بیتوجهی طبری به این تفاسیر را عموماً باید در تفاوت مشرب فکری و مذهبی وی با ایشان دانست. به عبارت دیگر، مهمترین و اصلیترین دلیل این امر، اشتمال این تفاسیر بر مضامین غیر سنی، تفسیر به رأی، و گرایشهای شیعی یا اعتزالی مؤلفان آنها ست. دیگر آنکه برخی از این افراد ـــ چون مقاتل ـــ مشهور به جعل و تدلیس، و کسانی ـــ چون کلبی ـــ حامل آرای اعتقادی خاص بودهاند. این نکته در منابع تراجم و رجال چون آثار ذهبی و ابن عساکر امری مشهور است (برای نمونهای از منابع قدیمتر، رک: خطیب بغدادی، 15/ 207بب). بر این اساس، میتوان پذیرفت که این امر سبب بیتوجهی طبری به سنت تفسیری ایشان شده است (رک: یاقوت حَمَوی، 2454).
ب) روایات ائمهی شیعه (ع) در تفسیر طبری
برای بررسی میزان و تنوع روایات شیعی در تفسیر طبری، نخست به سراغ روایات امامان شیعه در این تفسیر میرویم. در قیاس با دیگر مفسران قدیم اهل سنت تا پایان سدهی 4ق ـــ همچون مُقاتل بن سلیمان (د 150 ق)، فَرّاء (د 207 ق)، عبدالرزّاق صنعانی (د 210 ق)، ابوعبید قاسم بن سلاّم (د 224 ق)، طبری (د 310 ق)، ابن ابیحاتِم (د 327 ق)؛ ابن ابیداوود سَجِستانی (د 316 ق)، نَحّاس (د 338 ق)، جَصّاص (د 370 ق)، و ابواللیث سَمَرقندی (د 373 ق) ـــ میتوان بهوضوح دید که بیشترین منقولات تفسیری امامان شیعه ـــ و خاصه، روایات صادقین (ع) ـــ در تفسیر طبری آمده است.
بررسی تفاسیر بعد از طبری نشان میدهد حجم این روایات شیعی در تفاسیر سُنّی سدههای 4ـ9ق، بسیار بیشتر از تفسیر طبری شده، و مفسرانی چون حَسکانی، ثَعلَبی، واحدی نیشابوری، و سیوطی توجه بیشتری به این امر داشتهاند (رک: کریمینیا، «روایات صادقَین (ع)»، سراسر اثر). تقریباً تمامی این منقولات طبری، عیناً به تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر (د 774 ق) راه یافته است.
مهمترینِ این روایات، منقول از امام باقر و امام صادق (ع) است. توجه و تکیهی ما بر روایات صادقین (ع) از آن رو ست که بخش اصلی تفاسیر کهن شیعه عمدتاً بر پایهی روایات این دو شکل گرفتهاند. مجموع روایات این دو امام در تفسیر طبری به حدود 53 نقل میرسد. محتوا و موضوع اغلب این روایات، توضیحات فقهی (برای نمونه، رک: طبری، 2/ 223، 6/ 47) و بهندرت نیز، توضیحاتی لغوی در باب مفردات قرآنی (برای نمونه، رک: طبری، 8/ 137، 20/ 80) است.
این موارد همگی اِسنادی غیر شیعی دارند؛ یعنی از طریق راویان اهل سنت به امام باقر و امام صادق (ع) نسبت داده شدهاند. برخی از این روایات در منابع کهن شیعی (همچون کافی کلینی یا تفسیر عیاشی) از طریق راویان شیعی نیز به صادقین (ع) منسوب شدهاند. برای نمونه، میتوان تفسیر عبارت «الکعبین» (مائده/ 6) را در این آثار با یکدیگر مقایسه کرد. از یک سو، طبری (6/ 87) روایت امام باقر (ع) را از طریق اِسنادِ احمد بن حازم غِفاری از امام باقر (ع) نقل میکند و در سوی دیگر، کلینی (3/ 25ـ26) و عیاشی (1/ 298) همان روایت را مستقیم از زُراره میآورند.
از دیگر امامان شیعه نیز روایات معدودی در تفسیر طبری میتوان یافت. فیالمثل شش روایت از امام حسن بن علی (ع) (طبری، 6/ 143، 10/ 8، 14/ 65، 21/ 69، 26/ 113، 30/ 83) و تنها یک روایت (همو، 12/ 10ـ11) از امام حسین (ع) آمده است. جستجوی نام امام علی بن حسین، زین العابدین (ع) در تفسیر طبری نشان میدهد حدود 20 روایت هم از وی نقل میشود.
سرآخر، باید بدین اشاره کرد که جستجوی نام علی بن ابیطالب (ع) نشان از ذکر 125 بار نام وی در تفسیر طبری دارد که البته در قیاس با اسامی مفسرانی چون ابن عباس و ابن مسعود ناچیز است. همچنین، از سایر امامان شیعه روایتی در این تفسیر نیامده است (برای تفصیل، رک: کریمینیا، «روایات صادقین (ع)»، 399ـ411).
پ) نقلهای طبری از دیگر مفسران شیعه
نام مفسران خاص شیعه و نیز روایان روایات تفسیری از امامان شیعه ــ که در بالا بدانها اشاره شد ــ در تفسیر طبری خالی است. میتوان حدس زد با توجه به اشتهار بسیاری از این تفاسیر طی سدهی 3ق در مناطق مختلف اسلامی بهویژه عراق (کوفه، واسط، بصره، و بغداد) این آثار و روایات در اختیار طبری بوده، و چهبسا برخی از آنها را از شیوخ خود استماع کرده است. بااینهمه، طبری در تفسیر خود تنها به سه عنوان از این تفاسیر اشاره، و روایاتی معدود از آنها نقل میکند. از میان این سه اثر، مؤلف یکی از آنها یعنی ابوالجارود زیاد بن منذر، زیدی است و دو تن دیگر یعنی جابر جُعفی و ابوحمزهی ثمالی امامی هستند. نیز، نقلهای طبری از تمامی این آثار از طریق راویان غیر شیعی است.
در سخن از این نمونهها، نخست باید گفت که طبری دو روایت از ابوالجارود با مضامین کاملاً شیعی را نیز در تفسیر خود گنجانیده که طریق اِسناد آن تنها در تفسیر طبری آمده است (رک: طبری، 3/ 212، 30/ 171؛ برای مقایسهی طریق طبری به روایات ابوالجارود با دیگر طرق شیعی، رک: ماهر جرّار، 37ـ94). در مورد نخست، ابوالجارود از امام باقر (ع) در تفسیر آیهی 7 سورهی بینه چنین نقل میکند که پیامبر (ص) مراد از «خیر البریة» را علی (ع) و پیروانش دانسته است (رک: طبری، 30/ 171). در مورد دیگر، ابوالجارود به نقل از زید بن علی، افراد حاضر در ماجرای مباهله (آل عمران/ 61) را پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) میشمارد (طبری، 3/ 212). دو روایت نقل شده از ابوحمزهی ثمالی در تفسیر طبری نیز اِسنادهای غیر شیعی دارند و مضمون آنها نیز به دیدگاههای خاص شیعه مربوط نمیشوند. ابوحمزهی ثمالی یکی از آنها را از سعید بن جبیر (طبری، 27/ 79)، و دیگری را هم از یحیی بن عقیل (طبری، 3/ 233) نقل میکند.
سرانجام به شمار 24 روایت جابر جُعفی از امام باقر (ع) میرسیم که طبری آنها را با سند غیر شیعی در تفسیر خود گنجانیده است. اغلب این نقلها سلسلهی سندی چنین دارند: «حدثنی ابن وکیع قال ثنا أبی عن إسرائیل عن جابر عن أبیجعفر». همین سلسلهی سند در بیش از 30 روایت دیگر ذکر میشود که در انتهای آن به جای امام باقر (ع)، افرادی چون عکرمة، عبدالرحمن بن اَسوَد، مُجاهد، شَعبی، و عطاء قرار دارند. مضمون روایات جابر جُعفی در تفسیر طبری نیز چندان به دیدگاههای خاص شیعه مربوط نمیشوند (برای نمونهها، رک: کریمینیا، «روایات صادقین (ع)»، 403ـ406).
بر اساس نمونههای بالا میتوان چنین نتیجه گرفت که هم تفاسیر مدوَّن شیعه ــ همانند آثار حِبری، ابوالجارود و ابوحمزهی ثُمالی ــ و هم مجموعه روایات امامان شیعه که در منابع روایی و تفسیری اولیه پراکنده بودهاند، چندان مورد توجه و علاقهی طبری واقع نشدهاند. این گونه است که تعداد روایات امام زینالعابدین، و صادقین (ع) در تفسیر طبری در قیاس با حجم منقولات مشابه در تفاسیر معاصر و متأخر از وی بسیار کمتر است. بخش زیادی از روایات امامان شیعی در این تفاسیر را بعدها در الدر المنثور اثر سیوطی میتوان یافت.
ت) نقلهای طبری در بارهی قرائات و دیگر دانشهای تفسیری
چنانکه یاقوت حَمَوی (ص2454ـ2456) اشاره کرده، طبری کتابی بسیار حجیم در موضوع گردآوری قرائات مختلف قرآنی با عنوان الفَصلُ بینَ القُراء نوشته بوده است که گاه عنوان الجامع نیز به آن دادهاند. این اثر اکنون به دست ما نرسیده است؛ اما تقریباً هر صفحه از تفسیر طبری بر قرآن، حاکی از اطلاع و اشراف وی بر موضوع قرائات است (رک: ژیلیو، سراسر فصل VI).
بر این پایه، با توجه به علاقه و دانش طبری در موضوع قرائات قرآن (رک: یاقوت، همانجا) از وی انتظار داریم شمار قرائات منسوب به زید بن علی، امام باقر و امام صادق (ع)، و نیز برخی راویان ائمه چون ابان بن تغلب در متن تفسیر طبری فراوان باشد. با شگفتی فراوان چنین چیزی نمییابیم.
این رویکرد طبری خلاف شیوهی بسیاری دیگر از مفسران مشهور عامی مذهب است. برخی مفسران اهل سنت از میان مباحث مختلف منقول از صادقین (ع)، بیشترین توجه را به قرائت و لغت مبذول داشتهاند. نیمی از نقلهای 12 گانهی ابن جوزی از صادقین (ع) در زاد المسیر در بارهی قرائت و لغت است (برای نمونه، رک: ابن جوزی، 3/ 105، 294، 399، 421، 439)؛ همچنان که تقریباً سه چهارم نقلهای ابن عطیه از صادقین (ع) در المحرر الوجیز به قرائت راجع است و باقی آنها هم به بیان لغت و تفسیر آیه بازمیگردد (برای نمونه، رک: ابن عطیه، 1/ 74، 79، 534، جم). همچنین، نقلهای ابوحیان اندلسی از امام صادق (ع) در البحر المحیط به حدود 30 مورد میرسد که عمدتاً در باب قرائات و لغات قرآن است (برای نمونه رک: ابوحیان، 4/ 142، 366، 5/ 196، 6/ 225، جم).
بر نمونههای بالا، باید شیوهی طبری در نقل بسیار اندک اسباب نزول آیات بر اساس روایات شیعی را هم افزود. باورهای کلامی طبری سبب کنار گذاردن بسیاری از این روایات تفسیری متداول در آن دوره شده است. این نکته را وقتی بهتر میتوان دریافت که به فراوانی حضور چنین روایاتی در تفاسیر شرق اسلامی (ماوراء النهر، خراسان و نیشابور) توجه کنیم. در حالی که این دسته از مفسران شرقی به راحتی ــ و همانند باور امامیه ــ روایاتی دال بر نزول برخی آیات در شأن ائمه (ع) نقل میکنند، طبری اغلب چنین روایاتی را شایستهی نقل نمیشمارد.
نمونهای از این رویکرد را فیالمثل در تفسیر وی از آیهی مربوط به غدیر خُم میتوان یافت. طبری هنگام تفسیر و ذکر اسباب نزول آیهی 67 سورهی مائده، هیچ اشارهای به گزارشهای مشهور در باب حجة الوداع و واقعهی غدیر نمیکند (رک: طبری، 6/ 198ـ200)؛ حال آنکه دیگر مفسران معاصر با وی چون ابن ابیحاتِم (4/ 1172)، یا متأخرانی چون ثعلبی (4/ 91ـ92)، بهصراحت این سبب نزول را نقل میکنند.
نمونهی دیگر، آیهی «وَ آتِ ذَا القُربیٰ حَقَّه» (زخرف/ 23) است که مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت، مراد از «القربی» را در این آیه، امام علی، حضرت فاطمه و حسنین (ع) دانستهاند (رک: زمخشری، 4/ 219ـ220؛ فخرالدین رازی، 27/ 595 بب؛ بیضاوی، 5/ 80؛ ثعلبی، 8/ 310ـ314؛ ابن عطیه، 5/ 34). طبری هیچ سخن یا روایتی در این باب نقل نمیکند. وی در معدود مواردی که این گونه روایات را میآورد، آن را بر معنایی عام حمل میکند (برای نمونه، رک: طبری، 5/ 95، 6/ 186).
3. تأثیر تفسیر طبری بر تفاسیر شیعی
همچنان که گذشت، عمدهی تفاسیر کهن شیعه بر پایهی نقل روایات امامان شیعه شکل گرفتهاند. از همین رو، در این تفاسیر، عناصری چون ذکر اقوال صحابه و تابعین، بیان آراء مفسرانی چون مقاتل و کلبی، ذکر تفاسیر لغوی و ادبی از مفسرانی چون فراء و ابوعبیده مَعمَر بن مُثَنّی، نقل و تحلیل اختلاف قرائات، یا مباحثات کلامی معتزله به چشم نمیخورد. وقتی به تفاسیر شیعه در دورهی میانه و بعد از آن مراجعه کنیم، تمام این عناصر غیر شیعی را در تفسیر شیعه نیز مییابیم. بدین سان، جای پرسش دارد که این عناصِر ـــ بهویژه نقل روایات تفسیری صحابه و تابعین ـــ در چه دوره و از چه طریقی به تفسیر شیعه راه یافتهاند.
الف) پیشینهی آشنایی مفسران شیعه با منابع تفسیری عامه
نباید از این نکته غفلت ورزید که آشنایی مفسران و فقیهان شیعه با منابع تفسیری اهل سنت سابقهای بسیار طولانی دارد. نخستین مفسران شیعه در سدههای 2ـ3ق نیز با آن که اقوال تفسیری صحابه و تابعین را نیز ـــ همچون دیگر منابع اهل سنت ـــ میشناختهاند، بهندرت به نقل و ارزیابی این روایات تفسیری اهتمام ورزیدهاند. وجود برخی روایات مشابه در جوامع حدیثی شیعه و سنی، و نیز بازتاب برخی انتقادات بر مضامین تفسیری اهل سنت در روایت کهن شیعه این امر را به خوبی مینماید. ردیه بر حدیث سبعة احرف، حدیث نقصان، و حدیث نسخ حکم و تلاوت در قرآن، تنها نمونههایی از این ماجرا ست.
بخش قابل توجهی از مشابهت و نزدیکی تفاسیر شیعه به تفسیر اهل سنت ـــ در روش و محتوا ـــ از سدهی 5 ق به بعد، نتیجهی آشنایی و برخورد مفسران شیعه با تفسیر طبری و نقل روایات صحابه و تابعین بر مبنای این اثر بوده است. این نکته را بهسادگی از اینجا میتوان دریافت که آثار متکلمان و مفسران شیعه که پس از نگارش تفسیر طبری در بغداد میزیستهاند، تفاوت زیادی در روش و محتوا با تفاسیر شیعه در سدههای 2ـ3ق دارد.
مهمترین ویژگی تفسیر طبری از نگاه مفسران قدیم شیعه و عالمان بعدی طی قرون متمادی، اشتمال آن بر اقوال صحابه و تابعین بوده است. تفسیر طبری بر خلاف تفاسیری چون مقاتل و کلبی که بیشتر اقوال و آرای شخصی صحابه و تابعین را بازمینمودند، و بر خلاف تفاسیر ادبی و لغوی سدههای 2ـ3ق چون فراء، ابوعبیده و ابن قتیبه که بیشتر تلاشهای ادبی و لغوی را نشان میدادند، اغلب به گردآوری متن آراء و روایات صحابه و تابعین در تفسیر آیات قرآن پرداخته است. در قیاس با سایر تفاسیر مشابه ــ چون ابن منذر یا ابن ابیحاتم ــ تفسیر طبری به دلیل بررسیهای انتقادی، نظم خاص و اشتمالش بر امور غیر روایی، بسیار بیشتر مورد اعتنای مفسران بعد بوده است.
از دیرباز اغلب ادیبان، محدثان و مفسران مسلمان به تفسیر طبری اعتماد و اعتنای خاصی داشتهاند. ابن ندیم هنگام نگارش الفهرست (تألیف در 377ق) میگوید کتابی بهتر از تفسیر طبری نوشته نشده است. خطیب بغدادی (392ـ463ق) نیز پس از ذکر همین مطلب، از قول احمد بن ابیطاهر اسفراینی (324ـ406ق) میگوید: اگر کسی برای به دست آوردن این تفسیر تا چین مسافرت کند، کار بزرگی نکرده است (خطیب بغدادی، 2/ 548).
این توجه و شهرت تقریباً در تمامی مراکز فرهنگی جهان اسلام، بهویژه در عراق و ایران از آغاز سدهی 4ق پیدا ست. کمتر از نیم سده بعد از درگذشت طبری، در سال 354 هجری، نسخههای تفسیر وی را به فرمان منصور بن نوح سامانی از بغداد به مرو آوردند و چون وی از خواندن متن عربیش ناتوان بود، دستور داد آن را به فارسی بازگردانند. آثار ادیبانی چون ابواسحاق زَجّاج (د 311 ق) و ابوجعفر نَحّاس (د 338 ق) نشان میدهد که دقیقاً در همین زمان یعنی میانهی سدهی 4ق، ادیبان، و محدثان و مفسران در بغداد نمیتوانستهاند بیاعتنا به طبری، کاری جدید ارائه دهند (برای نمونه از این توجهات، رک: نحّاس، 1/ 219، 228، 265، جم).
نمونهی مشابه دیگر از آثار این ادیبان، مکتوبات رُمّانی (د 384 ق) ــ از معتزلیان ــ است. در اندک پارههای برجا مانده از تفسیر رمانی، شاید نتوان توجه جدی او را به تفسیر طبری بازشناخت؛ اما شواهدی از این منقولات را در نقل قولهای شیخ طوسی در التبیان (برای نمونه، رک: 2/ 563، 3/ 202) از تفسیر رمّانی مییابیم.
ب) شیعیان بغداد و توجه به تفسیر طبری
عالمان و مفسران شیعه نیز در این دوره، برکنار و بهدور از این تبادل فرهنگی نیستند. بر این اساس، هیچ شگفتی ندارد که وزیر مغربی در آغاز سدهی 5 ق و شیخ طوسی در میانهی همین سده در تفسیرهای خود همواره و به گونههای مختلف به طبری ارجاع میدهند یا به نقد آن میپردازند (برای برخی از قدیمترین ارجاعات به طبری در جوامع حدیثی کهن شیعه رک: ابن بابویه، الامالی، 17، 408، 434؛ همو، الخصال، 1/ 104؛ همو، علل الشرائع، 1/ 190، 234؛ شیخ طوسی، الامالی، 154، 482، جم).
اغلبِ فقیهان و متکلمان پرآوازهی شیعه در بغدادِ عصر آل بویه، تبادل علمی و مباحثاتی با اهل سنت و معتزلیان داشتهاند. از همین رو، نقل قول از آثار اهل سنت و نقد و ارزیابی اقوال ایشان در نوشتههای شیخ مفید، شریف رضی، و سید مرتضی، بسیار بیشتر از عالمان و محدثان شیعهای است که در همین زمان در قم زندگی میکنند. بهعکسِ مکتب محدثان قم که تمایلات آشکار اَخباری داشتند، فقیهان و عالمان شیعه در بغداد طی سدههای 4ـ5 ق، همواره در متن گفتگوهای کلامی و علاقهمند به مشارکت در بحثهای عقلی و نقلی علم کلام بودند. تفسیر و کلام شیعی در این دوره به دلیل مجاورت و گاه رویارویی با مفسران و متکلمان معتزلی تأثیراتی از برخی متفکران معتزله بغداد یافت. این تأثیر در آثار شیخ مفید کمتر، و در نوشتههای شریف رضی، سید مرتضی و شیخ طوسی بسیار مشهود است.
شریف رضی خود را شاگرد عَلی بن عیسیٰ رَبَعی، ابوبکر محمد بن موسی خوارزمی، قاضی عبدالجبار معتزلی و ابوالفتح ابن جنّی میشمارد (شریف رضی، حقائق التأویل، 30، 87، 253، 331؛ نیز رک: عبدالغنی حسن، 87 ـ91). وی همچنین در المجازات النبویة (ص 180، 362) میگوید دو کتاب العمدة فی اصول الفقه و شرح الاصول الخمسة را نزد قاضی عبدالجبار معتزلی خوانده است. شیخ مفید نزد ابوعبدالله بَصری و علی بن عیسی رُمّانی، و سید مرتضی نیز، مدتی نزد ابن جنّی و قاضی عبدالجبار معتزلی نحو و کلام خوانده بودند (کرمر، 111، 120؛ آقابزرگ، 1/ 165).
در این میان، شیخ طوسی از شاگردان برجستهی مفید و سید مرتضی، نقش و جایگاهی خاص داشته است؛ به گونهای که میتوان گفت هنگام تالیف التبیان به دست وی، تفسیر طبری همواره در اختیار وی بوده، و نقلهای فراوانی از آرای صحابه و تابعین بر همین اساس به التبیان راه یافته است. بااینحال، نباید از یاد بریم که پیش از وی، وزیر مغربی گام اولی و اساسی را هر چند در سطحی محدودتر برداشته، و علاوه بر توجه به تفاسیر معتزله، بهصراحت به نقل اقوال مفسران اهل سنت، و رویات صحابه و تابعین پرداخته، و از آن میان، تفسیر طبری را نیز مورد توجه داشته است.
دستکم سه متکلم، ادیب و مفسر شیعه تا پیش از شیخ طوسی را میشناسیم که در آثار تفسیری خود به طبری و تفسیر وی توجه داشته، و گاه حتی برخی اقوال وی را با رویکردی انتقادی ذکر کردهاند. این سه تن عبارتند از شریف رضی (359ـ406ق)، سید مرتضی (355ـ436ق)، و وزیر مغربی (370ـ418ق). این رویکرد را البته باید ادامهی روش مفسران و متکلمان معتزلی بغداد نظیر ابوالحسن رُمّانی (296ـ384ق) طی سدهی 4ق دانست؛ چه، عالمان شیعه عموماً روابط علمی گستردهتری با معتزلیان بغداد در این دوره داشتهاند. شیخ طوسی گاه حتی برخی انتقادات خود بر تفسیر طبری را به نقل از رُمّانی ذکر کرده است. (برای نمونه، رک: شیخ طوسی، التبیان، 2/ 563، 3/ 202).
شریف رضی شاعر، ادیب، متکلم معروف شیعه و گردآورندهی نهج البلاغه در پایان سدهی 4ق دو اثر قرآنی و تفسیری دارد که نشانههای صریح از ارجاع به طبری را در آن میتوان یافت. اثر نخست وی تلخیص البیان فی مجازات القرآن، و دودیگر، حقائق التأویل فی متشابه التنزیل است که تنها بخشی از آن به دست ما رسیده است.
تمرکز بر نکات ادبی و پاسخ به مشکلات کلامی موجود در برخی آیات قرآن دو جنبهی اساسی آثار قرآنی و تفسیری وی است. شریف رضی بهندرت به نقل روایتی تفسیری میپردازد؛ اما هر وقت چنین کرد، فرصت را برای نقد دیدگاههای طبری از دست نمیدهد؛ خواه دیدگاههای وی در مقام ارزیابی روایات، و خواه دیگر آراء اجتهادی او.
در یک مورد شریف رضی در نقد طبری مینویسد: «طبری از عِکرِمه و سُدّی روایت کرده است که وقتی فرشتگان زکریا را بشارت دادند، شیطان در آن میان دخالت کرد و این احساس را به زکریا القاء کرد که که آنچه میشنود، از جانب فرشته نیست؛ بلکه ندای شیطان است». این سخن بسیار جاهلانهای است که نشان میدهد گویندهاش جایگاه انبیاء را نمیشناسد و تفاوتی میان مایجوز و مالایجوز نمینهد (شریف رضی، حقائق التأویل، 92؛ نیز برای نمونهای دیگر، رک: همان، 162).
پ) سید مرتضی و آرای تفسیری طبری
به نظر میرسد که این توجه در آثار برادر وی سید مرتضی رو به فزونی گذاشته است. سیدِ مرتضی فقیه و متکلم برجستهی شیعی، و شاگرد شیخ مفید است که در بغداد متولد شد و در همانجا درگذشت. پس از مفید، سید مرتضی طی سالهای 413ـ436ق عهدهدار امور علمی جامعهی شیعیان در بغداد بود. وی با برخی معتزلیان بغداد روابطی گسترده داشت و از دانش ادبی، کلامی، و فقهی برجستهای برخوردار بود.
در آثار وی جوانب عقلی بیشتر از فقیهان و محدثان قمی هویدا ست. اگرچه وی تفسیر مستقلی بر قرآن کریم ننوشته، در آثار متعدد خود به تفسیر ادبی و کلامی قرآن توجه بسیار نشان داده است. غرر الفوائد و درر القلائد معروف به الامالی، یکی از آثار ادبی وی است که در آن کوشیده است به پرسشهای مهم در فهم آیاتی از قرآن، حدیث نبوی یا اشعار معروف عربی پاسخ دهد یا ابهام و پیچیدگی آنها را حل کند. روایات مورد بحث وی در این اثر نیز، تقریباً هیچیک شیعی نیستند.
تفسیر وی نیز بر آیات قرآن، یکسر بر اساس روشی تازه و متفاوت از تفاسیر کهن شیعه است. وی با تکیه بر دانش لغت، استشهاد به شعر عرب، اقوال نحویان و بلاغیان، بررسی روایات صحابه و تابعین، و با رجوع به آرای عقلی و کلامی معتزله، سرآخر داوری خود را در فهم برخی آیات مشکل قرآن بیان میکند و اغلب به ارزیابی انتقادی آرای لغویانی چون ابوعبید، ابوعبیده، ابن قتیبه و ابن انباری میپردازد.
دیگر آثار وی نیز حاوی آراء قرآنی و تفسیری است. نیمی از تنزیه الانبیاء که در اصل کتابی کلامی است، به تفسیر و تأویل آیاتی اختصاص دارد که ظاهرشان انجام گناه یا اشتباهی را به پیامبران نسبت میدهند که از نظر شیعه، با عصمت پیامبران مخالف است. وی میکوشد این آیات را با ارائهی تبیینی تاریخی، لغوی و کلامی به گونهای تفسیر کند که با عصمت پیامبران منافات نداشته باشد.
چند رسالهی کوچک دیگر در تفسیر برخی آیات و سورههای قرآن از وی باقی مانده است که در آنها نیز همین رویکرد ادبی و کلامی را میتوان یافت. مجموعهی آراء و اقوال تفسیری سید مرتضی بر اساس کتب و رسائل فوق را دو ناشر مختلف در قم و بیروت گردآوری و منتشر ساختهاند: نخست، تفسیر القرآن الکریم للشریف المُرتَضیٰ (قم، موسسة السبطین العالمیة، 1388ش/ 1430ق)؛ و دوم، تفسیر الشریف المرتضی المسمی بنفائس الفنون، گردآوری سید مجتبی احمد موسوی (بیروت، اعلمی، 1431ق).
در تمامی این آثار، یکی از منابع سید مرتضی، تفسیر طبری است. وی گاه نظر خودِ طبری را بیان مینماید و گاه اقوال و روایات صحابه و تابعین را ــ بدون اشاره به نام تفسیر طبری ــ از روی آن نقل میکند.
برای نمونه، در تفسیر داستان ابراهیم و ذبح چهار پرنده (بقره/ 260)، سید مرتضی به جملهی «ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأتِینَکَ سَعیاً» اشاره میکند و میپرسد آیا این درست است که حیوانات را زنده یا مرده صدا بزنیم یا به آنها دستور دهیم؛ حال آنکه در هر صورت، امر کردن حیوانات که عقل و فهم ندارند قبیح است؟ وی پس از ارائهی پاسخ خود، به سخن طبری اشاره میکند و پاسخ او را صحیح و نزدیک به حق و صواب میشمارد. طبری در این باره گفته که این جمله نه امر و نه دعا ست؛ بلکه تعبیری برای تکوین و ایجاد چیزی است؛ یعنی خداوند بدون امر و دعا، خبر از تکوین آن پرندگان میدهد ـــ نظیر «کونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ» (سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، 32ـ33، 132؛ نیز برای نمونهای از نقد و ردّ وی بر دیدگاه طبری، رک: همو، الامالی، 2/ 154؛ همو، نفائس الفنون، 1/ 120، 553، 2/ 38، 115، جم).
4. المصابیح وزیر مغربی و توجه جدیتر به طبری
مفسر دیگر، ابوالقاسم حسین بن علی معروف به وزیر مغربی (370ـ418ق) است؛ کاتب، وزیر، ادیب، شاعر و مفسر شیعی که بیشتر عمر کوتاه خود را به امور سیاسی و دیوانی در سه دربار فاطمیان مصر، آل بویهی بغداد و حمدانیان حلب گذراند. جامعترین شرح حال از وی را احسان عباس نوشته؛ اما وی در هنگام نگارش این کتاب، اطلاعی از وجود نسخههای نادر تفسیر وزیر مغربی نداشته، و آن را مفقود شناسانده است (رک: احسان عباس، 100).
تنها اثر تفسیری بهجا مانده از وی ــ که تاکنون تصحیح و منتشر نیز نشده ــ حاوی اشارات و ارجاعات فراوانی به طبری است. این تفسیر کوتاه و بسیار گزیده از قرآن ــ موسوم به المصابیح فی تفسیر القرآن ــ که درجای خود، بعدها الگوی شیخ طوسی در نگارش تفسیر التبیان بوده است، همانند نوشتههای تفسیری شریف رضی و سید مرتضی رویکردی متفاوت از تفاسیر قدیم شیعی دارد: بیان ریزهکاریهای لغوی، استشهاد به شعر جاهلی، رجوع به آثار تفسیری معتزله (بهویژه ابومُسلِم، رُمّانی و جُبّائی)، رجوع مستقیم به عهدین و نقل قول از متن عهد قدیم و عهد جدید، و ذکر مکرّر اقوال صحابه و تابعین بر اساس تفسیر طبری و سایر منابع سنی، از جملهی ویژگیهای منحصر به فرد این تفسیر است (دربارهی وی و این اثر مهم تفسیریش، رک: کریمینیا، «المصابیح...»، سراسر اثر).
الف) یادکرد آرای طبری
وزیر مغربی بارها در تفسیر خود به نام طبری اشاره میکند و گاه سبب نزول آیهای از قرآن را ــ با رنگ و بویی شیعی ــ از تفسیر وی نقل میکند. به روشنی میتوان دید که وی نیز در نقل اقوال و روایات تفسیری منسوب به صحابه و تابعین، توجه و تکیهی خاصی بر تفسیر طبری داشته است. در یک مورد، وزیر مغربی حتی به جایگاه طبری در میان اصحاب حدیث توجه میکند و تمایز رویکرد وی را در تفسیر آیهای با ایشان یادآور میشود (رک: وزیر مغربی، 100).
موارد نقل وزیر مغربی از طبری بسیار بیشتر از شریف رضی و سید مرتضی است؛ اما کمتر جنبهی انتقادی به خود میگیرد. در بسیاری موارد، وی با آن که خلاصهای از اقوال صحابه و تابعین را بر مبنای تفسیر طبری نقل میکند، خود را ملزم به ذکر نام وی نمیبیند. گاه برخی نکات تاریخی را از قول طبری ذکر، یا به قول وی در تعیین مبهمات قرآنی استناد میکند (برای تنها چند نمونه، رک: وزیر مغربی، ذیل هود/ 40، 45، 91).
وزیر مغربی گاه در بیان سبب نزول یا تفسیر خاصی از آیه، نخست قول طبری و دیگران مفسران اهل سنت را ذکر میکند و سپس میگوید عین این سخن از امام باقر یا امام صادق (ع) نیز نقل شده است. مثلاً در تفسیر آیهی 55 سورهی مائده ـــ که تمامی مفسران شیعی آن را در شأن علی (ع) دانستهاند ـــ مینویسد: «ابوبکر رازی، طبری و رمّانی از مجاهد و سُدّی روایت کردهاند این آیه در شأن علی (ع) نازل شد که در هنگام نماز صدقه داد. این مطلب را ابوجعفر (ع) نیز گفته است (برای دیگر نمونهها، رک: وزیر مغربی، 118 «قَالَ الطبری: سُمِّیتِ الجِنَّ... وَکذَلِک رُوِی عَنْ أبیعبدالله»).
ب) تفسیر طبری به مثابهی منبعی برای اقوال قدما
در تفسیر المصابیح وزیر مغربی، تفسیر طبری صرفاً مأخذی برای نقل آرای خود طبری نیست. در جای جای تفسیر المصابیح، اقوال و روایات صحابه و تابعین همواره از تفسیر طبری نقل میشود. بدین سان، نام عائشه 7 بار، ابن مسعود 8 بار، ابوهریره 2 بار، ابوبکر 8 بار، عبدالله بن عمروعاص 2 بار، عبدالله بن عُمَر 5 بار، جابر بن عبدالله 2 بار، ابن عباس، 62 بار، حسن بصری 85 بار، مجاهد 33 بار، قتاده 25 بار، عکرمه 9 بار، ضحاک 7 بار، سعید بن جبیر 5 بار، سُدّی 7 بار، عطاء بن ابیرِباح 6 بار، و شعبی 4 بار همراه با روایات تفسیری ایشان در تفسیر المصابیح آمده است.
همچنانکه پیدا ست، بهترتیب حسن بصری، ابن عباس، مجاهد و قتاده بیشترین نقل قول را در تفسیر وزیر مغربی به خود اختصاص دادهاند. این شیوهی بدیع در تفسیر شیعه، چند دهه بعد در تفسیر التبیان و به دست شیخ طوسی به نحوی گستردهتر به کار گرفته شد. همچنین، در تفسیر وزیر مغربی نام بسیاری از صحابه و تابعین و اقوال ایشان مکرراً ذکر، و گاه در این میان، نام امامان شیعه نیز در کنار صحابه و تابعین یاد میشود. این منقولات ـــ خواه با ذکر نام صحابه و تابعین یا بدون آن ـــ در المصابیح و به طریق اولی در التبیان، فراوان است.
وزیر مغربی بسیاری از اقوال صحابه و تابعین را با فعل مجهول «قیلَ» یا باتعبیر «قال المفسرون» بیان کرده است. مثلاً، در تفسیر کلمهی «مُتَشابِهًا» (بقره/ 25) نوشته است: «مُتَشابِهًا: خِیاراً لا رَدِیءَ فِیهِ عَن قَتَادَةَ. و قِیل اللَّونُ وَاحِدٌ، وَ الطَّعمُ مُختَلِفٌ» این سخنی است که منابع کهن اهل سنت چون ابن ابیحاتم از یحیی بن ابیکثیر (د 132ق) نقل کردهاند: «فیقول لهم الولدان: کلوا فإن اللونَ واحدٌ و الطعم مختلفٌ. و هو قول اللّه: وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً» (ابن ابیحاتم، 1/ 67).
گاه در بیان سخنی معروف و متداول در میان تابعین، از تعابیری کلّیگویانه چون «قال المُفَسِّرون» استفاده کرده است. برای نمونه، در بحث از آیات 45ـ47 سورهی مائده که حکم کنندگان به غیر آنچه خدا نازل کرده است از جملهی کافران، ظالمان و فاسقان شناسانده شدهاند، وزیر مغربی میگوید: «قَالَ المُفَسِّرون الاُولَی لِلیهود، وَ الثَّانِیةُ: لِلنَّصَارَی، وَ الثَّالِثَةُ لِلمُسلِمِین». این سخنی است که طبری در تفسیر خود به نقل از شَعبی ذکر کرده است (رک: طبری، 8/ 463؛ نیز برای برخی دیگر نمونهها از نقل گفتار تابعین با کاربرد تعابیری مشابه در اشاره به ایشان، رک: وزیر مغربی، ذیل بقره/ 29، توبه/ 41).
وزیر مغربی حتّیٰ گاه نظر «المفسرون» را دلیل بر ردّ قول فردی چون ابومسلم اصفهانی گرفته است (رک: همو، ذیل اعراف/ 171). بعدها نیز شیخ طوسی مکرراً در التبیان از تعبیر «اکثر المفسرین» در اشاره به مفسران اهل سنت در طبقهی صحابه و تابعین استفاده میکند (برای نمونه، رک: شیخ طوسی، التبیان، 3/ 287، 312، جم).
پ) استغناء از اسانید به پشتوانهی طبری
تقریباً هیچ یک از نقلهای وزیر مغربی از صحابه و تابعین ــ و نه حتی از ائمه (ع) ــ همراه با ذکر سند نیست. به طور کلی، وی بیشترین اختصار و گزیدهگویی را در نقل اقوال بهکار برده است. مثلاً مینویسد «قَاتَلَهُمُ الله: لَعَنَهُمُ الله؛ عن ابن عباس» (رک: وزیر مغربی، ذیل توبه/ 30)؛ یا مثلاً، «یطفِئُوا نُورَ الله: هُوَ القُرآنُ وَ الإسلامُ عَن الحسن» (همو، ذیل توبه/ 31)؛ یا مثلا، «وَ العَامِلِینَ عَلَیهَا: یروَی عَن مجاهد وَ الضحاک أنَّ لِلعَامِلِ الثُّمُن. وَ عَن الحسن یعطَی عَلَی قَدرِ عُمَالَتِه بِغَیرِ حَدٍّ مَحدُودٍ» (همو، ذیل توبه/ 60).
وزیر مغربی هنگام نقل اقوال صحابه و تابعین گاه کنیهی ابوجعفر و ابوعبدالله (ع) را بر دیگران عطف کرده، و قول واحدی را به همگی نسبت داده است. این روشی است که بعدها شیخ طوسی نیز در التبیان (در مواضع مکرر) بهکار میبرد. مثلاً، در بحث از آیهی 122 سورهی آل عمران و توضیح مراد از عبارت «إذ هَمَّت طآئِفَتانِ...» میگوید «قَال أبوجعفر وَ غیره: هُم بَنُو سَلَمَة مِنَ الخَزرَج وَ بَنو حَارِثَة مِنَ الأوس؛ وَ ذَلِک یوم اُحُد» (برای دیگر نمونهها، رک: وزیر مغربی، ذیل آل عمران/ 199 «کلّ هَؤلاءِ ذَکرَهُم أبوجعفر وابن اسحاق...»، نساء/ 19 «وَ قِیل... تَسریحٌ بِإحسَان عَن أبیجعفر والحسن»، نساء/ 71 «خُذُوا حِذرَکم قَال أبوجعفر وَ غیر ه سِلاحَکم»، هود/ 119 «وَ لِذَلِک خَلَقَهُم... عَن أبیعبدالله و مجاهد وقتادة»).
همچنان که وزیر مغربی اقوال صحابه و تابعین را به استناد تفسیر طبری نقل میکند، گاه به نقد آنها نیز توجه نشان میدهد. این یک ویژگی شاخص تفسیر وی در قیاس با نمونههای یاد شدهی پیشین از آثار شیعیان بغداد است؛ امری که نشان میدهد بهمرور و در گذر از سدهی 4ق به سدهی پنجم، نحوهی تعامل شیعیان با اهل سنت رو به تغییر نهاده، و این سوگیری خود را در تفاوت رویکرد تفاسیر هم جلوهگر نموده است.
بااینحال، موارد نقد وی بر روایات صحابه و تابعین بسیار اندک است. این از آن رو ست که وی اگر قولی را از صحابه یا تابعین قبول نداشته، ضرورتی برای ذکر آن در تفسیر نیافته است؛ زیرا خود در مقدمهی تفسیرش به گزیدهگویی و اختصار در نقل اقوال تصریح کرده، و این را مبنای خود دانسته است. برای نمونه، وی در ذیل بحث از آیهی 74 سورهی بقره نقل میکند که مجاهد گفته است غلتیدن هر سنگی از بالای کوه به پایین، از ترس و خشیت خداوند است. آن گاه میافزاید که این، عجیبترین سخن نزد ما ست (برای نمونهای دیگر از نقد وی بر قول مجاهد، رک: وزیر مغربی، ذیل بقره/ 65). گاه نیز قولی از اقوال مفسران صحابه را بدون یادکرد قائلش بیان و نقد میکند. برای نمونه، در تفسیر آیهی 30 سورهی مائده میگوید برخی مفسران صحابه مراد از «دو فرزند آدم» در این آیه را فرزندان صلبی آدم ابوالبشر (ع) ندانستهاند. نظری که وی نقد میکند، همواره در تفاسیر کهن به حسن بصری و گاه به ابن عباس منسوب شده است (رک: طبری، 8/ 321، 335). وی در ادامه با استناد به قول مشهور در میان مسلمانان، این دیدگاه را نقد میکند.
5. شیخ طوسی
با نگارش التبیان فی تفسیر القرآن به دست شیخ طوسی (385ـ460 ق) در میانهی سدهی 5 ق، تفسیرنگاری شیعه وارد مرحلهی جدیدی شد. شیخ طوسی که پیش از ورود به عراق در ادب، حدیث، کلام و فقه شیعه و سنی تبحر یافته بود، پس از تحصیل در مکتب شیخ مفید و سید مرتضی، آثار متعددی در حوزههای مختلف علوم اسلامی پدید آورد که در آنها تعامل گستردهای با اهل سنت را در حیطهی حدیث، اصول فقه، و فقه میتوان دید؛ آثاری مثل الخلاف در فقه تطبیقی شیعه و مذاهب چهارگانهی سنی که حاکی از تسلط وی بر این مکاتب است؛ یا عدة الاصول در اصول فقه، که در آن برای نخستین بار، برخی از مبانی اهل سنت چون حجیت خبر واحد و اجماع از منظری شیعی بازسازی و تئوریزه میشود.
بهطبع وقتی وی دست به نگارش تفسیر شیعی جامعی بر قرآن کریم میزند، نتیجهی کارش همانند مفسران شیعه در سدههای پیشین درنمیآید. اینگونه، تفسیر وی التبیان، به نخستین تفسیر کامل شیعی بر قرآن کریم بدل میشود؛ اثری که ـــ چنان که طَبَرسی (1/ 29) نیز دریافته ـــ نخستین تفسیر غیر مأثور و اجتهادی شیعیان است. شیخ طوسی در این تفسیر از تمامی ابزارها و روشهای شناختهی تفسیری تا آن زمان ـــ با تکیه بر ترکیبی از منابع شیعی، سنی و معتزلی ـــ بهره میجوید.
الف) نوع استنادات شیخ طوسی به تفسیر طبری
یکی از مهمترین منابع شیخ طوسی در نقل روایات، تفسیر طبری است که قریب 150 سال پیش از وی در بغداد تالیف شده است. درواقع باید گفت شیخ طوسی با کاستن از حجم فراوان روایات شیعه در تفسیر خود، و درعوض، اقتباس و نقل فراوان روایات از تفسیر طبری، سنت تفسیری شیعه را وارد مرحلهای جدید کرده است. وی علاوه بر این، از دیگر تفاسیر غیر شیعه و در صدر ایشان، از تفاسیر معتزله، چون رُمّانی، ابومسلم اصفهانی، و ابوعلی جبّایی نیز نقل فراوان میآورد و به تفاسیر نحوی، لغوی، بلاغی پیش از خود هم توجه بسیار نشان میدهد. تمامی این امور در تفاسیر شیعهی پیش از وی بیسابقه است.
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که در عین بهرهگیری فراوان شیخ طوسی از تفاسیر اهل سنت و علیالخصوص تفسیر طبری، وی همواره و از همان آغاز التبیان، میکوشد خود را از مفسران اهل سنت و معتزله جدا سازد و بر هویت مستقل نگاه شیعی در فهم قرآن تاکید ورزد. تعابیری چون «عندنا» (التبیان، 1/ 159، 213، جم)، «عند اصحابنا» (همان، 2/ 163، 4/ 356، جم)، «علی مذهبنا» (همان، 1/ 2، 465، 2/ 49، جم)، معمولاً در جایی به کار میرود که شیخ طوسی قصد دارد نکتهی خاصی در باب معنای لغوی، ادبی، فقهی، و کلامی آیه از منظر امامیه بیان کند. از سوی دیگر، هرگاه بخواهد دیدگاهی از اهل سنت یا معتزله را به میان آورد و نپذیرد، از تعبیر «المخالفون» یا تعابیر شبیه آن برای اشاره به این قبیل اقوال بهره میجوید (همان، 1/ 7، 13، 2/ 81، جم).
اکنون میتوان مروری بر میزان و نوع انعکاس تفسیر طبری در التبیان شیخ طوسی داشته باشیم. شیخ طوسی در مقدمهی تفسیرش (التبیان، 1/ 1)، به افراط طبری در تفصیل مطالب اشاره کرده است و این موضوع را نقص کار او میداند؛ ولی در تفسیر خود از تفسیر طبری بهرهی فراوان میبرد. نکتهای در این میان جلب توجه میکند. نام طبری بیش از 200 بار در یک سوم نخست تفسیر التبیان همراه با تعابیری چون «قال الطبری»، «و اختاره طبری»، یا «و هو اختیار طبری» ذکر شده است (برای تنها چند نمونه، رک: شیخ طوسی، التبیان، 1/ 7، 9، 3/ 84). بااینحال، در دو سوم پایانی کتاب، نام وی تنها حدود 20 بار ذکر میشود.
علت این امر شاید این باشد که شیخ طوسی در سالهای پایانی عمر خود و هنگام تکمیل التبیان فی تفسیر القرآن در دسترسی به کتابخانهاش در بغداد با مشکلاتی مواجه بوده است. معروف است که خانه و کتابخانهی وی دو بار بعد از ورود طغرل بیک به بغداد آتش زده، و غارت شد (رک: ذهبی، 8/ 450؛ ابن کثیر، 12/ 119). بااینهمه، این امر به معنای کاهش اهمیت طبری در تفسیر التبیان نیست؛ چه، در سراسر التبیان مجموعهای فراوان از روایات صحابهای چون عمر بن خطاب، ابوهریره، ابن مسعود، ابن عباس، ابوهریره، سعد بن أبیوقاص، أبوموسی اشعری، أبوالعالیة، و جابر بن عبدالله و مفسران تابعین چون حسن بصری، عبدالله بن عُمَر، سعید بن جُبَیر، سعید بن مسیب، مجاهد، قتادة، سُدّی، عکرمة، ابومالک، ربیع، و عطاء، و همراه با اشعار مختلف و استشهادهای ادبی عیناً بر اساس تفسیر طبری نقل میشود.
روایات تفسیری در جامع البیان طبری، همگی با سلسلهی سند کامل ذکر میشوند و اغلب از میان آنها، طبری خود نیز یکی را انتخاب میکند یا بر بقیه ترجیح میدهد. طوسی در مقابل، تقریباً تمام سندها را حذف میکند (برای نمونههای نادری خلاف این، رک: شیخ طوسی، التبیان، 5/ 461 «ذکره الطبری باِسناده عن جابر...»، 6/ 223 «و روی طبری بإسناده عن ابن عباس...»، 10/ 98 «و روی الطبری بإسناده عن عکرمة...»)، خلاصهی اقوال را با ذکر قائلانش مرتب میکند، و سرآخر، از میان آنها رأیی را برمیگزیند که گاه با طبری یکسان، و گاه با وی مخالف است (رک: ادامهی مقاله).
ب) طبری همچون مفسری سرشناس
یکی از نکات قابل توجه در التبیان این است که شیخ طوسی در این تفسیر، همواره از میان مفسران نزدیک به دورهی خود (سدهی 3ـ4ق)، به آرای سه مفسر طبری، بلخی و جُبّایی اهمیت ویژه میدهد؛ چنانکه گویی خلاصهی تمام مفسران این دو سدهی در آرای این سه تن آمده است. این تعبیر که «طبری، جبایی، بلخی و بیشتر مفسران چنین میگویند» بسیار در التبیان طوسی تکرار میشود.
سخن شیخ طوسی در یادکرد مفسران چنان است که گویی مهمترین مفسران قدیم افرادی چون ابن عباس، ابن مسعود، ابوهریره، و امثال ایشان هستند و در برابر، در دوران تدوین تفسیر نیز طبری، بلخی، و جبایی مهمترین مفسران به شمار میروند (برای تنها چند نمونه از این قبیل تعابیر، رک: شیخ طوسی، التبیان، 3/ 287 «وقال أکثر المفسرین البلخی و الطبری و الجبائی و غیر هم...»، 312 «ذهب إلیه السدی... و هو اختیار الجبائی، و البلخی و الطبری»، 321 «وبه قال أکثر المفسرین الطبری و البلخی و الجبائی و ابن عباس...»).
در قیاس با اینان، شیخ طوسی از برخی دیگر، همچون ماتریدی حتی یک نمونه نیز، مطلبی نقل نکرده است. بیتردید شیخ طوسی از تفسیر ماتریدی مطلع بوده، و آن را میشناخته است؛ چراکه تأویلات اهل السنة در خراسان و مرو ـــ یعنی فضای تحصیلات علمی آغازین شیخ طوسی ـــ اثری کاملا شناخته بوده است. گذشته از این، تفسیر ماتریدی بهسبب انتقادات فراوان بر اقوال کلامی و تفسیری معتزله منبع بسیار مناسبی برای شیخ طوسی بوده، و از اغلب تفاسیر موجود و مهم معتزله و مخالفانشان استفاده کرده است. بااینهمه، در سراسر التبیان، هیچ اثر یا نشانهای از منقولات تفسیر ماتریدی نمییابیم. سبب البته آن است که شیخ طوسی در نقل و توجه به تفاسیر اهل سنت، اغلب تحت تأثیر رویکرد وزیر مغربی و رُمّانی است و این دو بهکلی به تفسیر ماتریدی بی اعتنایند. نیز، مکان تألیف التبیان فی تفسیر القرآن بغداد بوده، و فضای علمی بغداد در آغاز نیمهی نخست سدهی 5 ق نمیتوانسته است محل مناسبی برای نشر دیدگاههای تفسیری ماتریدی باشد.
پ) طبری همچون منبعی معتبر برای عامه
شیخ طوسی حتی گاه اقوال شیعهی امامیه در امور فقهی و اعتقادی را نیز به نقل از طبری میآورد. این کار سبب میشود کتاب وی کمتر صورت تفسیری کاملاً فرقهای و خاص داشته باشد و از همین رو، به گفتگوی علمی میان سنت تفسیری شیعه و سنی کمک بیشتری میکند. نمونهای از این رویکرد را در تفسیر آیهی خمس (انفال/ 41) میتوان دید. طوسی پس از بیان دیدگاه فقهی شیعه راجع به فیء و خمسِ غنائم مینویسد: «این سخنِ امام زینالعابدین و فرزندش امام باقر (ع) است که طبری با سند خود از آنها نقل میکند» (التبیان، 5/ 123). به همین ترتیب، وی حتی برخی اختلاف قرائتهای منسوب به امامان شیعه را از قول طبری نقل میکند (برای نمونه، رک: همان، 6/ 256). اینگونه، میتوان گفت که تقریباً هیچ نقل قول مثبتی در باب امامان شیعه به ویژه منزلت علی (ع) در تفسیر طبری یافت نمیشود، مگر آنکه طوسی آن را بهصراحت و با ذکر نام طبری در تفسیر خود نقل میکند (برای نمونه، رک: همان، 5/ 460ـ461، 6/ 223، 10/ 98).
توجه و تکیهی شیخ طوسی بر تفسیر طبری تا بدان حد است که همزمان با کاستن از میزان روایات منقول از امامان شیعه (در قیاس با سایر تفاسیر روایی شیعه پیش از خود)، برخی از اندک روایات منقول از این امامان (ع) را نه بر مبنای کتب تفسیر و حدیث شیعه، که با رجوع به تفسیر طبری نقل میکند. طبیعی است به دلیل حذف سلسله سندها در قریب به اتفاق این روایات، همواره بهروشنی نمیتوان دریافت که مبنای نقل شیخ طوسی طبری بوده است یا منابع شیعه.
بررسی و تحلیل متنی یکی از این قبیل روایات، پیچیدگیهای تحقیق در این موضوع را مینمایاند: ذیل آیهی «والمستغفرین بالاسحار» (آل عمران/ 17)، شیخ طوسی مینویسد که از امام صادق (ع) روایت شده است هر کس 70 بار هنگام سحر استغفار کند، از اهل این آیه خواهد بود (التبیان، 2/ 416 «وروی عن ابی عبدالله انَّ من استغفر اللهَ سبعین مرةً فی وقت السحر فهو من اهل هذه الآیة»). این روایت به صورتی که در اینجا ذکر شد، هیچ گاه در منابع شیعی از امام صادق (ع) نقل نشده است؛ بلکه آن را با سلسلهی سندی غیر شیعی در تفسیر طبری میتوان یافت: «حدثنی المثنی قال حدثنا اِسحاقٌ قال حدّثنا زَیدُ بنُ الحَبّابِ قال حدثنا أبو یعقوبَ الضَّبّی قال سَمِعتُ جعفرَ بنَ محمدٍ ... کتب من المستغفرین بالأسحار» (طبری، 6/ 266).
روشن است که شیخ طوسی روایت فوق را از طریق شیعی نقل نکرده است؛ زیرا پیش از شیخ طوسی، نقل مشابهی در تفسیر عیاشی (1/ 165) داریم که در آن زرارة از امام باقر (ع) مشابه این مطلب را با تفصیل و ذکر عناصِر بیشتری نقل میکند: «عن زرارة قال قال أبو جعفر من داوَمَ علی صلاةِ اللیلِ و الوَتر و استغفر اللهَ فی کل وَترٍ سَبعینَ مرةً ثم واظب علیٰ ذلک سَنَةً کُتِبَ من الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالاَسْحار». مقایسهی متن این دو روایت نشان میدهد شیخ طوسی نقل طبری را ذکر کرده است.
این شیوهی شیخ طوسی سبب شده است که اقوال تفسیری اهل بیت (ع) که در تفسیر طبری مندرج بوده است، به ادبیات تفسیری شیعیان هم راه یابد؛ چنان که یک سده بعد، نقل به مضمونهای وی از اثر طبری به همین صورت عیناً در مجمع البیان و بدون ذکر سند آمده، و از آنجا هم عیناً به تمامی جوامع حدیثی و تفاسیر روایی بعدی شیعه وارد شده است (برای چند نمونه از نقل همین روایت پیشگفته، رک: طَبَرسی، 2/ 227؛ حویزی، 1/ 359؛ مجلسی، 66/ 347، 84/ 120؛ فیض کاشانی، 1/ 166).
ت) شیخ طوسی و سنجش آراء طبری
رویکرد شیخ طوسی به اقوال و آرای شخصی خودِ طبری، متفاوت از نقل وی از روایات صحابه و تابعین بر مبنای تفسیر طبری است. اقوال شخصی طبری به گونههای مختلف در التبیان نقل میشود؛ گاه عادی و همچون یک نقل قول بیطرفانه، گاهی تمجیدآمیخته، و سرآخر، گاهی نیز همراه با نقد و رد.
در توضیح نوع نخست باید گفت که در بسیاری از موارد شیخ طوسی رأی طبری را همچون قولی در کنار سایر اقوال میآورد؛ یعنی گزارش او از رأی طبری کاملاً خنثی و بدون هیچ داوری است. مثلاً مینویسد: «و قوله أوْ ضَعِیفاً، قال مجاهد و الشعبی هو الأحمق؛ وقال الطبری هو العاجز عن الاملاء...» (التبیان، 2/ 372). در نوع دوم، شیخ طوسی رأی طبری را تأیید میکند و حتی آن را رأی مختار خود بازمینماید. در این موارد، وی از تعابیری چون «و هو جَید ملیح» (همان، 3/ 172)، «و هو المعتمد علیه فی تأویل الآیة» (همان، 3/ 132)، «و هو الصحیح و به قال جمیع الفقهاء» (همان، 2/ 376)، «الصحیح عندنا هو الأول، و هو اختیار الطبری» (همان، 3/ 205)؛ «و اختاره الطبری، و هو مذهبنا» (همان، 3/ 208) استفاده میکند. تعداد این موارد در قیاس با نوع اول و سوم کمتر است. نهایتاً، در نوع سوم، شیخ طوسی آرای تفسیری طبری ـــ و دیگر مفسران سنی یا معتزلی ـــ را در التبیان بدون نقد و ارزیابی رها نمیکند.
در یک ارزیابی کلی میتوان گفت دیدگاه وی نسبت به مفسرانی چون طبری، جبایی، و از همه مهمتر، رُمّانی مثبت است. بااینحال، وی از موارد اختلاف نظر خود با این مفسران چشمپوشی نمیکند. ازهمینرو، چنانچه آرای منتخب طبری را نپسندد یا اقوال تفسیری، کلامی، فقهی و لغوی خود او را نادرست بداند، در نقد و رد این اقوال تردید ندارد. این امر نشان میدهد سیطره و حاکمیت علمی طبری در تفسیر بهویژه در بغداد چنان نبوده است که شیخ طوسی خود را ملزم به مماشات یا تقیه بداند.
این کاری است که بهوضوح و مکرر چند دهه پیش از وی در تفسیر رمّانی، و به صورت پراکنده در آثار شریف رضی و سید مرتضی نیز رخ داده است. شیخ طوسی گاه این نقدها را از قول دیگران نقل میکند و مثلاً مینویسد: «قال الرُّمانی و هٰذا غَلَطٌ» (التبیان، 2/ 563) یا «وقالَ الرُّمّانی هذا لیس بشیء» (همان، 3/ 202)؛ اما در اغلب موارد، ظاهراً دیدگاه خود را در برابر طبری قرار میدهد. در این موارد طوسی از تعابیری چون «و هذا باطل لأنَّ...» (همان، 2/ 374ـ375) یا «هذا لیس بصحیحٍ، لأنه...» (همان، 2/ 527، 2/ 558ـ559) استفاده میکند. چند نمونهی دیگر از این قبیل تعابیر اینهایند: «وقال الطبری... وهذا خطأ ظاهر؛ لأنّ...» (همان، 3/ 88)، «و طعن الطبری علی هذا الوجه... و هذا الذی ذکره لیس بشیء؛ لاَنّ...» (همان، 1/ 416ـ417، 3/ 387)، «و هذا یبطل ما قاله» (همان، 1/ 138)، «و... یفسد ما قاله» (همان، 1/ 400)، و «لیس الامر علی ما ظنّ» (همان، 1/ 489).
نتیجه
روایات تفسیری شیعی کمابیش در تفسیر طبری راه یافتهاند و کمّیت آنها در قیاس این تفسیر با آثار قرآنی و تفسیری پیش از طبری مثل تفاسیر مقاتل بن سلیمان، فرّاء، عبدالرزّاق صنعانی، ابوعبید و ابوعبیده بیشتر مینماید. بااینهمه، هم نخستین تفاسیر مدوّن شیعی، هم مجموعهی روایات تفسیری امامان شیعه که در منابع روایی و تفسیری اولیه پراکنده بودهاند، چندان مورد توجه و علاقهی طبری قرار نگرفته است.
قریب 60 روایتی که از امام زین العابدین، امام باقر، و امام صادق (ع) در تفسیر طبری جای گرفته، در قیاس با حجم منقولات مشابه در تفاسیر معاصر و متأخر از طبری همچون عبد بن حمید، ابن مُنذر، ابوالشیخ اصفهانی، ابن عساکر، دارِقُطنی، طبرانی، ثعلبی، واحدی نیشابوری و حسکانی بسیار کمتر است. نقل روایات مربوط به قرائات ائمه (ع) از قرآن هم در قیاس با مفسرانی همچون ابن جوزی، ابن عطیه و ابوحیان بسیار ناچیز است.
بر نمونههای بالا نقل بسیار اندک اسباب نزول آیات بر اساس روایات شیعی را نیز در تفسیر طبری باید افزود. در حالی که مفسران شرق اسلامی (ماوراء النهر، خراسان و نیشابور) بهراحتی ـــ و همانند باور امامیه ـــ روایاتی دالّ بر نزول برخی آیات در شأن ائمه (ع) را نقل میکنند، طبری اغلب چنین روایاتی را شایستهی نقل نمیشمارد. نمونهای از این رویکرد را در تفسیر وی از آیهی مربوط به غدیر خُم و ذکر اسباب نزول آیهی 67 سورهی مائده میتوان یافت.
تقریباً یک سده پس از نگارش تفسیر طبری، این کتاب هم در میان اهل سنت، هم در میان تفاسیر شیعه توجهاتی به خود جلب کرد. مفسران شیعه که تا پایان سدهی 4ق تنها بر اساس روایات منقول از ائمه (ع) به تفسیر قرآن میپرداختند، از این زمان، افزون بر نقل آرای لغویان و نحویان و قراء، و توجه به آرای کلامی معتزله در تفاسیر خود، به نقل و گاه بررسی اقوال و روایات تفسیری صحابه و تابعین بر اساس تفسیر طبری پرداختند. شریف رضی، سید مرتضی و وزیر مغربی را در شمار نخستین عالمان شیعهی پیشگام در این زمینه باید دانست.
بااینحال، مهمترین گام در ورود آرای صحابه و تابعین به تفسیر شیعه را شیخ طوسی در میانهی سدهی 5 ق برداشته است. کمتر صفحهای از تفسیر التبیان شیخ طوسی را میتوان یافت که در آن روایات تفسیری صحابه و تابعین بهتفصیل یا خلاصهوار نیامده باشد. مهمترین منبع شیخ طوسی در این راه، تفسیر طبری بوده است؛ چه، نشانی در دست نیست که حاکی از اطلاع و دسترسی شیخ طوسی به تفاسیر معاصرِ طبری، چون تفسیر القرآن العظیم ابن ابیحاتم رازی یا تفسیر ابن منذر باشد. وی در عین آشنایی با تأویلات اهل السنهی ماتریدی نیز، ترجیح داده است از این اثر در محیط فرهنگی بغداد بهرهای نجوید.
چنان که دیدیم، این رویکرد عیناً پس از وی از سوی دیگر مفسران مکتب شیخ طوسی چون طَبَرسی (د 548 ق) در مجمع البیان، ابوالفتوح رازی (سدهی 6ق) در روض الجنان، راوندی (سدهی 6ق) در فقه القرآن، ابن شهرآشوب (489ـ588 ق) در متشابه القرآن و مختلفه، محمد بن حسن شیبانی (د 640ق) در نهج البیان، و مقداد سیوَری (د ح 826 ق) در کنز العرفان فی فقه القرآن ادامه یافته است.
سرآخر، این را هم بد نیست بیفزاییم که تنها پس از شیوع رویکرد اخباری در میان عالمان شیعه در دورهی صفویه این رویکرد منفی تلقی شد و نقل اقوال صحابه و تابعین بر اساس منابع تفسیری سنی در آثار کسانی چون استرآبادی (د 940ق) در تأویل الایات الظاهرة فی فضائل العتره الطاهرة، سید هاشم بحرانی (د 1107ق) در البرهان فی تفسیر القرآن، فیض کاشانی (د 1091ق) در الصافی و الاصفی، و حویزی (سدهی 11ق) در نور الثقلین دوباره به مُحاق رفت. اینگونه، میتوان گفت که توجه تفاسیر شیعه به تفسیر طبری و نقل روایات اهل سنت ـــ خواه در میان پیروان مکتب شیخ طوسی یا در دوران جدید و پس از اتمام رویکرد اَخباری مفسران عصر صفوی ـــ همگی وامدار سنت تفسیری شیخ طوسی و اثر مهم او التبیان فی تفسیر القرآن است.
منابع
علاوه بر قرآن کریم؛
1ـ آقابزرگ طهرانی، محمد محسن، طبقات اعلام الشیعة، به کوشش علی نقی منزوی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1954م.
2ـ ابن ابیحاتم، عبدالرحمان بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، به کوشش اسعد محمد طیب، ریاض، مکتبة نزار، 1419ق.
3ـ ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، به کوشش عبدالرزاق مهدی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1422ق.
4ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
5ـ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، به کوشش رضا تجدد، تهران، کتابخانهی مروی، 1350ش.
6ـ ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، تهران، کتابچی، 1376ش.
7ـ ــــــــــــــــــــ الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، جامعهی مدرسین، 1403ق.
8ـ ــــــــــــــــــــ علل الشرائع، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق/ 1966م.
9ـ ابن عطیهی اندلسی، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز، به کوشش عبدالسلام عبدالشافی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق/ 1993م.
10ـ ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط، به کوشش صدقی محمد جمیل و ابومحمد بن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق/ 2001م.
11ـ احسان عباس، الوزیر المغربی ابو القاسم حسین بن علی: الشاعر الناثر الثائر، عمان، دارالشروق، 1988م.
12ـ بیضاوی، عبد الله بن عمر، التفسیر، به کوشش محمد عبد الرحمان مرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
13ـ ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان، به کوشش ابو محمد بن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق/ 2002م.
14ـ حویزی، عبد علی بن جمعة، نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
15ـ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، به کوشش بشّار عَوّاد معروف، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1422ق/ 2002م.
16ـ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش محمد ایمن شبراوی، قاهره، دار الحدیث، 2006م.
17ـ رشید رضا، محمد، المنار، قاهره، الهیئة العامة المصریة للکتاب، 1990م.
18ـ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1407ق.
19ـ سید مرتضی، علی بن حسین، الامالی، به کوشش محمد بدر الدین نعسانی، قاهره، مکتبة الخانجی، 1325ق/ 1907م.
20ـ ــــــــــــــــــــ تنزیه الانبیاء، قم، شریف رضی، 1377ش.
21ـ ــــــــــــــــــــ نفائس الفنون، به کوشش سید مجتبی احمد موسوی، بیروت، اعلمی، 1431ق.
22ـ شریف رضی، محمد بن حسین، حقائق التاویل فی متشابه التنزیل، به کوشش محمد رضا آل کاشف الغطاء، تهران، بعثت، 1406ق.
23ـ ــــــــــــــــــــ المجازات النبویة، به کوشش طٰهٰ محمد زینی، قاهره، مؤسسة الحلبی، 1967م.
24ـ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دار الثقافه، 1414ق.
25ـ ــــــــــــــــــــ التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، نجف، دار احیاء التراث، 1383ق/ 1964م.
26ـ ــــــــــــــــــــ الفهرست، به کوشش جواد قیومی، قم، نشر الفقاهه، 1417ق.
27ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلامیه، 1379ق.
28ـ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بولاق، المطبعة الامیریه.
29ـ عبدالغنی حسن، محمد، «الشریف الرضی بین مجازات القرآن و الحدیث»، ضمن تلخیص البیان فی مجازات القرآنِ شریف رضی، بیروت، دار الاضواء، 1986م.
30ـ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، تهران، اسلامیه، 1380ق.
31ـ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
32ـ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الاصفی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1418ق.
33ـ کریمینیا، مرتضی، «اختلاف قرائت یا تحریف قرآن: نگاهی به نقل روایات شیعه در تفسیر التبیان»، در علوم حدیث، سال یازدهم، شم 40، تابستان 1385ش.
34ـ ــــــــــــــــــــ «چهار پارادایم مختلف در تفسیر شیعه: مقدمهای در تاریخ تفسیر شیعه»، صحیفهی مبین، شم 50، پاییز و زمستان 1390ش.
35ـ ــــــــــــــــــــ «روایات صادقین (ع) در قدیمترین تفاسیر اهل سنت»، طبریپژوهی: اندیشهگزاری طبری، نابغهی ایرانی، به کوشش محمد حسین ساکت، تهران، خانهی کتاب، 1393ش، جلد اول.
36ـ ــــــــــــــــــــ «المصابیح فی تفسیر القرآن: گنجی در تاریخ تفسیر شیعه»، جشننامهی استاد محمد علی مهدوی راد، به کوشش رسول جعفریان، قم، نشر مورخ، 1391ش.
37ـ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، طهران، اسلامیه، 1388ق.
38ـ ماهر جرار، «تفسیر ابی الجارود عن الامام الباقر: مساهمة فی دراسة عقائد الزیدیة المبکرة»، الابحاث، شم 50 ـ51، 2002/ 2003م.
39ـ مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق/ 1983م.
40ـ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، جامعهی مدرسین، 1407ق.
41ـ نحاس، احمد بن محمد، معانی القرآن، به کوشش محمد علی صابونی، مکه، جامعة ام القری، 1409ق.
42ـ وزیر مغربی، حسین بن علی، المصابیح فی تفسیر القرآن، به کوشش عبدالکریم بن صالح زهرانی، پایان نامهی دکتری ادبیات عرب دانشگاه ام القُریٰ، 1421ق/ 2000م.
43ـ یاقوت حموی، الادباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1414ق/ 1993م.
44ـ Gilliot, Claude, Exégèse, langue, et théologie en Islam: l’exégèse coranique de Ṭabarī (m. 311/ 923), Paris, Vrin, 1990.
45ـ Goldziher, Ignaz, Die Richtungen der islamischen Koranauslegung, Leiden, E.J. Brill, 1920.
46ـ Horst, Heribert, “Zur Überlieferung im Korankommentar aṭ-Ṭabarī,” Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft,CIII, 1953.
47ـ Keremer, Joel L, Humanism in the Renaissance of Islam: The Cultural Revival During the Buyid Age, Leiden, Brill, 1992.
48ـ Modarressi, Hossein, Tradition and survival: A Bibliographic Survey of Early Shi'ite Literature, Oxford, Oneworld, 2003.
- Otto Loth, “Tabariʼs Korancommentar,” Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft , vol. 35, 1881.
- Heribert Horst
- Cooper, John, Commentary on the Qurʾān by Abū Jaʿfar Muḥammad B. Jarīr al-Ṭabarī Being An Abridged Translation of Jāmiʿ al-bayān ʿan taʾwīl āy al-Qurʾān, Oxford, Oxford University Press, 1987.
- Claude Gilliot
- Calder, Norman, “Tafsīr from Ṭabarī to Ibn Kathīr: problem in the description of a genre, illustrated with reference to the story of Abraham,” Approaches to the Qurʾān, ed. G.R. Hawting & Abdul-Ḳader A. Shareef, London, Routledge, 1993.
- Schöck, Cornelia, “Auslegung durch Überlieferung und Theologie im Korankommentar des Muḥammad b. Ğarīr aṭ-Ṭabarī (gest.310/ 923),” Kommentarkulturen: die Auslegung zentraler Texte der Weltreligionen: ein vergleichender Überblick, edited by Michael Quisinsky and Peter Walter, Weimar & Wien: Böhlau Verlag, 2007.
- Berg, Herbert, The development of exegesis in early Islam: the authenticity of Muslim literature from the formative period, Richmound (Surrey), Curzon, 2000.
- Shah, Mustafa, “Al-Ṭabarī and the dynamics of Tafsīr: theological dimensions of a legacy,” Journal of Qurʾanic Studies, vol. 15ii, 2013.
- Journal of Qurʾanic Studies
- Horst
شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱:۲۵